[ الف . اصل و نسب ]
و از جمله اسباب كه در ميان بنى نوع انسان شايع مى باشد ، يكى اصل و نَسَب است . وتكبّرى كه از اين سبب حاصل شود ، شبيه ترينِ انواع است به تكبّر شيطان كه موجب خِذلان و خسران ابدى او گرديد ، و با آن كه در درگاه الهى ، كسى را بر ديگرى به اصل و نَسَب ، زيادتى نمى باشد ، بلكه امتياز در آن درگاه ، به تقوا و بندگى و انكسار و فروتنى است . و اگر كسى نيك تأمّل كند ، مى داند كه اصل و نسب ، موجب تكبّر نمى شود ؛ زيرا كه پدران و اَسلاف ، اگر امتياز ايشان در دنيا از جهت اعتبارات است ، بى اعتبار دنيا ، مثل منصب و مال حرام و قدرت بر ظلم و ستم و قتل نفوس به ناحق و شباهت به بدانِ مثل فرعون و هامان و امثال ايشان بوده . انتساب به چنين جماعت را انسب آن است ۱ كه موجب عيب و نقص و مورِث شكستگى دانند ؛ زيرا كه چنين كسى ، به حسب معنى دشمن زاده الهى است و اگر از اين معنى شرمنده نباشد ، بايد كه آن را موجب افتخار و امتياز نداند . و اگر امتياز پدران از جهت فضل و كمال و علم و سيادت و اخلاق پسنديده بوده ، پس انتساب به خوبان را موجب كسب نقص و عيب و دشمنى الهى ساختن ، كمال سفاهت است ؛ بلكه بايد سعى در تشبّه [ به ]ايشان از جهت اوصاف و اخلاق پسنديده نمود و تأمّل نمود كه ايشان ، كسب نام نيك و ذكر جميل را از راه تكبّر و ترفّع كرده اند و مردم ، ايشان را به اين صفت ، مدح مى كنند يا به فروتنى اى كه از ايشان به ظهور آمده باشد با آن كه افتخار مطلقا ، خصوصا ۲ افتخارى كه به كمال ديگرى باشد ، از پستى و دنائت نفس ، ناشى مى شود و طبعى كه علوّ و كمال واقعى داشته باشد ، راضى به آن نمى شود كه خود را ستايش كند و به كمال خود ، مباهات نمايد ، چه جاى آن كه گويد : «پدر و اجداد من ، چنين و چنان بود ۳ » . و معنى اين سخن ، آن است كه : «من ، از جمعى حاصل شده ام كه به صفات كمال ، آراسته بوده اند و از آنها به من اثرى نرسيده» .
و در كلام حضرت امير المؤمنين عليه السلام وارد شده كه : «الشَّرَفُ بِالْهِمَمِ الْعَالِيَةِ لا بِالرِّمَمِ الْبالِيَةِ» ؛ ۴ يعنى : شرف ، به همّت هاى عالى مى باشد ، نه به استخوان هاى پوسيده .
و همّت عالى ، مقتضى آن است كه نام خود بر زبان ، بى ضرورتى جارى نشود ، خصوصا در مقام مفاخرت و مباهات ، و عادت جارى نشده كه به گفته مدّعى حكم كنند و كسى را به گفته خود ، خوب دانند ؛ بلكه اگر كسى را كمالى هست ، هر چند نگويد و در مقام اخفاى آن بوده باشد ، بيشتر ظاهر مى شود و به اظهار ، باطل مى شود ، و رفعتِ قدر ، به پَست دانستن خود و فروتنى مى باشد و پستى ، به ترفّع و بلندپروازى . و همه كس را اين معنى مشاهد و محسوس شده كه كسى كه در مجلسى قصد مرتبه اى مى كند كه دونِ مرتبه اوست ، همه طبايع ، مايل به اِعزاز و احترام او مى شود ، و كسى كه خود را بر صدر مجلس مى اندازد ، همگى سعى در تحقير و اهانت او مى كنند .