387
مَنهَجُ اليقين

[مذمت تحقير ديگران ]

و از احاديث مذكوره و غير آنها ظاهر مى شود كه استحقار شيعيان ، عموما ، و استحقار جمعى كه در ميان ايشان به كمالى ديگر مثل علم و صلاح و سيادت و پيرى آراسته باشند ، خصوصاً ، در درگاه الهى ، بسيار عظيم است و اگر اين صفات يا بعضى از آنها با هم جمع شوند ، عظيم تر خواهد بود . و بسيار است كه متكبّران ، رعايت اين امور ، مطلقا نمى نمايند و هر يك از آن جماعت تا جهتى دنيوى در ايشان نباشد ، توقيرى و احترامى نمى كنند .
و عمده راه ها كه شيطان ، ايشان را فريب مى دهد ، آن است كه اگر مردم را به قدر حال خود تعظيم و تكريم نمايند ، موجب جرئت ايشان مى شود در استدعاى مطالب ، و توقّعات بى موقع مى شود ، و سبب آن مى شود كه شغل ايشان از جهت عدم مهابت در نظر خلايق ، چنانچه بايد ، منتشى نشود ، و از اين معنى غافل اند كه هر چند ايشان در مقام ترفُّع در مى آيند ، خداى تعالى ، ايشان را در نظرها حقير و بى قدر مى سازد ، و به قدرى كه فروتنى و تركِ تكبّر مى كنند ، در نظرها صاحب وَقْر و رفعتِ قدر مى شوند و دل هاى مردم ، مايل به ايشان مى شود ، و در مقام اِضرار و دفع و استيصالِ ايشان در نمى آيند و اگر بعضى به ايشان گويند و از راه مكر و حيله ۱ ايشان باشند جمعى كه به توقير و احترام و انواع مهربانى از ايشان راضى باشند ، با معاندان ايشان معارضه مى نمايند . و اگر وقتى صاحب آن تسلّط و اعتبار نباشند ، ايذا و اهانت از خلايق ، كمتر مى كِشند .
و كلينى رحمه الله از حضرت امام جعفر عليه السلام روايت كرده كه فرمود : هيچ بنده اى نيست كه در سر او لِجامى نباشد و فرشته اى آن را در دست نداشته باشد . پس هرگاه او تكبّر مى كند ، آن مَلَك به او مى گويد : پَست شو كه خداى تعالى ، تو را پَست كند ! پس هميشه آن كس در پيش خود ، از همه كس ، بزرگ تر است و در نظر مردم ، از همه كس حقيرتر است . و وقتى كه تواضع و فروتنى مى كند ، خداى تعالى ، آن لجام را بالا مى برد . بعد از آن ، آن مَلَك يا خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ به او مى گويد : بلند مرتبه شو كه خداى تعالى ، مرتبه تو را بلند سازد ! پس ديگر او هميشه در پيش خود ، از همه كس حقيرتر و در نظر مردم ، از همه كس بلند مرتبه تر است . ۲
و از اين حديث ، ظاهر مى شود كه فايده اى كه در ضمن تكبّر ، مقصود ايشان است ، تكبّر نقيض آن را نتيجه مى دهد و مهابت ايشان ، به سبب تكبّر از دل ها زايل مى شود و اگر نظر در صحيفه روزگار كنند و تأمّل در احوال جمعى نمايند كه پيش از هريك از ايشان ، صاحب نوبت اين دولت بوده اند ، ظاهر مى شود كه هر كدام از اسلاف ايشان كه تكبّر ورزيده اند ، به غير آن كه خلايق در حيات و ممات به بدى يادشان كنند ، ثمره اى تحصيل نكرده اند و هر يك كه بالنّسبه تواضع و فروتنى پيشه خود ساخته بوده اند ، در نظر خالق و زبان خلايق ، بهتر و به خوبى مذكورترند .
و ترحّم و دعاى خير بعضى براى ايشان ، ممكن است كه جبرِ (جبران) بعضى از معاصى ايشان كند ، و هرگز كسى متكبّرى را در حيات ، به تكبّر محمود ندانسته و در ممات ، به ذكر جميل و دعاى خير ، ياد نكرده .
و از جمله مفاسد تكبّر ايشان ، آن است كه دست بعضى از مظلومان كه وسيله اى نداشته باشند و به حيا آراسته باشند ، از دامن ايشان ، كوتاه مى باشد و به غير از تحمّل ظلم و رفع حاجت و عرض شكايت به درگاه خداوندى كه كبرياى او مانع التفات به حال شكستگان و بيچارگان نمى شود و درگاه او از حاجب و دربانْ خالى است ، چاره اى ندارند و در ميان اين طايفه كه از حقارت و بى قدرى ، راه تظلّم و عرض ِ حاجت به مخلوقين نمى يابند ، جمعى هستند كه ملائكه مقرّبين ، منتظر رفع دعاى ايشان به عرش الهى مى باشند و پادشاه صاحب عظمت و كبريا ، مطالب ايشان را موافق حال ، به سمع قبول ، اصغا مى نمايد . چنانچه به طرق متعدّده ، از سيّد كائنات صلى الله عليه و آله روايت شده كه : «رُبَّ أشْعَثَ شعرا أغْبَرَ ذِى طَمْرَيْنِ لا يُؤْبَهُ لَهُ لَوْ أقسم عَلَى اللّه ِ لا بَرّه ! » ؛ ۳ يعنى : بسا موپريشان يا پريشان حال گردآلودى صاحب دو جامه كهنه ، كه كسى را پرواى او نباشد و اگر قَسَمى خورَد در باب واقع شدن امرى ، از روى اعتماد بر خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ ، البتّه قَسَم او را راست مى كند و آن امر ، واقع مى شود ، به اذن الهى ، يا آن كه [ يعنى : ] اگر خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ را قَسَم دهد و بگويد : «خداوندا ! به حقّ خود كه چنين كن» ، البته خداى تعالى ، قَسَم او را راست مى كند و آنچه طلبيده باشد ، حاصل مى شود» .
و معنى اوّل ، از كلام جمعى از اهل لغت ، و معنى دويّم از كلام صاحب مغرب ، ظاهر مى شود و گاه باشد كه به يك آه سحر و ناله نيمه شبِ يك ۴ مظلومى چنين ، اساس دولتى كه در نظر اهل دولت ۵ ظاهرى از سدّ اسكندر محكم تر باشد ، متزلزل و منهدم گردد . و ارباب استيلا ، هر چند بر باطل باشند ، بر تمكين ظلم ، مؤاخذ مى شوند و موجب سرعت انقضاى مدّت ايشان مى گردد ؛ و اگر در مقام دفع ۶ ظلم باشند ، مدّت دولت ايشان ، امتداد مى يابد .
و محمّد بن يعقوب كلينى رحمه الله از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ به پيغمبرى از پيغمبران خود كه در مملكت جبّارى بود ، وحى فرمود كه : نزد اين جبّار برو و بگو به او كه : من ، تو را مسلّط نساخته ام بر ريختن خون ها و گرفتن مال ها . و از براى آن تو را اين تسلّط داده ام كه آوازهاى مظلومان را از من ، باز دارى . و من ، حقّ ايشان را كه به ظلم گيرند ، وا نمى گذارم ، هر چند [ از ] كفّار باشند . ۷
و از جمله مفاسد كه بر تكبّر اصحاب تسلّط مترتّب مى شود ، آن است كه جمعى كه از جهت متابعت حق يا دوستى ايشان خواهند كه ايشان را از ارتكاب امرى باطل يا از آنچه ضرر دنيايىِ ايشان در آن باشد ، باز دارند ، حجاب تكبّر ، مانع ايشان مى شود و سكوت ، اختيار مى نمايند ، و چون اكثر متكبّران ، از جهت غرورى كه لازمه خودبينى است ، مشورت در امورْ كمتر مى كنند ، از طُرُق مصلحت و راه هاى خير دنيا و آخرت خود ، غافل مى باشند . و شك نيست در آن كه هر كس در سلوك طُرُق دنيا يا آخرت ، عقل خود را كافى داند ، غير ضلالت ، امرى او را روى نمى نمايد و وقتى از كرده خود پشيمان مى شود كه فرصت تدارك ، فوت شده باشد و ندامت ، سودى نداشته باشد .
و چون از جمله استدراج هاى الهى آن است كه اهل معاصى را مدّتى متمادى مهلت مى دهد و مطالب ايشان ، مطابق خواهش در مدّتى كه حكمت الهى اقتضا نموده ، به حصول مى پيوندد ، گمان ايشان چنان مى شود كه آنچه مى شود ، نتيجه فكرهاى صائب و تدبيرات درست است كه به محض عقل خود به آن راه يافته اند و بعضى را جزم حاصل مى شود به آن كه مِن عند اللّه ، مؤيّدند به تدابير صحيحه ، و آنچه در ذهن ايشان خطور مى كند ، محضِ الهام و عينِ صواب است و اين معنى را اقبال مى نامند . و اگر نيك تأمّل كنند ، مى دانند كه رو كردن دنيا به ايشان و برآمدن مطالبى كه متوجّه آن مى شوند مخالف شرع است و عين غضب الهى است و اگر آن مطالب ، ميسّر نشود ، فِى الجمله ، از معصيتْ دورتر خواهند بود .
و همين نوع برآمدن مطالب در ايّام مهلت الهى ، درباره ارباب دولتى كه در سلك كفّار منتظم اند هم مى باشد . و اگر اين معنى ، دلالت بر تأييد الهى كند ، پس آن جماعت هم مؤيّد مِن عند اللّه خواهند بود ، و چون دنيا نزد خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ قدر پَر پشه ندارد و غرض از خلق دنيا و تكليف عباد ، امتياز اخيار از اشرار است و ثواب دوستان و بندگان خاصّ الهى ، مقرّر نيست كه در اين دار فانى كه لذّتش به انواع مكاره و اَلَم ها آميخته است ، به ايشان رسد ، در غالب اوقات ، مطالب ايشان ، هر چند از راهى در مقام تحصيل آن در آيند كه به حَسَب عقل و عادت ، نزديك ترين راه ها باشد ، حاصل نمى شود و فسّاق و بَدان ، از بيراهه پى به مقصود خود مى برند و فكرهاى ايشان ، هرچند مطابق عقل نباشد ، نتيجه صحيح مى دهد تا آن جماعت ، از ثواب صبر بانصيب باشند و دل به دنيا نبندند و اين طايفه ، بهره خود را در دنيا ببرند و حجّت بر ايشان ، تمام تر بُود .
و در بعضى روايات ، وارد شده كه وقتى دو مَلَك به امر الهى از آسمان به زمين مى آمدند ، در ميان راه [ با هم ] ملاقات نموده ، از مقصد يكديگر سؤال كردند . يكى گفت : فلان جبّار عاصى ، اراده شكار نوعى از انواع ماهى كرده و در آن موضع ، حاضر نيست . مرا به تعجيل فرستاده اند كه از آن نوع ، در صيدگاه او حاضر سازم تا دام او خالى بيرون نيايد . ديگرى گفت : مرا مأمور ساخته اند به آن كه عابدى روزه دار كه مشغول نماز است و به جهت افطار خود ، خوردنى مهيّا ساخته كه بعد از نماز به آن افطار كند ، طعام او را بريزم تا چيزى نداشته باشد كه به آن افطار نمايد . پس هر يك متوجّه شغل خود گرديدند . ۸
و اگر كسى به چشم عبرت ، مطالعه صحيفه عمل روزگار كند ، امثال اين امر بسيار در نظرش مى آيد .
و از جمله استدراج هاى الهى در باب بسيارى از متكبّران و ظَلَمه آن است كه در عرض مدّت دولت و ايّام مهلت ، بيمارها و اَسقام و كدورات و آلام ، به ايشان كمتر مى رسد و خداى تعالى ، به ايشان مزاج هاى قوى مى دهد ، چنانچه از سرماها و گرماها متأثّر نمى شوند و ادراك اَلَم ، كمتر مى كنند و به اين سبب ، ايشان را تنبّهى حاصل نمى شود و از عذاب الهى غافل مى باشند و غرور و غفلتشان ، زياده مى شود و به كسب اعمال قبيحه و ظلم هاى گوناگون ، خود را در معرض عذابى درمى آورند كه سماوات و ارض ، طاقت تحمّل لَْمحه اى ۹ از آن [ را ]ندارند و كوه ها ، تاب شمّه اى از آن [ را ] ندارند و تمام عمر ، در مقام انهدام اساس طاقت خود مى باشند ، و گويا به خاطر مى رسانند كه در آن دنيا نيز صاحب تسلّط و اعتبار و توانايى و اقتدار خواهند بود و صحّت مزاج ايشان ، اَبَد الدهر ، بلكه در دار القرار نيز خواهد بود . و از آن غافل اند كه بيمارى و پيرى ، اساس صحّت را خراب مى كند و مُردن ، اثرى از آثار آن بر جاى نمى گذارد ، و عزّت و اعتبار ، لباسى است مستعار و هر روز ، در برِ ديگرى است .
و ارباب اعتبار را دو موت مى باشد : يكى موت طبيعى افراد انسان ، و ديگرى ، عزل و بى اعتبارى . و اگر ايشان ، پرده غفلت از نظر بصيرت خود بردارند ، مى دانند كه از همه كس به فروتنى و شكستگى و تواضع و افتادگى سزاوارترند و بيشتر از ساير ناس ، محلّ ترحّم اند كه خداى ـ عزَّ و جلَّ ـ ، ايشان را بى آن كه بر بنى نوع خود زيادتى داشته باشند ، زيادتى داده ، و بر بسيارى از مردم كه به جهات كمال از ايشان ممتازند ، امتياز بخشيده و تسلّط داده ، و اصناف ناس [ را ]مقهور و محكوم حكم ايشان ساخته ، و ايشان را مكلّف ساخته به آن كه بر كسى ظلم نكنند و تمكينِ ظلم ننمايند . و در روز قيامت ، از جميع جزئيات آنچه با هر كس كرده اند ، حتّى با خدمه و بندگان زرخريده كه در نظر ايشان ، مقدار مگس و مورچه اى ندارند و به خيالات ضعيف ، انواع ايذا و تعذيب به ايشان روا مى دارند ، سؤال مى كنند و موافق ميزان عدل ، حكم كرده ، ظلم ها را تلافى و تدارك مى نمايند و از سبب بى اعتنايى و بى پروايى كه درباره خلق خدا مى دارند ـ چنانچه گاه باشد كه به خيال شكار وحوش و صيد طيور ، چندين بنده بى گناه را به كشتن مى دهند ـ ، سؤال مى نمايند و از اموال مسلمانان كه به غير حق مى گيرند و در مصارف باطل مى كنند ، بازخواست مى كنند .
و كسى را كه چنين شدايد و اهوال در پيش باشد ، مى بايد كه شكستگى و افتادگى ، در غايت مرتبه كمال باشد و پنبه غفلت از گوش هوش بردارد و باد نخوت از دماغ خود ، بيرون كند و گاهى در عاقبت و مآل خود ، تأمّلى بكند و دشمنى با خود را به منتهاى كمال نرساند .
و در كلام حضرت امام المتّقين و امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام وارد شده كه : دوستى را با دوست خود ، به منتهاى مراتب مرسان (يعنى او را بر جميع اسرار خود ، مطّلع مساز و در دوستى ميانه رو باش) ؛ زيرا كه شايد روزى با تو دشمن شود . و با دشمن خود دشمنى را به غايت مرسان ، شايد كه وقتى دوست تو شود . ۱۰
پس آدمى هرگاه به عصيان و قبايح اعمال در معرض آن در آيد كه خداوند خود را كه از ابتداى فطرت تا وقت رحلت ، مستغرق الطاف و نعمت هاى بى منتهاى او بوده ، از خود برنجانَد و با نفس ضعيف خود كه در دنيا به اصناف لذّت ها پرورش داده ، در مقام دشمنى در آيد ، بايد كه راه صلحى بگذارد و عداوت را به حدّ كمال نرساند تا شايد كه وقتى كه او را به آن درگاه رجوع شود و از آنچه با خود مى كند ، ندامتى حاصل شود ، حسرتش را چاره اى باشد و ندامتش نهايتى داشته باشد ، و چون در درگاه الهى ، افتادگى را مرتبه رفيع داده اند و به اندكى از حسنات ، بسيارى از سيّئات را ۱۱ از نامه اعمال محو مى نمايند ، بايد كه به شكستگى و انكسار و تفقّد احوال و تلطّف به فقرا و مساكين ، و ترك عُجب و خودبينى و اظهار ضعف و ناتوانى ، آتش غضب الهى را كه به تكبّرات و ظلم ها افروخته و مشتعل ساخته ، فرو نشانَد و مضرّت سموم قاتله معاصى را به قدرى از خود ، رفع نمايد . و من اللّه التأييد والعصمة فى جميع الأحوال !

1.. ب و الف : ـ «و استيصالِ ايشان در نمى آيند و اگر بعضى به ايشان گويند و از راه مكر و حيله» .

2.. همان ، ج ۲ ، ص ۳۱۲ ، ح ۱۶ .

3.. مكارم الأخلاق ، طبرسى ، ص ۴۷۱ . همچنين با اختلاف هايى ، در ديگر منابع آمده است ، از جمله : الأمالى ، صدوق ، ص ۴۷۰ ، ح ۶۲۷ ؛ التوحيد ، صدوق ، ص ۴۰۰ ؛ الأمالى ، طوسى ، ص ۴۲۹ ، ح ۹۵۹ و ص ۵۳۹ ، ح ۱۱۶۲ ؛ بحار الأنوار ، ح ۶۹ ، ص ۳۶ و ۳۷ ، ح ۲۹ .

4.. ب : - «يك» .

5.. ب : - «دولت» .

6.. ب : «رفع» .

7.. الكافى ، ج ۲ ، ص ۳۳۳ ، ح ۱۴ .

8.. علل الشرائع ، ج ۲ ، ص ۴۶۵ ، ح ۱۶ .

9.. لَمْحه : مدّت زمان به هم خوردن دو پلك چشم .

10.. تحف العقول ، ص ۳۱۲ .

11.. الف : - «را» .


مَنهَجُ اليقين
386

[ احترام گذاشتن به سالخوردگان ]

و در باب احترام پيران ، روايت نموده است محمّد بن يعقوب كلينى رضى الله عنه از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام كه حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود : از جمله تعظيم الهى ، تعظيم كردن صاحب موى سفيدى است كه مسلمان باشد . ۱
و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود : از ما نيست كسى كه احترام نمى كند بزرگ تران ما را ، و رحم نمى كند كوچك ترانِ ما را ۲ . ۳
و از آن حضرت ، روايت كرده كه فرمود : تعظيم كنيد بزرگ ترهاى خود را ، و صِله كنيد ذوى ارحام خود را . و هيچ چيز ايشان را صِله نمى كند كه بهتر باشد از آن كه نگذاريد كه آزارى به ايشان برسد يا آزارى به ايشان نرسانيد . ۴

1.. الكافى ، ج ۲ ، ص ۱۶۵ ، باى اجلال الكبير ، ح ۱ .

2.. ب : - «و از آن حضرت ، روايت كرده است كه فرمود : از ما نيست كسى كه احترام نمى كند بزرگ تران ما را ، و رحم نمى كند كوچك تران ما را» .

3.. همان ، ج ۲ ، ص ۱۶۵ ، ح ۲ .

4.. همان ، ص ۱۶۵ ، ح ۳ .

  • نام منبع :
    مَنهَجُ اليقين
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 281120
صفحه از 527
پرینت  ارسال به