فلسفه بُغض براى خدا

پرسش :

اگر بغض و کینه بد است پس چرا بغض برای خدا، تشویق شده است؟



پاسخ :

سؤال مهمّ و قابل طرح آن است ، اين كه اگر اسلام ، دين محبّت است و بغض و كينه را يكى از بيمارى هاى خطرناكى مى داند كه زندگى مادّى و معنوى ، و فردى و اجتماعى انسان را تهديد مى كند ، چرا پيروان خود را به دشمنى براى خدا ، تشويق مى فرمايد و آن را جزئى از ايمان ،[۱]بلكه محكم ترين دستاويزهاى ايمان مى داند ، چنان كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود :

أوثَقُ عُرَى الإِيمانِ ، الحُبُّ فِى اللّهِ وَ البُغضُ فِى اللّهِ .[۲]

استوارترين دستاويز ايمان ، دوستى در راه خدا و دشمنى در راه خداست .

همچنين چگونه است كه اسلام بر لزوم بُغض داشتن نسبت به كفّار ، بدعت گذاران ، ستمگران و فاسقان و ... تأكيد مى نمايد ؟[۳]

آيا بُغض براى خدا ، بيمارى نيست؟ اساسا دشمنى كردن با ديگران ، با هر انگيزه اى ، چه دردى از دردهاى جامعه را درمان مى كند؟ و كدام مشكل را حل مى نمايد؟ و در يك جمله ، فلسفه دشمنى براى خدا چيست؟

معناى دشمنى براى خدا

براى دانستن چرايىِ دشمنى براى خدا ، ابتدا بايد ديد كه معناى آن چيست ؟ اگر دشمنى براى خدا ، درست تفسير و تبيين شود ، فلسفه آن ، نياز به بيان ندارد .

دشمنى براى خدا ، بدين معناست كه دشمنى كننده ، خصومت شخصى با فرد يا گروهِ مورد دشمنى ندارد و دشمنى او ، به دليل منافع شخصى نيست .

لذا در موردى كه بُغض و نفرت دشمن ، مرتبط با حقوق فردى و منافع شخصى است ، كرامت روحىِ مسلمان پرورش يافته در مكتب خاندان رسالت ، ايجاب مى نمايد كه بغض و نفرت او را با محبّت ، تلافى كند ، چنان كه در دعاى «مكارم الأخلاق» صحيفه سجّاديه آمده :

اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ أَبدِلنى مِن بِغضَةِ أهلِ الشَّنَآنِ المَحَبَّةَ ، وَ مِن حَسَدِ أهلِ البَغىِ المَوَدَّةَ ... وَ سَدِّدنى لأَِن اُعارِضَ مَن غَشَّنى بِالنُّصحِ ، وَ أَجزِىَ مَن هَجَرَنى بِالبِرِّ ، وَ اُثيبَ مَن حَرَمَنى بِالبَذلِ ، وَ اُكافِىَ مَن قَطَعَنى بِالصِّلَةِ ، وَ اُخالِفَ مَنِ اغتابَنى إلى حُسنِ الذِّكرِ ... .[۴]

خداوندا ! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست و بغض و كينه دشمنان را به دوستى بَدَل كن و حسد سركشان را به مهر ... و مرا استوار كن تا به كسى كه با من ناراستى مى كند ، با خيرخواهى پاسخ دهم و به كسى كه از من دورى مى كند ، پاداش نيك عطا كنم و به آن كه مرا محروم مى نمايد ، با بخشش بنوازم و با آن كه رابطه اش را با من قطع مى كند ، پيوند برقرار كنم و با آن كه از من بدگويى كرده ، با ياكردِ نيكو پاسخ دهم ... .

اين سخن ، بدين معناست كه دشمنى و نفرت اهل ايمان ، براى تأمين منافع شخصى نيست . دشمنى مؤمن ، براى خداست ، نه براى خود . بدين سان ، بغض او به ريشه خودخواهى و خودبينى ـ كه نوعى بيمارى روانى است ـ ، نمى رسد . بنا بر اين ، ميان دشمنى براى خدا و دشمنى براى خود ، تفاوت جوهرى و اصولى وجود دارد .

دشمنى براى خود و با انگيزه تأمين منافع فردى و گروهى ، مبدأ همه فسادها و فتنه ها و ويرانى هاست ؛ امّا دشمنى براى خدا ، مانند دوستى براى خدا ، مبدأ و سرچشمه و زمينه انواع خيرات و بركات و سازندگى هاى فردى و اجتماعى است .

به عبارت ديگر ، دشمنى براى خدا ، دشمنى براى تأمين منافع مردم است ؛ چرا كه دشمنى انسان با انسانى ديگر ، نمى تواند نفعى براى خدا داشته باشد ، زيرا او بى نيازِ مطلق است . تنها انسان و جامعه انسانى از دوستى و دشمنى براى خدا سود مى برند .

بى ترديد ، محبّت كردن به كسانى كه به جامعه انسانى رحم نمى كنند ، نه تنها براى جامعه سودمند نيست ؛ بلكه بسيار زيانبار و خطرناك است ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده :

رَحمَةُ مَن لا يَرحَمُ تَمنَعُ الرَّحمَةَ وَ استِبقاءُ مَن لا يُبقى يُهلِكُ الاُمَّةَ.[۵]

رحم به كسى كه رحم نمى كند ، مانع رحمت است و تلاش براى نگه داشتن كسى كه چيزى را باقى نمى گذارَد ، امّت را به نابودى مى كِشد .

از اين رو ، دشمنى با دشمنان خدا ، كفّار ، بدعت گذاران ، ستمگران و همه كسانى كه آفت سلامت جامعه اند و كوتاه كردن دست آنها از تجاوز به حريم انسانيت ، در واقع ، به معناى محبّت به جامعه انسانى است .

بر اين اساس ، فلسفه دشمنى كردن براى خدا ، مبارزه با موانع شكوفايى ارزش هاى انسانى و پاك سازى جامعه از عناصر ضدّ ارزشى است . اهمّيت اين مبارزه ، نه تنها كمتر از تلاش براى ساماندهى جامعه مبتنى بر محبّت نيست ، بلكه جزئى از اين تلاش ، محسوب مى شود .

تلازم حبّ و بُغض
توجّه به اين نكته ضرور است كه اصولاً حُبّ و بُغض ، ملازم يكديگرند و انسان به هر چيزى علاقه پيدا كند ، به طور طبيعى از ضدّ آن ، متنفّر مى گردد. نمى شود كه انسان ، كسى را واقعا دوست داشته باشد و دشمنِ او را دشمن ندارد . بغض نسبت به دشمن ، در حقيقت ، يكى از نشانه هاى روشن واقعى بودن مدّعيانِ محبّت است . از اين رو ، در متون اسلامى ، دشمنى براى خدا ، در كنار دوستى براى خدا ، مورد توجّه و تأكيد است .

[۱]ر . ك : همين دانش نامه : ج ۱۴ ص ۴۵ ح ۱۱۳ .

[۲]كتاب من لا يحضره الفقيه : ج ۴ ص ۳۶۲ ح ۵۷۶۲ ، عدّة الداعى : ص ۱۷۴ ، الدعوات : ص ۲۸ ح ۵۱ ، بحار الأنوار : ج ۷۴ ص ۲۳۷ ح ۳۸ ؛ المصنّف ، ابن ابى شيبه : ج ۷ ص ۲۲۹ ح ۹۲ و ص ۲۲۶ ح ۶۹ ، كنز العمّال : ج ۱ ص ۴۳ ح ۱۰۵ .

[۳]ر . ك : همين دانش نامه : ج ۱۴ ص ۴۳ (كسانى كه سزاوار دشمنى اند / كافر) و ص ۴۷ (دشمنان خدا) و ص ۴۹ (بدعت گذار) و (ستمگر) و ص ۵۰۱ (گنهكار / منحرف از دين) .

[۴]الصحيفة السجّادية : ص ۸۲ و ۸۳ دعاى بيستم .

[۵]غرر الحكم : ج ۴ ص ۹۶ ح ۵۴۳۰ .



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت