عشره مبشره

پرسش :

ده نفري كه توسط پيامبر اكرم(ص) بشارت به بهشت داده شدند (عشره مبشره) چه كساني هستند ؟ آیا این حدیث معتبر است؟



پاسخ :

عشره مبشره ده نفری هستند که در منابع اهل سنت آمده است که پیامبر(ص) آنان را به بهشت بشارت داده است و آنان عبارتند از: امام علی(ع)، ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، زبیر و... (برخی نام ها در اخبار، متفاوت نقل شده اند)

چند نكته:

الف) با اين كه اين روايت در ميان اهل ‏سنّت معروف است و در كتاب هاي مختلف از طرق گوناگون نقل شده، ولي در مهم‏ترين كتب حديثي اهل ‏سنّت يعني در كتاب هاي صحيح بخاري و صحيح مسلم نقل نشده است. اين موضوع در ذهن ايجاد سؤال مي ‏كند و اين احتمال را در ذهن به وجود مي‏ آورد كه مؤلفين آنها، اعتمادي به اين حديث نداشته ‏اند و گرنه اين حديث را ضمن مناقب يكي از آن ده نفر نقل مي ‏نمودند/

زيرا آنان احاديثي را در فضيلت بعضي از آنان نقل كرده‏ اند، كه اهميتش بسيار كمتر از بشارت به بهشت است، كه در اين حديث وجود دارد/

ب) حديث از نظر سند اشكالاتي دارد، كه احتمال مي ‏دهيم علت نقل نشدن اين حديث، در صحيح بخاري و مسلم، برخي از همين اشكالات بوده، از جمله اين كه:

۱. در كتاب سنن ترمذي و در مسند احمد بن حنبل تحت عنوان «حديث عبدالرحمن بن عوف»، ج ۱، ص ۱۹۳، اين حديث از قول حميد بن عبدالرحمن نقل شده كه گويد: «من اين حديث را از پدرم شنيدم و او از پيامبر اكرم(ص) نقل كرد»؛ با اينكه حميد بن عبدالرحمن متولد سال ۳۲ هجري است{۱} و پدرش در همان سال يا سال ۳۳ از دنيا رفته است/

بنابراين، او هنگام فوت پدرش، يك سال بيشتر نداشت. با اين وصف، چگونه ممكن است از پدرش حديث نقل كرده باشد؟ علاوه بر اين، يكي از راويان اين حديث به نام عبدالعزيز بن محمد دراوردي، از نظر برخي علماي حديث شناس اهل ‏سنّت، قابل اعتماد نيست؛ از جمله ابوحاتم مي ‏گويد: به حديث او نمي‏ شود استدلال كرد و ابوذر گفته: وي بد حافظه بود،{۲} گاه از حفظ، حديث نقل مي‏ كرد و اشتباه مي‏ نمود.{۳}

۲. اين حديث در سنن ابي داود و فضائل الصحابه نسائي، نقل شده، كه يكي از راويانش، شخصي است به نام عبدالله بن ظالم كه بخاري و مسلم (مؤلفين بزرگترين و مهم‏ترين كتب حديثي اهل‏ سنّت) هيچ‏گاه به حديث وي استدلال نمي ‏كردند{۴} و امام بخاري مي‏ گفت: حديث وي صحيح نيست.{۵}

۳. اين حديث در سنن ترمذي، كتاب المناقب، باب مناقب ابي الاعود (سعيد بن زيد) و فضائل الصحابه نسائي، ص ۳۲، از طريق ديگري نقل شده، كه در سندش شخصي است به نام حجاج ابن محمد مصيصي كه برخي او را جز ضعفا شمرده ‏اند.{۶}

۴. نيز در سنن ترمذي، باب مناقب عبدالرحمن بن عوف، از طريق سومي نقل شده كه در سند آن، شخصي است به نام «موسي بن يعقوب زمعي» كه علي بن المديني گفته: حديثش ضعيف و منكر است.{۷}

راوی ديگرش شخصي است به نام ابن ابي فديك، كه در تهذيب التهذيب{۸} از ابن سعد (صاحب طبقات) نقل مي‏ كند كه، حديث وي حجت نيست/

تذكر: ترمذي، صاحب سنن، پس از نقل برخي از اين روايات، مي ‏گويد: اين حديث صحيح است، يا حسن است. اما بايد توجه داشت كه علماي حديث شناس اهل ‏سنّت، به اين گونه سخنان ترمذيب توجهي نمي ‏كنند و او را در اين جهت سهل‏ انگار مي‏ دانند؛ چون گاه از افرادي حديث نقل مي ‏كند و صحيح مي ‏نامد، كه اكثر علماي رجال آنها را ضعيف و يا دروغگو مي‏ دانند/

مباركفوري كه سنن ترمذي را شرح كرده، در مقدمه كتابش مي‏ گويد: امام ترمذي هر چند در حديث امام بود و جلالت شأن داشت، اما در صحيح يا حسن ناميدن احاديث، سهل‏ انگار بود.{۹}

نيز ذهبي در ميزان الاعتدلال مي ‏گويد: علما بر تصحيح ترمذي (صحيح دانستن وي حديثي را) اعتمادي ندارد.{۱۰}

۵. اين حديث در سنن ابن ماجه (مقدمه، باب فضائل العشره) نقل شده و يكي از راويانش، هشام بن عمار است كه درباره ‏اش، امام ابو داود گفته است: وي ۴۰۰ حديث نقل كرده، كه هيچ اصلي ندارند.{۱۱}

۶. اين حديث در سنن ابي داود (۲۱۲/۴) نيز نقل شده، اما يكي از راويانش شخصي است به نام عبدالواحد بن زياد العبدي البصري، كه وثاقتش مورد شک است/

ذهبي در ميزان الاعتدال از فلاس نقل مي ‏كند كه ابو داود گفته است: وي احاديث بي ‏سند و مرسل شخصي به نام اعمش را نقل نموده است.{۱۲} نيز در تذكره الحفاظ گويد:{۱۳} ابن حبّان درباره‏ اش گفته است: شخص قابل اعتمادي نيست/

تذكر: متأسفانه ابوداود در موارد ديگري، گاه شخصي را تكذيب نموده، اما بعداً خودش از او حديث نقل كرده است.{۱۴}

اين حديث را طبراني در المعجم الاوسط نقل كرده و در سندش، شخصي است به نام وليد بن عبدالله ابن جميع الزهري كه ابن حبّان، نام وي را در كتاب «الضعفأ» در شمار راويان ضعيف و غير قابل اعتماد ذكر نموده است/

حاكم نيشابوري نيز گفته است: اولي و بهتر اين بود كه مسلم (نيشابوري) از اين آدم حديثي نقل نمي ‏كرد،{۱۵} چه اينكه گويا مسلم، در صحيح خود از اين فرد ضعيف الروايْ، حديث نقل نموده است/

تذكر: از طبراني اين گونه بي ‏دقتي‏ ها سابقه داشته است. وي در ضمن همين حديث مي‏ گويد: سعيد بن زيد (راوي اين حديث) از بدريّين بوده، با اين كه در كتاب‏ هاي متعدد، تصريح شده كه وي در جنگ بدر حضور نداشت/

ابن عبدالبر در الاستيعاب{۱۶} و ابن الجزري در اسد الغابه{۱۷} و ابن حجر در الاصابه{۱۸} صريحاً اين مطلب را نوشته ‏اند/

۳. متن حديثي كه سعيد بن زيد نقل كرده نيز دقيقاً مشخص نيست و مضطرب است؛ زيرا در روايتي كه ترمذي از وي نقل كرده{۱۹} ابوعبيده نيز يكي از آن ده نفر معرفي شده؛ ولي در روايتي كه حاكم نيشابوري در مستدرك{۲۰} نقل نموده به جاي وي، ابن مسعود معرفي شده، در روايتي كه در سنن ابي داود و سنن ابن ماجه{۲۱} نقل شده نه نامي از ابو عبيده است و نه نامي از ابن مسعود، بلكه به جاي آنان نام پيامبر اكرم(ص) ذكر شده است/

در كتاب الاستيعاب، در شرح حال ابوعبيده، به اين اختلافات اشاره شده است. هم چنين در روايتي كه ترمذي در باب مناقب عبدالرحمن بن عوف از خود وي نقل كرده و هم چنين در يكي از احاديث سنن ابي داود{۲۳} و مسند احمد بن حنبل{۲۲} يكي از آن ده نفر، سعد بن ابي وقاص است. اما در روايت ديگري كه آن را نيز ابو داود نقل كرده، به جاي سعد بن ابي وقاص، نام سعد بن مالك ذكر شده است/

۴. آيا اگر كسي روايتي در مدح عده ‏اي نقل كند، كه خود او يكي از آنها است، ايجاد شك و شبهه نمي ‏كند كه اين حديث جعلي باشد؟!

اين حديث را عبدالرحمن بن عوف و سعيد بن زيد نقل نموده ‏اند و نام خود را نيز جز اين ده نفر ذكر كرده ‏اند/

در كتب فقهي، در بحث شهادت مي ‏گويند شهادت كسي كه ذي نفع است قبول نيست (مگر كسي كه عصمتش ثابت باشد)/

۵. چرا اين حديث، از بقيه اين ده نفر (۸ نفر ديگر) نقل نشده است؟! چرا در هيچ جايي نقل شده كه شخصي از آن ده نفر براي اثبات مطلبي و يا دفاع از خود به آن استدلال كرده باشد؟! آيا به گوش آنان نرسيده بود؟! آيا آنان هيچ گاه حديثي را درباره فضائل خود نقل نمي ‏كردند؟! مسلم است كه چنين نبوده است/

۶. چرا در روز سقيفه كه بر مسئله خلافت، اختلاف بود و مهاجرين براي لياقت خود فضائلي را نقل مي‏ كردند، به اين حديث استدلال نكردند؟! آيا اين احتمال را در ذهن تقويت نمي ‏كند كه در آن زمان چنين حديثي وجود نداشته و بعدها جعل شده است/

۷. اگر در آن زمان چنين حديثي وجود داشت، چرا هنگامي كه خليفه سوم، در منزلش مورد محاصره كساني كه خونش را حلال مي‏ دانستند، قرار گرفت و خواهان بركناري اش بودند و مي ‏خواستند وي را بكشند و خليفه نكاتي را در فضيلت خود بيان نمود، نامي از اين حديث نبرد؟! چرا هيچ كس از طرفدارانش در دفاع از وي اين حديث را نقل ننمود؟!

۸. آيا اين حديث، با جنگ برخي از اين ده نفر با يكديگر (مانند: جنگ جمل) و حلال دانستن خون يكديگر سازگار است؟ چگونه بهشتيان، شمشير عليه يكديگر كشيدند و ريختن خون يكديگر را حلال دانستند؟!


پى نوشت ها:

[۱].ابن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب مي‏ نويسد: حميد بن عبدالرحمن در سال ۱۰۵ ه’ق’ در ۷۳ سالگي از دنيا رفت. (يعني متولد سال ۳۲ ه’ق’) بود/
[۲].ميزان الاعتدلال، ذهبي، در شرح حال عبدالعزيز بن محمد دراوردي، ج ۲، ص ۶۳۴/
[۳].تهذيب التهذيب ابن حجر، ج ۳، ص ۴۷۱/
[۴].المستدرك علي الصحيحين، ذكر مناقب عبدالله بن مسعود/
[۵].تلخيص المستدرك بهامش المستدرك، ذكر مناقب عبدالله بن مسعود/
[۶].هدي الساري، ۴۱۵، تهذيب التهذيب، ج ۱، ص ۴۴۶/
[۷].تهذيب التهذيب، ج ۵، ص ۵۸۵/
[۸].همان، ص ۴۲/
[۹].مباركفوري در مقدمه كتابش، باب دوم، فصل اول مي‏نويسد: فائدْ اخري: تحفْ الاحوذ في شرح ترمذي: اعلم ان الامام اباعيسي الترمذي مع امامته و جلالته في علوم الحديث و كونه من أئمْ هذا الشأن، متساهل في تصحيح الاحاديث و تحسينها/
[۱۰].نويسنده ميزان الاعتدال در شرح حال كثير بن عبدالله بن عمرو بن عوف المدني مي‏گويد: لا يعتمدالعلمأ علي تصحيح الترمذي و در شرح حال يحيي بن يمان مي‏گويد: فلا يغتر بتحسين الترمذي: نبايد فريب اين را خورد كه ترمذي حديث را حسن بنامد (تأييد كند)/
[۱۱].هذيب التهذيب، ج ۶، ص ۳۵، هدي الساري، ص ۷۴۱/
[۱۲].تهذيب التهذيب، ج ۳، ص ۵۲۱، ميزان الاعتدال، شرح حال عبدالواحد زياد/
[۱۳].تذكرْ الحفاظ، ج ۱، ص ۲۵۸/
[۱۴].از جمله درباره صالح ابن بشير و عاصم ابن عبدالله مي‏گويد: نبايد حديثش را نوشت و نعيم بن حمادالخزاعي و وليد بن مسلم (مولي بني اميه) را دروغگو خواند؛ با اين حال خودش از آنان حديث نقل نموده و از سويي هم ادعا نموده كه از غير افراد ثقه و مورد اطمينان حديث نقل نمي‏كند (تهذيب التهذيب، شرح حال داود ابن اميه)/
[۱۵].تهذيب التهذيب، ج ۶، ص ۹۰/
[۱۶].الاستيعاب، ج ۲، ص ۲/
[۱۷].اسدالغابْ، شرح حال سعيد بن زيد، ج ۲، ص ۳۸۷/
[۱۸].الاصابْ، شرح حال سعيد بن زيد، ج ۲، ص ۴۶/
[۱۹].سنن ترمذي، كتاب المناقب، باب مناقب عبدالرحمن بن عوف/
[۲۰].مستدرك الصحيحين، باب مناقب عبدالله ابن مسعود/
[۲۱].سنن ابي داود كتاب السنْ، باب في الخفأ، سنن ابن ماجه، المقدمه، في فضائل العشرْ/
[۲۲].سنن ابي داود، كتاب السنْ، باب في الخلفأ/
[۲۳].مسند احمد بن حنبل، تحت عنوان حديث عبدالرحمن بن عوف، ج ۱، ص ۱۹۳/



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت