63
تحفة الأولياء ج1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
ستايش خداى راست كه براى نعمتش ستوده، و براى قدرتش پرستيده شده، و در سلطنتش فرمان برى گرديده، و به جهت شوكتش، از او بيم دارند. به آنچه در نزد اوست، رغبت دارند، و فرمانش بر همگان جارى است. والاست، پس برترى يافته است، و نزديك است، در عين بلند مرتبگى، و فراتر از هر ديدى است، كسى است كه آغازى ندارد و پايانى برايش نيست. پيش از همه چيز بر جا بوده، و ماندگارى است كه نگهدار آنهاست. و زبردستى كه نگهدارى همه چيز او را خسته نمى كند، و توانمندى است كه با بزرگى اش يگانه ملكوت است، و با قدرتش در بزرگ منشى يكه و با حكمتش، حجت هايش را براى بندگانش آشكار كرده است.
همه چيز را به صورت انشا پديد آورد، و با توان و حكمتش آنها را آغاز نمود؛ اما نه از چيزى، پس اختراع باطل شد، و نه براى علتى؛ پس آغاز و ابتكار هم درست نبود. هر چه خواست و هر گونه كه خواست، آفريد، تنهاى تنها، براى آشكار نمودن حكمت و حقيقت و ربوبيتش.
عقل ها او را فرانگيرند، و وهم ها به كنهش نرسند، و ديدگان او را نبينند، و اندازه او را فرانگيرد. بيان از توصيفش ناتوان است، و ديدگان از مشاهده اش نابينا، و هر گونه تعريفى از او نارسا. بى آن كه حجابى وجود داشته باشد، محجوب و پوشيده است، و بدون وجود هر گونه پوششى، در پرده. بدون ديدن شناخته شده و بدون آن كه صورتى داشته باشد، تعريف شده، و بدون اين كه ماده اى داشته باشد، تعريف گرديده است.
هيچ معبودى نيست به جز خداى بزرگ و والا. وهم ها از رسيدن به كنهش در حيرتند، و خردها از اين كه بتوانند به نهايتش برسند، سر درگم. هيچ تعريفى او را در بر نگيرد، و هيچ ديد نافذ و تيزبينى درك او نتواند كرد. و او شنواى داناست. با بندگانش، به وسيله فرستادگانش احتجاج مى كند و كارها را با دلائل خودش روشن مى سازد. فرستادگان را فرستاد، تا بشارت و هشدار دهنده باشند. تا هر كس كه هلاك مى شود، با بينه هلاك شده باشد و هر كس كه زنده و ماندگار مى شود، بر اساس بينه زنده و ماندگار شود. و تا بندگان نسبت به آنچه از خدا نمى دانند، بشناسند، و به ربوبيت او عالم شوند؛ پس از آن كه انكار كرده اند. و او را به يگانگى در الوهيت بشناسند، پس از آن كه برايش شريك مى پنداشتند.
او را مى ستايم، ستايشى كه جان ها را درمان مى كند، و به رضايتش منجر مى شود، و شكر آنچه به ما رسيده از نعمت هاى فراوان، و فراوانى عطاها و نيكى آزمايش.
گواهى مى دهم كه معبودى جز خدا نيست، تنهاى بى شريك، معبود يگانه و بى نياز، كه نه همسرى دارد و نه فرزندى. و گواهى مى دهم كه محمد صلى الله عليه و آله بنده اى است كه او را بر گزيده، و برانگيخته اى است كه او را فرستاده در طول زمانى كه پيامبرانى مبعوث نشدند، و در آن مدتى كه ملت ها در خواب، و در نادانى گسترده بودند، و در سركشى قتنه، و اساس از هم گسيخته، و ديده ها كور از دريافت حق، و ستم، سركشى كرده، و دين نابود شده.
و خداوند قرآن را به سوى او فرو فرستاد كه در آن بيان و روشنگرى بود، قرآنى عربى و بدون كجى، تا شايد كه راه تقوا پيش گيرند. آن را براى مردم بيان كرد و توضيح داد، با دانشى كه تشريحش كرد، و دينى كه توضيحش داد، و واجباتى كه آنها را الزامى ساخت، و كارهايى كه براى مردم آشكار نمود و بر ملا كرد، در آنها راهنمايى به رهايى، و نشان هايى به سوى هدايت بود.
پيامبر صلى الله عليه و آله آنچه را كه به او فرستاده شده بود، براى مردم ابلاغ كرد، و مأموريتش را آشكار نمود، و تكليفش را كه بار نبوت بود، به منزل رسانيد، و براى رضاى پروردگار، صبر پيشه كرد، و در راه او تلاش نمود، و براى امتش خيرخواهى كرد، و آنان را به نجات فراخواند، و تشويق به ذكر كرد، و به راه هاى هدايت پس از خود رهنمون ساخت، به وسيله راه هاى روشن، و انگيزه هايى كه براى بندگان پايه گذارى نمود، و نشان هايى كه آنها را بالا برد، تا پس از او گمراه نشوند، و او به آنان دلسوز و مهربان بود.
وقتى زمانش سپرى شد، و دورانش سر آمد، خداوند او را گرفت و به سوى خود برد، و عمل او مورد رضايت خدا است، و بهره اش فراوان، و جايگاهش با عظمت. او صلى الله عليه و آله در گذشت و در ميان امتش كتاب خدا و وصيش امير المؤمنين و پيشواى متقين را - كه صلوات خدا بر او - بر جا گذاشت، دو همراه جداناپذير، كه هر يك گواه ديگرى است در درستى. امام از جانب خدا، بيان مى كند آنچه را كه در كتابش واجب كرده بر بندگان، طاعت خودش را و طاعت امام و ولايت او را و حق واجبش را، كه از تكميل دين خود اراده كرده، و آشكار نمودن دستورش را، و احتجاج به حجت هايش را، و پرتو گرفتن به نورش را، در معدن هاى بندگان برگزيده اش، و انتخاب شدگان از بندگان نيكنش.
خداوند با امامان هدايت، از خاندان پيامبر ما صلى الله عليه و آله ، دينش را روشن ساخت، و راهاى روشنش را به وسيله آنها آشكار نمود، و باطن چشمه هاى علمش را با آنان گشود، و آنها را راهاى شناخت خود قرار داد، و نشان هاى دينش ساخت، و پرده داران ميان خود و خلقش كرد، و درى كه منجر به شناخت حق او مى شود. و آنان را بر رازهاى پوشيده و غيبش مطلع كرد.
هر گاه امامى از آنان در مى گذشت، امام ديگرى در پى او منصوب مى شد، كه پيشوايى آشكار، و هدايت گرى روشن، و رهبرى نگهدار، كه به حق رهنمون مى شدند، و به وسيله آن به حق حكم مى نمودند. حجت هاى خدا و دعوت كنندگان او، و سرپرستان خلقش. بندگان به وسيله آنان متدين مى شوند، و با نور آنها شهر نور مى گيرد. خداوند آنان را مايه حيات مردم و چراغ هاى تاريكى و كليدهاى سخنورى، و پايه هاى اسلام قرار داده، و نظام طاعت و تماميت واجبش را تسليم شدن در برابر آنان قرار داد، در آنجايى كه معلوم است، و ارجاع كردن به آنان در جايى كه نامعلوم است. و ممنوع ساخت پيش دستى كردن ديگران را در اعتقاد به آنچه نمى دانند، و انكار آنچه مى دانند، چون خداى تبارك و تعالى خواست دست كسانى از مخلوقاتش را در پيش آمدهاى تاريك و مجهولات پوشيده، بگيرد. و درود خدا بر محمد صلى الله عليه و آله و خاندان نيكش كه پليدى را از آنان برده، و بكلى پاك پاكشان كرده است. ۱
كلينى ـ رحمه اللّه ـ بعد از حمد قادر متعال و نعت حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله و آل، فرموده است: اما بعد، به حقيقت كه فهميدم اى برادر من، آنچه را كه شكايت كردى از اصطلاح اهل اين زمان بر جهالت و يارى كردن يكديگر و سعى ايشان در آبادانى راه هاى آن و جدايى ايشان از علم و اهل آن، تا آن كه نزديك است كه همه علم با ايشان باطل و ضائع شود و ماده آن منقطع گردد، به جهت رضاى ايشان كه به سوى جهالت پناه برند و پشت به آن باز دهند و علم و اهل آن را تلف كنند، و سؤال نمودى كه آيا مردم را مى رسد كه بر سر جهالت و ديندارى بدون علم بايستند؛ زيرا كه ايشان در اين دين داخل شدند در حالى كه اقرار كنندگان بودند به همه امور آن، به طور استحسان و نشو و نما كردن بر آن، و پيروى كردن پدران و پيشينيان و بزرگان، و اعتماد نمودن بر عقل هاى ايشان در چيزهاى دقيق و بزرگ آن.
پس بدان اى برادر من، خدا تو را رحمت كند كه خداى ـ تبارك و تعالى ـ بندگان خويش را به نوعى از آفرينش آفريده كه از چارپايان جدا شده اند در فطانت و عقل ها كه در ايشان تركيب كرده، كه متحمل امر و نهى او مى شوند و خداى ـ علا ذكره ـ ايشان را دو قسم قرار داده، كه يك قسم از ايشان اهل صحت و سلامت اند، و قسم ديگر از ايشان، اهل ضرر و آفت. پس اهل صحت و سلامت را مخصوص گردانيده به امر و نهى، بعد از آن كه آلت تكليف را از براى ايشان كامل ساخته و تكليف را از اهل ضرر و آفت بر داشته است؛ زيرا كه ايشان را به نوعى از آفرينش آفريده كه تاب تحمل و بر داشتن ادب، و تعليم گرفتن ندارند، و خداى ـ عزّوجلّ ـ اهل صحت و سلامت را سبب ماندن ايشان قرار داده، و ماندن اهل صحت و سلامت را به ادب و تعليم گرفتن گردانيده، پس اگر جهالت روا مى بود از براى اهل صحت و سلامت، هر آينه روا بود كه تكليف از ايشان برداشته شود، و در جواز اين بطلان، كتاب هاى خدا و پيغمبران و آداب است و در بر داشتن كتاب ها و پيغمبران و آداب از ميان فساد تدبير و بازگشت به سوى گفتار اهل دهر لازم مى آيد.
پس در عدالت و حكمت خدا واجب است كه مخصوص گرداند از خلق خويش به امر و نهى، كسانى را كه ايشان را خلق كرده به نوعى از خلقت كه تاب تحمل امر و نهى داشته باشند، تا آن كه مهمل و ضايع و معطل نباشد و او را تعظيم كنند، و به يگانگى او قائل گردند و اقرار كنند از براى او به پروردگارى، و بدانند كه آن جناب خالق و رازق ايشان است؛ زيرا كه گواهان پروردگارى او رهبران هويدا و حجت هاى آن نورانى و روشن و نشان هاى آن پيداست كه ايشان را به سوى توحيد خداى ـ عزّوجلّ ـ مى خواند، و بر خويشتن از براى صانعشان به پروردگارى و خدايى گواهى مى دهند، به جهت آنچه در آنهاست از آثار صنعت و عجائب تدبير آن حضرت. پس ايشان را به سوى معرفت خويش خوانده تا از براى ايشان مباح نگرداند كه به او و به دين و احكامش جاهل باشند؛ زيرا كه حكيم، جهل مردم به خويش و انكار دين خويش را روا نمى دارد. پس فرمود ـ جلّ ثناؤه ـ كه: «أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِم مِّيثَاقُ الْكِتَابِ أَن لَايَقُولُواْ عَلَى اللّه إِلَا الْحَقَّ»۲ و فرموده: «بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يُحِيطُواْ بِعِلْمِهِ»۳ . پس اهل صحت و سلامت، محصور شدند به امر و نهى و مأمور شدند به گفتار حق، و ايشان را رخصت نداد در ايستادن بر جهل، و ايشان را امر فرمود به سؤال كردن و طلب دانش در دين نمودن، و فرمود: «فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَـآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِى الدِّينِ وَ لِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ »۴ . و فرموده است: «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ »۵ . پس اگر اهل صحت و سلامت را مى رسيد كه ايستادگى بر سر جهل داشته باشند، هر آينه ايشان را امر به سؤال نمى فرمود، و احتياجى به سوى فرستادن پيغمبران با كتاب ها و آداب نبود. و در اين هنگام به منزله چهارپايان بودند و با اهل ضرر و آفت فرقى نداشتند، و اگر چنين مى بودند، يك چشم بر هم زدن باقى نمى ماندند، و چون بقاى ايشان جائز نبود مگر به ادب و تعليم گرفتن، ثابت شد آن كه چاره نيست از براى هر كه خلقتش درست و آلت تكليفش تمام باشد، از كسى كه مؤدب و دليل و مشير و آمر و ناهى از او باشد، و ناچار است از ادب و تعليم و سؤال و مسئلت. پس سزاوارتر چيزى كه عاقل، آن را اقتباس كند و شخص ديندار صاحب فكر زيرك، آن را طلبد و صاحب توفيق به صواب رسيده به جهت آن كوشش نمايد، علم به دين و معرفت آن چيرى است كه خدا خلق خويش را به آن طلب عبادت و بندگى نموده، از: توحيد و شرائع احكام و امر و نهى و زواجر و آداب او؛ زيرا كه حجت ثابت است و تكليف لازم و عمر اندك و تأخير كردن مقبول نيست، و خداى ـ جل ذكره ـ شرط فرموده در آنچه خلق خود را به آن خواهش پرستش نموده آن كه: همه واجبات او را با علم و يقين و بصيرت به جا آورند تا آن كه آنها را به جا مى آورد در نزد پروردگارش ستوده و محمود باشد، و مستوجب ثواب و جزاى بزرگ گردد؛ زيرا آن كه چيزى را به جا مى آورد بدون علم و بصيرت، نمى داند كه چه به جا مى آورد و آن را از براى كه به جا مى آورد. و هر گاه جاهل باشد اعتمادى بر آنچه آن را به جا آورده، ندارد و صاحب تصديق نيست؛ زيرا كه مصدق، مصدق نمى باشد تا عارف باشد به آنچه به آن تصديق نموده است؛ چه صاحب شك را رغبت و خوف و رهبت و خضوع و خشوع و تقربى كه عالم صاحب يقين دارد، نمى باشد. و خداى ـ عزّوجلّ ـ فرموده است: «إِلَا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ»۶ ، يعنى: مگر آنان كه شهادت داده اند به حق، و ايشان مى دانند آن را كه به زبان شهادت داده اند (به اين كه شهادت ايشان از روى علم و يقين بوده باشد، نه به محض قول).
پس شهادت مقبول گرديده است به جهت علم به شهادت، و اگر علم به شهادت نبود، شهادت، مقبول نبود، و امر در شخص شك دار كه فعل را به جا مى آورد بدون علم و بصيرت، واگذاشته است به صلاح خداى ـ جل ذكره ـ اگر خواهد بر او تفضّل مى كند و عمل او را قبول مى فرمايد، و اگر خواهد آن را بر او ردّ مى كند؛ زيرا كه بر وى شرط شده است از جانب خدا كه واجب را با علم و بصيرت و يقين به جا آورد تا نباشد از آنان كه خدا ايشان را وصف نموده و فرموده ـ تبارك و تعالى ـ: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللّه عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَ الْأَخِرَةَ ذَ لِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ »۷ ؛ زيرا كه او در اين دين داخل شده بود بدون علم و يقين، و به همين راه بيرون رفتنش از آن بدون علم و يقين گرديد. و حضرت امام موسى كاظم عليه السلام فرمود كه: «هر كه در ايمان داخل شود با علم به آن، و در آن ثابت بماند، ايمانش او را نفع بخشد، و هر كه در آن داخل شود بدون علم، از آن بيرون رود چنانچه در آن داخل شده است». و آن حضرت عليه السلام فرمود: «هر كه دين خويش را از كتاب خدا و سنت پيغمبرش فراگيرد، كوه ها زائل مى شوند پيش از آن كه او زايل گردد. و هر كه دين خود را از دهان مردان بگيرد، آن مردها او را از دين برگردانند». و فرمود: «هر كه امر ما را از قرآن نشناسد، از فتنه ها دور نباشد و ايمن نگردد».
و به همين علت، جارى شده بر مردم اين زمان، شكاف هاى سيل اين دين هاى فاسد و مذهب هاى شنيع كه همه شرايط كفر و شرك را فراگرفته است و اين به واسطه توفيق و خذلان و واگذاشتن خدا است. پس آن كه خدا توفيق او را خواهد و خواهد كه ايمانش ثابت و مستقر باشد، آماده گرداند از براى او اسبابى چند كه او را برسانند به سوى اين كه دين خود را از كتاب خدا و سنت پيغمبرش ـ صلوات اللّه عليه و آله ـ فرا گيرد با علم و يقين و بصيرت. و چنين كسى در دين خويش ثابت تر است از كوه هاى استوار. و هر كه خدا خواهد كه او را واگذارد و دينش عاريه و امانت باشد (كه چند روزى به رسم امانت به او داده باشند). ـ پناه مى بريم به خدا از آن ـ آماده گرداند از براى او اسباب استحسان كه به عقل سخيف خود عمل كند، و آنچه را كه خود خوب و بد داند، پيروى نمايد و اسباب تقليد كردن و تأويل نمودن بدون علم و بصيرت از برايش مهيا سازد، و امر چنين كسى در مشيت و خواست خدا است، اگر خداى تبارك و تعالى خواهد ايمان او را كامل و تمام مى گرداند (به اين كه او را توفيق رفتن در راه نجات عطا مى فرمايد). و اگر خواهد آن را از او مى ربايد. و بر او ايمن نمى توان بود از آن كه صبح كند و مؤمن باشد و شام كند و كافر باشد، يا شام كند و مؤمن باشد و صبح كند و كافر باشد؛ زيرا كه در هر زمان كه بزرگى از بزرگان را مى بيند با او ميل مى كند و او را پيروى و فرمان بردارى مى نمايد، و هر وقت كه چيزى را مى بيند كه ظاهرش را نيكو مى شمارد، آن را قبول مى كند، يا آن كه آن چيز او را مى گرداند.
حضرت امام موسى كاظم عليه السلام فرمود: «به درستى كه خداى عزّوجلّ پيغمبران را بر صفت پيغمبرى خلق كرده، پس نمى باشند مگر پيغمبران و اوصياى ايشان را بر صفت وصيت آفريده، پس نمى باشند مگر اوصياى ايشان. و ايمان را به گروهى به عاريت داده است. پس اگر خواهد آن را از براى ايشان تمام مى گرداند، و اگر خواهد آن را از ايشان مى ربايد». بعد از آن فرمود: «و در ايشان جارى است فرموده خداى تعالى «فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ»۸ ».
و مذكور ساختى كه امورى چند بر تو مشكل شده است كه حقيقت آنها را نمى شناسى، به جهت اختلاف روايت در آنها، و اين كه تو مى دانى كه اختلاف روايت در آنها به جهت اختلاف علت ها و اسباب آنهاست، و اين كه در نزد خويش كسى را نمى يابى كه با او مذاكره و مباحثه نمايى از آنان كه وثوق و اعتماد بر ايشان دارى. و گفتى كه دوست مى دارى كه در نزد تو كتابى باشد كافى، كه جمع كند از همه انواع علم و دين، آنچه را كه متعلم، به آن اكتفا نمايد، و هر كه طالب ارشاد است، به سوى آن رجوع كند، و هر كه اراده دانستن دين و عمل به آن داشته باشد، از آن فراگيرد به آثار صحيحه از صادقين كه ائمه هدايند عليهم السلام و سنت ها كه بر پايند و دوام دارند تا روز قيامت، و واجب است كه عمل بر مضمون آنها باشد و به آنها وجوب خداى عزّوجلّ و آنچه از طريقه پيغمبرش صلى الله عليه و آله معلوم گرديده به جا آورده مى شود.
و گفتى: اگر چنين كتابى موجود باشد، اميدوارى كه سببى باشد كه خدا به يارى و توفيق خويش آنچه را كه از برادران و اهل ملت ما فوت شده، تدارك نمايد و تلافى فرمايد، و ايشان را بر اين بدارد كه رو به راه راست آورند.
پس بدان اى برادر من، خدا تو را به حق رهنمايى كند كه كسى را ممكن نيست تمييز چيزى از آنچه روايت از علما، كه ائمه اند عليهم السلام در آن مختلف باشد و نمى تواند كه براى خود حق و باطل آن را از هم جدا كند، مگر بنا بر آنچه حضرت امام موسى كاظم عليه السلام آن را اطلاق فرموده در فرموده خويش كه: «آنها را بر كتاب خدا عرض كنيد، پس آنچه با كتاب خداى عزّوجلّ موافقت دارد، آن را بگيريد و آنچه با كتاب خدا مخالفت داشته باشد، آن را رد كنيد». و در فرموده آن حضرت كه: «آنچه را كه با مخالفان موافقت دارد، واگذاريد كه راه راست در مخالفت ايشان است». و در فرموده آن جناب كه: «آنچه اجماع و اتفاق بر آن شده، آن را بگيريد؛ زيرا كه آنچه اجماع بر آن شده، شكى در آن نيست». و ما نمى شناسيم از همه اينها، مگر كم ترى از آن را و نمى يابيم چيزى را كه احتياطش بيشتر و وسيع تر باشد از رد علمِ همه اينها به سوى آن حضرت، و قبول امرى كه در اين باب وسعت داده در فرموده خويش كه: «هر يك را كه بگيريد از باب تسليم و انقياد، شما را مى رسد و جائز است».
و خدا ميسر گردانيد تأليف آنچه را كه خواستى و او راست حمد و ستايش. و اميد دارم كه اين مؤلَّف، چنان باشد كه قصد نمودى. پس هر تقصير و كوتاهى كه در آن رفته باشد، ما را معذور دار؛ زيرا كه قصد ما در هديه دادن خيرخواهى، كوتاهى نكرد؛ چه خيرخواهى از براى برادران و اهل ملت ما، واجب است با آن كه اميدواريم كه شريك باشيم با هر كه از اين كتاب نور علم را فراگيرد، و از آن فائده به او رسد و به آنچه در آن است عمل كند، در اين روزگار و روزگار آينده تا دنيا تمام شود؛ زيرا كه پروردگار عزّوجلّ يكى است، و رسول او كه محمد خاتم پبغمبران است صلى الله عليه و آله يكى، و شريعت يكى، و حلال محمد، حلال و حرام او، حرام است تا روز قيامت. و كتاب حجت را اندكى بسط و وسعت داديم، اگر چه آن را بر اندازه استحقاقى كه دارد، تمام نكرديم؛ زيرا كه ناخوش داشتيم كه همه بهره آن را كم و ناقص گردانيم، و اميد دارم كه خداى عزّوجلّ امضا و اجراى نيت آنچه را كه مقدم داشتيم، آسان گرداند، كه اگر أجل به تأخير افتد، كتابى را كه از آن واسع تر و كامل تر باشد، تصنيف خواهيم كرد كه در آن به همه حقوق آن نيك وفا نماييم؛ اگر خداى تعالى خواهد. و به استعانت اوست گرديدن از معصيت و توانايى بر طاعت، و به سوى اوست رغبت در زيادتى يارى كردن و توفيق دادن و رحمت خدا بر آقاى ما محمد كه پيغمبر اوست و آل او كه پاكيزگان و پاكان و نيكوكارانند.
اول چيزى كه با آن آغاز مى كنم و اين كتاب خويش را با آن مى گشايم، كتاب عقل است و فضائل علم و بلندى درجه اهل آن و بزرگوارى قدر ايشان، و نقصان جهل و ناكس بودن اهل آن، و سقوط منزله ايشان؛ زيرا كه عقل، چون قطب است كه مدار تكليف بر آن است. ۹ و به عقل استدلال مى توان كرد، و به آن حجت بر خصم مى توان آورد، و ثواب از براى او و عقاب و بازخواست بر او خواهد بود.

1.از آغاز مقدمه مرحوم كلينى تا اينجا، همان گونه كه در نوشته مترجم - رحمه اللّه - مشاهده مى شود، از سوى ايشان، ترجمه نشده است.

2.اعراف، ۱۶۹.

3.يونس، ۳۹.

4.توبه، ۱۲۲.

5.نحل، ۴۳.

6.زخرف، ۸۴.

7.حج، ۱۱.

8.انعام، ۹۸.

9.و قطب ميخى است كه آسيا بر دور آن مى گردد و مهتر و سپهسالار را نيز قطب گويند. (مترجم)


تحفة الأولياء ج1
62

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
الْحَمْدُ لِلّهِ الْمَحْمُودِ لِنِعْمَتِهِ ، الْمَعْبُودِ لِقُدْرَتِهِ ، الْمُطَاعِ فِي سُلْطَانِهِ ، الْمَرْهُوبِ لِجَلَالِهِ ، الْمَرْغُوبِ إِلَيْهِ فِيمَا عِنْدَهُ ، النَّافِذِ أَمْرُهُ فِي جَميعِ خَلْقِهِ ؛ عَلَا فَاسْتَعْلى ، ودَنَا فَتَعَالى ، وَارْتَفَعَ فَوْقَ كُلِّ مَنْظَرٍ ؛ الَّذي لَا بَدْءَ لِأَوَّلِيَّتِهِ ، وَلَاغَايَةَ لِأَزَلِيَّتِهِ ، القَائِمُِ قَبْلَ الْأَشْيَاءِ ، وَالدَّائِمُِ الَّذِي بِهِ قِوَامُهَا ، وَالْقَاهِرُِ الَّذِي لَايَؤُودُهُ حِفْظُهَا ، وَالْقَادِرُِ الَّذِي بِعَظَمَتِهِ تَفَرَّدَ بِالْمَلَكُوتِ ، وَبِقُدْرَتِهِ تَوَحَّدَ بِالْجَبَرُوتِ ، وَبِحِكْمَتِهِ أَظْهَرَ حُجَجَهُ عَلى خَلْقِهِ .
اِخْتَرَعَ الْأَشْيَاءَ إِنْشَاءً ، وَابْتَدَعَهَا ابْتِدَاءً بِقُدْرَتِهِ وَحِكْمَتِهِ ، لَا مِنْ شَيْءٍ ؛ فَيَبْطُلَ الاخْتِرَاعُ ، ولَالِعِلَّةٍ ؛ فَلَا يَصِحَّ الْابْتِدَاعُ . خَلَقَ مَاشَاءَ كَيْفَ شَاءَ مُتَوَحِّدا بِذلِكَ ؛ لِاءِظْهَارِ حِكْمَتِهِ ، وَحَقِيقَةِ رُبُوبِيَّتِهِ .
لَا تَضْبِطُهُ الْعُقُولُ ، وَلَا تَبْلُغُهُ الْأَوْهَامُ ، وَلَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ ، وَلَا يُحِيطُ بِهِ مِقْدَارٌ . عَجَزَتْ دُونَهُ الْعِبَارَةُ ، وَكَلَّتْ دُونَهُ الْأَبْصَارُ ، وضَلَّ فِيهِ تَصَارِيفُ الصِّفَاتِ .
اِحْتَجَبَ بِغَيْرِ حِجَابٍ مَحْجُوبٍ ، وَاسْتَتَرَ بِغَيْرِ سِتْرٍ مَسْتُورٍ ، عُرِفَ بِغَيْرِ رُؤْيَةٍ ، وَوُصِفَ بِغَيْرِ صُورَةٍ ، وَنُعِتَ بِغَيْرِ جِسْمٍ ، لَا إِلهَ إلَّا اللّه ُ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ . ضَلَّتِ الْأَوْهَامُ عَنْ بُلُوغِ كُنْهِهِ ، وَذَهَلَتِ الْعُقُولُ أَنْ تَبْلُغَ غَايَةَ نِهَايَتِهِ ، لَايَبْلُغُهُ حَدُّ وَهْمٍ ، وَلَا يُدْرِكُهُ نَفَاذُ بَصَرٍ ، وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ .
اِحْتَجَّ عَلى خَلْقِهِ بِرُسُلِهِ ، وَأَوْضَحَ الأُْمُورَ بِدَلَائِلِهِ ، وَابْتَعَثَ الرُّسُلَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ ؛ «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيَا مَنْ حَىَّ عَنْ بَيِّنَةٍ» ، وَلِيَعْقِلَ الْعِبَادُ عَن رَبِّهِمْ مَا جَهِلُوهُ ؛ فَيَعْرِفُوهُ بِرُبُوِبِيَّتِهِ بَعْدَ مَا أَنْكَرُوهُ ، وَيُوَحِّدُوهُ بِالْاءِلهِيَّةِ بَعْدَ مَا أَضَدُّوهُ .
أَحْمَدُهُ حَمْدَا يَشْفِي النُّفُوسَ ، وَيَبْلُغُ رِضَاهُ ، وَيُؤَدِّي شُكْرَ مَا وَصَلَ إِلَيْنَا مِنْ سَوَابِغِ النَّعْمَاءِ ، وَجَزِيلِ الْالَاءِ ، وَجَميلِ الْبَلَاءِ .
وَأَشْهَدُ أَنْ لَا إِلهَ إِلَا اللّه ُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ ، إِلها وَاحِدا أَحَدا صَمَدا لَمْ يَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدا . وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله عَبْدٌ انْتَجَبَهُ ، وَرَسُولٌ ابْتَعَثَهُ ، عَلى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ ، وَطُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ ، وَانْبِسَاطٍ مِنَ الْجَهْلِ ، وَاعْتِرَاضٍ مِنَ الْفِتْنَةِ ، وَانْتِقَاضٍ مِنَ الْمُبْرَمِ ، وَعَمىً عَنِ الْحَقِّ ، وَاعْتِسَافٍ مِنَ الْجَوْرِ ، وَامْتِحَاقٍ مِنَ الدِّينِ .
وَأَنْزَلَ إِلَيْهِ الْكِتَابَ ، فِيهِ الْبَيَانُ والتِّبْيَانُ «قُرْءَانًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِى عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ» قَد بَيَّنَهُ لِلنّاسِ وَنَهَجَهُ ، بِعِلْمٍ قَدْ فَصَّلَهُ ، وَدِينٍ قَدْ أَوْضَحَهُ ، وَفَرَائِضَ قَدْ أَوْجَبَهَا ، وَأُمُورٍ قَدْ كَشَفَهَا لِخَلْقِهِ وَأَعْلَنَهَا ، فِيهَا دَلَالَةٌ إِلَى النَّجَاةِ ، وَمَعَالِمُ تَدْعُو إِلى هُدَاهُ .
فَبَلَّغَ صلى الله عليه و آله مَا أُرْسِلَ بِهِ ، وَصَدَعَ بِمَا أُمِرَ ، وَأَدَّى مَا حُمِّلَ مِنْ أَثْقَالِ النُّبُوَّةِ ، وَصَبَرَ لِرَبِّهِ ، وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِهِ ، وَنَصَحَ لِأُمَّتِهِ ، وَدَعَاهُمْ إِلَى النَّجَاةِ ، وَحَثَّهُمْ عَلَى الذِّكْرِ ، وَدَلَّهُمْ عَلى سَبِيلِ الْهُدى مِنْ بَعْدِهِ ، بِمَنَاهِجَ وَدَوَاعٍ أَسَّسَ لِلْعِبَادِ أَسَاسَهَا ، وَمَنَائِرَ رَفَعَ لَهُمْ أَعْلَامَهَا ؛ لِكَيْ لَا يَضِلُّوا مِنْ بَعدِهِ ، وَكَانَ بِهِمْ رَؤُوفا رَحِيما .
فَلَمَّا انْقَضَتْ مُدَّتُهُ ، وَاستُكْمِلَتْ أَيَّامُهُ ، تَوَفَّاهُ اللّه ُ وَقَبَضَهُ إِلَيْهِ ، وَهُوَ عِنْدَ اللّه ِ مَرْضِيٌّ عَمَلُهُ ، وَافِرٌ حَظُّهُ ، عَظِيمٌ خَطَرُهُ . فَمَضى صلى الله عليه و آله وَخَلَّفَ فِي أُمَّتِهِ كِتَابَ اللّه ِ ، وَوَصِيَّهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنينَ وَإِمَامَ الْمُتَّقِينَ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَيْهِ ، صَاحِبَيْنِ مُؤْتَلِفَيْنِ ، يَشْهَدُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا لِصَاحِبِهِ بِالتَّصْدِيقِ . يَنْطِقُ الْاءِمَامُ عَنِ اللّه ِ فِي الْكِتَابِ بمَا أَوْجَبَ اللّه ُ فِيهِ عَلَى الْعِبادِ مِنْ طَاعَتِهِ ، وطَاعَةِ الإِمَامِ وَوِلَايَتِهِ ، وَوَاجِبِ حَقِّهِ ، الَّذِي أَرَادَ مِنِ اسْتِكْمَالِ دِينِهِ ، وَإِظْهَارِ أَمْرِهِ ، وَالْاحْتِجَاجِ بِحُجَجِهِ ، وَالْاسْتِضَاءَةِ بِنُورِهِ ، فِي مَعَادِنِ أَهْلِ صَفْوَتِهِ ، وَمُصْطَفَيْ أَهْلِ خِيَرَتِهِ .
فَأَوْضَحَ اللّه ُ تَعَالى بِأَئِمَّةِ الْهُدى مِنْ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّنَا عَنْ دِينِهِ، وَأَبْلَجَ بِهِمْ عَنْ سَبِيلِ مَنَاهِجِهِ، وَفَتَحَ بِهِمْ عَنْ بَاطِنِ يَنَابِيعِ عِلْمِهِ، وَجَعَلَهُمْ مَسَالِكَ لِمَعْرِفَتِهِ ، وَمَعَالِمَ لِدِينِهِ ، وَحُجَّابا بَيْنَهُ وَبَيْنَ خَلْقِهِ ، وَالْبَابَ الْمُؤَدِّيَ إِلى مَعْرِفَةِ حَقِّهِ ، وَ أَطْلَعَهُمْ عَلَى الْمَكْنُونِ مِنْ غَيْبِ سِرِّهِ .
كُلَّمَا مَضى مِنْهُمْ إمَامٌ ، نَصَبَ لِخَلْقِهِ مِنْ عَقِبِهِ إِمَاما بَيِّنا ، وَهادِيا نَيِّرا ، وَإِمَاما قَيِّما، يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وبِهِ يَعْدِلُونَ . حُجَجُ اللّه ِ وَدُعَاتُهُ وَرُعَاتُهُ عَلى خَلْقِهِ، يَدِينُ بَهَدْيِهِمُ الْعِبَادُ ، وَتَسْتَهِلُّ بِنُورِهِمُ الْبِلَادُ . جَعَلَهُمُ اللّه ُ حَيَاةً لِلْأَنَامِ ، وَمَصَابِيحَ لِلظَّلَامِ ، وَمَفَاتِيحَ لِلْكَلَامِ ، وَدَعَائِمَ لِلْاءِسْلَامِ. وَجَعَلَ نِظَامَ طَاعَتِهِ وَتَمَامَ فَرْضِهِ التَّسْلِيمَ لَهُمْ فِيمَا عُلِمَ ، وَالرَّدَّ إِلَيْهِمْ فِيمَا جُهِلَ، وَحَظُرَ عَلى غَيْرِهِمُ التَّهَجُّمَ عَلَى الْقَوْلِ بِمَا يَجْهَلُونَ ، وَمَنَعَهُمْ جَحْدَ مَا لَا يَعْلَمُونَ ؛ لِمَا أَرَادَ ـ تَبَارَكَ وَتَعَالَى ـ مِنِ اسْتِنْقَاذِ مَنْ شَاءَ مِنْ خَلْقِهِ مِنْ مُلِمَّاتِ الظُّلَمِ ، وَمَغْشِيَّاتِ الْبُهَمِ . وَصَلَّى اللّه ُ عَلى مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَيْتِهِ الْأَخْيَارِ الَّذِينَ أَذْهَبَ اللّه ُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهَّرَهُمْ تَطْهِيرا .
أَمَّا بَعْدُ ، فَقَد فَهِمْتُ يَا أَخِي مَا شَكَوْتَ مِنِ اصْطِلَاحِ أَهْلِ دَهْرِنَا عَلَى الْجَهَالَةِ ، وَتَوَازُرِهِمْ وَسَعْيِهِمْ فِي عِمَارَةِ طُرُقِهَا ، وَمُبَايَنَتِهِمُ الْعِلْمَ وَأَهْلَهُ ، حَتّى كَادَ الْعِلْمُ مَعَهُمْ أَنْ يَأْرِزَ كُلُّهُ ، وَتَنْقَطِعَ مَوَادُّهُ ؛ لِمَا قَدْ رَضُوا أَنْ يَسْتَنِدُوا إِلَى الْجَهْلِ ، وَيُضَيِّعُوا الْعِلْمَ وَأَهْلَهُ .
وَسَأَلْتَ : هَلْ يَسَعُ النَّاسَ الْمُقَامُ عَلَى الْجَهَالَةِ ، وَالتَّدَيُّنُ بِغَيْرِ عِلْمٍ ، إذْ كَانُوا دَاخِلِينَ فِي الدِّينِ ، مُقِرِّينَ بِجَمِيعِ أُمُورِهِ عَلى جِهَةِ الْاسْتِحْسَانِ وَالنُّشُوءِ عَلَيْهِ ، والتَّقْلِيدِ لِلْابَاءِ وَالْأَسْلَافِ وَالْكُبَرَاءِ ، وَالْاتِّكَالِ عَلَى عُقُولِهِمْ فِي دَقِيقِ الْأَشْيَاءِ وَجَلِيلِهَا ؟
فَاعْلَمْ يَا أَخِي ـ رَحِمَكَ اللّه ُ ـ أَنَّ اللّه َ ـ تَبَارَكَ وَتَعَالى ـ خَلَقَ عِبَادَهُ خِلْقَةً مُنْفَصِلَةً مِنَ الْبَهَائِمِ فِي الْفِطَنِ وَالْعُقُولِ الْمُرَكَّبَةِ فِيهِمْ ، مُحْتَمِلَةً لِلْأَمْرِ وَالنَّهْيِ ، وَجَعَلَهُمْ ـ جَلَّ ذِكْرُهُ ـ صِنْفَيْنِ : صِنْفا مِنْهُمْ أَهْلَ الصِّحَّةِ وَالسَّلَامَةِ ، وَصِنْفا مِنْهُمْ أَهْلَ الضَّرَرِ وَالزَّمَانَةِ ؛ فَخَصَّ أَهْلَ الصِّحَّةِ وَالسَّلَامَةِ بِالْأَمْرِ وَالنَّهْيِ ، بَعْدَ مَا أَكْمَلَ لَهُمْ آلَةَ التَّكْلِيفِ ، وَوَضَعَ التَّكْلِيفَ عَنْ أَهْلِ الزَّمَانَةِ وَالضَّرَرِ ؛ إِذْ قَدْ خَلَقَهُمْ خِلْقَةً غَيْرَ مُحْتَمِلَةٍ لِلْأَدَبِ وَالتَّعْلِيمِ ، وَجَعَلَ عَزَّ وَجَلَّ سَبَبَ بَقَائِهِمْ أَهْلَ الصِّحَّةِ وَالسَّلَامَةِ ، وَجَعَل بَقَاءَ أَهْلِ الصِّحَّةِ وَالسَّلَامَةِ بِالْأَدَبِ وَالتَّعْلِيمِ . فَلَوْ كَانَتِ الْجَهَالَةُ جَائِزَةً لِأَهْلِ الصِّحَّةِ وَالسَّلَامَةِ ، لَجَازَ وَضْعُ التَّكْلِيفِ عَنْهُمْ ، وَفِي جَوازِ ذلِكَ بُطْلَانُ الْكُتُبِ وَالرُّسُلِ وَالْادَابِ ، وَفِي رَفْعِ الْكُتُبِ وَالرُّسُلِ وَالْادَابِ فَسَادُ التَّدْبِيرِ ، وَالرُّجُوعُ إِلى قَوْلِ أَهْلِ الدَّهْرِ ؛ فَوَجَبَ في عَدْلِ اللّه ِ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ وَحِكْمَتِهِ أَن يَخُصَّ مَنْ خَلَقَ مِنْ خَلْقِهِ خِلْقَةً مُحْتَمِلَةً لِلْأَمْرِ وَالنَّهْيِ بِالْأَمْرِ وَالنَّهْيِ؛ لِئَلَا يَكُونُوا سَدًى مُهْمَلِينَ ؛ وَلِيُعَظِّمُوهُ ، وَيُوَحِّدُوهُ ، ويُقِرُّوا لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ ؛ وَلِيَعْلَمُوا أَنَّهُ خَالِقُهُمْ وَرَازِقُهُمْ ؛ إِذ شَوَاهِدُ رُبُوبِيَّتِهِ دَالَّةٌ ظَاهِرَةٌ ، وَحُجَجُهُ نَيِّرَةٌ وَاضِحَةٌ ، وَأَعْلَامُهُ لَائِحَةٌ تَدْعُوهُمْ إِلى تَوْحِيدِ اللّه ِ عَزَّ وَجَلَّ ، وَتَشْهَدُ عَلى أَنْفُسِهَا لِصَانِعِهَا بِالرُّبُوبِيَّةِ وَالْاءِلهِيَّةِ ؛ لِمَا فِيهَا مِنْ آثَارِ صُنْعِهِ ، وَعَجَائِبِ تَدْبِيرِهِ ، فَنَدَبَهُمْ إِلى مَعْرِفَتِهِ ؛ لِئَلَا يُبِيحَ لَهُمْ أَنْ يَجْهَلُوهُ وَيَجْهَلُوا دِينَهُ وَأَحْكَامَهُ ؛ لِأَنَّ الْحَكِيمَ لَا يُبِيحُ الْجَهْلَ بِهِ وَالْاءِنْكارَ لِدِينِهِ ، فَقَالَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ : «أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِم مِّيثَاقُ الْكِتَابِ أَن لَايَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَا الْحَقَّ» ، وَقَالَ : «بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ» ، فَكَانُوا مَحْصُورِينَ بِالْأَمْرِ وَالنَّهْيِ ، مَأْمُورِينَ بِقَوْلِ الْحَقِّ ، غَيْرَ مُرَخَّصٍ لَهُم فِي الْمُقَامِ عَلَى الْجَهْلِ ؛ أَمَرَهُمْ بِالسُّؤَالِ وَالتَّفَقُّهِ فِي الدِّينِ ، فَقَالَ عَزَّوَجَلَّ : «فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَـآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُوا فِى الدِّينِ وَ لِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ» ، وَقَالَ : «فَسْئلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» .
فَلَوْ كَانَ يَسَعُ أَهْلَ الصِّحَّةِ والسَّلَامَةِ الْمُقَامُ عَلَى الْجَهْلِ ، لَمَا أَمَرَهُمْ بِالسُّؤَالِ ، وَلَمْ يَكُنْ يَحْتَاجُ إِلى بَعْثَةِ الرُّسُلِ بِالْكُتُبِ وَالْادَابِ ، وَكَانُوا يَكُونُونَ عِندَ ذلِكَ بِمَنْزِلةِ الْبَهَائِمِ ، وَمَنْزِلةِ أَهْلِ الضَّرَرِ وَالزَّمَانَةِ ، وَلَوْ كَانُوا كَذلِكَ ، لَمَا بَقُوا طَرْفَةَ عَيْنٍ ، فَلَمَّا لَمْ يَجُزْ بَقاؤُهُمْ إِلَا بِالْأَدَبِ وَالتَّعْلِيمِ ، وَجَبَ أَنَّهُ لَابُدَّ لِكُلِّ صَحِيحِ الْخِلْقَةِ ، كَامِلِ الْالَةِ مِنْ مُؤَدِّبٍ وَدَلِيلٍ وَمُشِيرٍ ، وَآمِرٍ وَنَاهٍ ، وَأَدَبٍ وَتَعْلِيمٍ ، وَسُؤَالٍ وَمَسْأَلَةٍ .
فَأَحَقُّ مَا اقْتَبَسَهُ الْعَاقِلُ ، وَالْتَمَسَهُ الْمُتَدَبِّرُ الْفَطِنُ ، وَسَعى لَهُ الْمُوَفَّقُ الْمُصِيبُ ، الْعِلْمُ بِالدِّينِ ، وَمعرِفَةُ مَا اسْتَعْبَدَ اللّه ُ بِهِ خَلْقَهُ مِنْ تَوْحِيدِهِ ، وَشَرَائِعِهِ وَأَحْكَامِهِ ، وَأَمْرِهِ وَنَهْيِهِ ، وَزَوَاجِرِهِ وَآدَابِهِ ؛ إِذْ كانَتِ الْحُجَّةُ ثَابِتَةً ، وَالتَّكْلِيفُ لَازِما ، وَالْعُمْرُ يَسِيرا ، وَالتَّسْويفُ غَيْرَ مَقْبُولٍ .
وَالشَّرْطُ مِنَ اللّه ِ ـ جَلَّ ذِكْرُهُ ـ فيمَا اسْتَعْبَدَ بِهِ خَلْقَهُ أَنْ يُؤَدُّوا جَمِيعَ فَرَائِضِهِ بِعِلْمٍ وَيَقِينٍ وَبَصِيرَةٍ ؛ لِيَكُونَ الْمُؤَدِّي لَهَا مَحْمُودا عِنْدَ رَبِّهِ ، مُسْتَوْجِبا لِثَوَابِهِ وَعَظِيمِ جَزَائِهِ ؛ لِأَنَّ الَّذِي يُؤَدِّي بِغَيْرِ عِلْمٍ وَبَصِيرَةٍ لَايَدْرِي مَا يُؤدِّي ، وَلَايَدْرِي إِلى مَنْ يُؤَدِّي ، وَإذا كانَ جَاهِلاً ، لَم يَكُنْ عَلى ثِقَةٍ مِمَّا أَدّى ، وَلَا مُصَدِّقا ؛ لِأَنَّ الْمُصَدِّقَ لَا يَكُونُ مُصَدِّقا حَتّى يَكُونَ عَارِفا بِمَا صَدَّقَ بِهِ مِنْ غَيْرِ شَكٍّ وَلَا شُبْهَةٍ ؛ لأَنَّ الشَّاكَّ لَا يَكُونُ لَهُ مِنَ الرَّغْبَةِ والرَّهْبَةِ وَالْخُضُوعِ وَالتَّقَرُّبِ مِثْلُ مَا يَكُونُ مِن الْعَالِمِ الْمُسْتَيْقِنِ ، وَقَدْ قَالَ اللّه ُ عَزَّ وَجَلَّ : «إِلَا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ» فَصَارَتِ الشَّهَادَةُ مَقْبُولَةً لِعِلَّةِ الْعِلْمِ بِالشَّهَادَةِ ، وَلَوْ لَا الْعِلْمُ بالشَّهَادَةِ ، لَمْ تَكُنِ الشَّهَادَةُ مَقْبُولَةً .
وَالْأَمْرُ فِي الشَّاكِّ ـ المُؤَدِّي بِغَيْرِ عِلْمٍ وَبَصِيرَة ـ إِلَى اللّه ِ جَلَّ ذِكْرُهُ ، إِنْ شَاءَ تَطَوَّلَ عَلَيْهِ ، فَقَبِلَ عَمَلَهُ ، وَإِنْ شَاءَ رَدَّ عَلَيْهِ ؛ لأَنَّ الشَّرْطَ عَلَيْهِ مِنَ اللّه ِ أَنْ يُؤَدِّيَ الْمَفْرُوضَ بِعِلْمٍ وَبَصِيرَةٍ وَيَقِينٍ ؛ كَيْ لَا يَكُونَ مِمَّنْ وَصَفَهُ اللّه ُ ، فَقَالَ تَبارَكَ وَتَعَالَى : «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَ الْأَخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ» ؛ لِأَنَّهُ كانَ دَاخِلاً فِيهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا يَقِينٍ ، فَلِذلِكَ صَارَ خُرُوجُهُ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا يَقِينٍ .
وَقَدْ قَالَ الْعَالِمُ عليه السلام : «مَنْ دَخَلَ فِي الْاءِيمَانِ بِعِلْمٍ ، ثَبَتَ فِيهِ ، وَنَفَعَهُ إِيمَانُهُ ، وَمَن دَخَلَ فِيهِ بِغَيرِ عِلْمٍ ، خَرَجَ مِنْهُ كَمَا دَخَلَ فِيهِ» .
وَقَالَ عليه السلام : «مَنْ أَخَذَ دِينَهُ مِنْ كِتَابِ اللّه ِ وَسُنَّةِ نَبِيِّهِ ـ صَلَوَات اللّه ِ عَلَيْه وَآلِهِ ـ زَالَتِ الْجِبَالُ قَبْلَ أَنْ يَزُولَ ، وَمَنْ أَخَذَ دِينَهُ مِنْ أَفْوَاهِ الرِّجَالِ ، رَدَّتْهُ الرِّجَالُ».
وَقَالَ عليه السلام : «مَنْ لَمْ يَعْرِفْ أَمْرَنَا مِنَ الْقُرْآنِ ، لَمْ يَتَنَكَّبِ الْفِتَنَ» .
وَلِهذِهِ الْعِلَّةِ انْبَثَقَتْ عَلى أَهْلِ دَهْرِنَا بُثُوقُ هذِهِ الْأَدْيَانِ الْفَاسِدَةِ ، وَالْمَذَاهِبِ المُسْتَشْنَعَةِ ، الَّتِي قَدِ اسْتَوْفَتْ شَرَائِطَ الْكُفْرِ وَالشِّرْكِ كُلَّهَا ، وَذلِكَ بِتَوفِيقِ اللّه ِ تَعالى وَخِذْلَانِهِ ، فَمَنْ أَرَادَ اللّه ُ تَوْفِيقَهُ وَأَنْ يَكُونَ إِيمَانُهُ ثَابِتا مُسْتَقِرّا ، سَبَّبَ لَهُ الْأَسْبَابَ الَّتِي تُؤَدِّيهِ إِلى أَنْ يَأَخُذَ دِينَهُ مِنْ كِتَابِ اللّه ِ وَسُنَّةِ نَبِيِّهِ ـ صَلَوَاتُ اللّه ِ عَلَيهِ وَآلِهِ ـ بِعِلْمٍ وَيَقِينٍ وَبَصِيرَةٍ ، فَذَاكَ أَثْبَتُ فِي دِينِهِ مِنَ الْجِبَالِ الرَّوَاسِي . وَمَنْ أَرَادَ اللّه ُ خِذْلَانَهُ وَأَنْ يَكُونَ دِينُهُ مُعَارا مُسْتَوْدَعا ـ نَعُوذُ بِاللّه ِ مِنْهُ ـ سَبَّبَ لَهُ أَسْبَابَ الاسْتِحْسَانِ وَالتَّقْلِيدِ وَالتَّأْوِيلِ مِنْ غَيْرِ عِلْمٍ وَبَصِيرَةٍ، فَذَاكَ فِي الْمَشِيئَةِ ، إِنْ شَاءَ اللّه ُ ـ تَبَارَكَ وَتَعَالى ـ أَتَمَّ إِيمَانَهُ، وَإِنْ شَاءَ ، سَلَبَهُ إِيَّاهُ ، وَلَا يُؤْمَنُ عَلَيْهِ أَنْ يُصْبِحَ مُؤْمِنا وَيُمْسِيَ كَافِرا ، أَو يُمْسِيَ مُؤْمِنا وَيُصْبِحَ كَافِرا ؛ لِأَنَّهُ كُلَّمَا رَأى كَبِيرا مِن الْكُبَرَاءِ ، مَالَ مَعَهُ ، وَكُلَّمَا رَأى شَيْئا اسْتَحْسَنَ ظَاهِرَهُ ، قَبِلَهُ ؛ وَقَدْ قَالَ الْعَالِمُ عليه السلام : «إِنَّ اللّه َ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ خَلَقَ النَّبِيِّينَ عَلَى النَّبُوَّةِ ، فَلَا يَكُونُونَ إِلَا أَنْبِيَاءَ ، وَخَلَقَ الْأَوْصِيَاءَ عَلَى الْوَصِيَّةِ ، فَلَا يَكُونُونَ إِلَا أَوْصِيَاءَ ، وَأَعَارَ قَوْمَا إِيمَانَا ، فَإِنْ شَاءَ تَمَّمَهُ لَهُمْ ، وإِنْ شَاءَ سَلَبَهُمْ إِيَّاهُ» ، قالَ : «وَفِيهِمْ جَرى قَوْلُهُ تَعَالى : «فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ» » .
وَذَكَرْتَ أَنَّ أُمُورا قَدْ أَشْكَلَتْ عَلَيْكَ ، لَاتَعْرِفُ حَقَائِقَهَا ؛ لِاخْتِلَافِ الرِّوَايَةِ فِيهَا ، وَأَنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّ اخْتِلَافَ الرِّوايَةِ فِيهَا لِاخْتِلَافِ عِلَلِهَا وَأَسْبَابِهَا ، وَأَنَّكَ لَا تَجِدُ بِحَضْرَتِكَ مَنْ تُذَاكِرُهُ وَتُفَاوِضُهُ مِمَّنْ تَثِقُ بِعِلْمِهِ فِيهَا .
وَقُلْتَ : إِنَّكَ تُحِبُّ أَنْ يَكُونَ عِندَكَ كِتَابٌ كَافٍ يُجْمَعُ فِيهِ مِنْ جَمِيعِ فُنُونِ عِلْمِ الدِّينِ ، مَايَكْتَفِي بِهِ الْمُتَعَلِّمُ ، وَيَرْجِعُ إِلَيْهِ الْمُسْتَرْشِدُ ، وَيَأْخُذُ مِنْهُ مَنْ يُرِيدُ عِلْمَ الدِّينِ وَالْعَمَلَ بِهِ بِالْاثارِ الصَّحِيحَةِ عَنِ الصَّادِقِينَ عليهم السلام وَالسُّنَنِ الْقَائِمَةِ الَّتِي عَلَيْهَا الْعَمَلُ ، وَبِهَا يُؤَدَّى فَرْضُ اللّه ِ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ وَسُنَّةُ نَبيِّهِ صلى الله عليه و آله .
وَقُلْتَ : لَوْ كَانَ ذلِكَ ، رَجَوْتُ أَنْ يَكُونَ ذلِكَ سَبَبا يَتَدَارَكُ اللّه ُ تَعَالى بِمَعُونَتِهِ وَتَوْفِيقِهِ إِخْوَانَنَا وَأَهْلَ مِلَّتِنَا ، وَيُقْبِلُ بِهِمْ إِلى مَرَاشِدِهِمْ .
فَاعْلَمْ يَا أَخِي ـ أَرْشَدَكَ اللّه ُ ـ أَنَّهُ لَا يَسَعُ أَحَدا تَمْيِيزُ شَيْءٍ مِمَّا اخْتَلفَتِ الرِّوَايَةُ فِيهِ عَنِ الْعُلَمَاءِ عليهم السلام بِرَأْيِهِ ، إِلَا عَلى مَا أَطْلَقَهُ الْعَالِمُ عليه السلام بِقَوْلِهِ : «اِعْرِضُوهَا عَلى كِتَابِ اللّه ِ ، فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللّه ِ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ فَخُذُوهُ ، وَمَا خَالَفَ كِتَابَ اللّه ِ فرُدُّوهُ» .
وَقَوْلِهِ عليه السلام : «دَعُوا مَا وَافَقَ القَوْمَ ؛ فَإِنَّ الرُّشْدَ فِي خِلَافِهِمْ» .
وَقَوْلِهِ عليه السلام : «خُذُوا بِالْمُجْمَعِ عَلَيْهِ ؛ فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ لَارَيْبَ فِيهِ» .
وَنَحْنُ لَا نَعْرِفُ مِنْ جَمِيعِ ذلِكَ إِلَا أَقَلَّهُ ، وَلَا نَجِدُ شَيْئا أَحْوَطَ وَلَا أَوْسَعَ مِنْ رَدِّ عِلْمِ ذَلِكَ كُلِّهِ إِلَى الْعَالِمِ عليه السلام ، وَقَبُولِ مَا وَسَّعَ مِنَ الْأَمْرِ فِيهِ بِقَوْلِهِ عليه السلام : «بِأَيِّمَا أَخَذْتُمْ مِنْ بَابِ التَّسْلِيمِ وَسِعَكُمْ» .
وَقَدْ يَسَّرَ اللّه ُ ـ وَلَه الْحَمْدُ ـ تَأْلِيفَ مَا سَأَلْتَ ، وَأَرْجُو أَنْ يَكُونَ بِحَيْثُ تَوَخَّيْتَ ، فَمَهْمَا كَانَ فِيهِ مِنْ تَقْصِيرٍ فَلَمْ تُقَصِّرْ نِيَّتُنَا فِي إِهْدَاءِ النَّصِيحَةِ ؛ إِذْ كَانَتْ وَاجِبَةً لِاءِخْوَانِنَا وَأَهْلِ مِلَّتِنَا ، مَعَ مَا رَجَوْنَا أَنْ نَكُونَ مُشَارِكِينَ لِكُلِّ مَنِ اقْتَبَسَ مِنْهُ ، وَعَمِلَ بِمَا فِيهِ فِي دَهْرِنَا هذَا ، وَفِي غَابِرِهِ إِلَى انْقِضَاءِ الدُّنْيَا ؛ إِذِ الرَّبُّ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ وَاحِدٌ ، وَالرَّسُولُ مُحَمَّدٌ خَاتَمُ النَّبِيِّينَ ـ صَلَوَاتُ اللّه ِ وَسَلَامُهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ـ وَاحِدٌ ، وَالشَّرِيعَةُ وَاحِدةٌ ، وَحَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ ، وَحَرَامُهُ حَرَامٌ إِلى يَوْمِ الْقِيَامَةِ .
وَوَسَّعْنَا قَلِيلاً كِتَابَ الْحُجَّةِ وَإِنْ لَمْ نُكَمِّلْهُ عَلَى اسْتِحْقَاقِهِ ؛ لِأَنَّا كَرِهْنَا أَنْ نَبْخَسَ حُظُوظَهُ كُلَّهَا .
وَأَرْجُو أَنْ يُسَهِّلَ اللّه ُ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ إِمْضَاءَ مَا قَدَّمْنَا مِنَ النِّيَّةِ ، إِنْ تَأَخَّرَ الْأَجَلُ صَنَّفْنَا كِتَابا أَوْسَعَ وَأَكْمَلَ مِنْهُ ، نُوَفِّيهِ حُقُوقَهُ كُلَّهَا إِنْ شَاءَ اللّه ُ تَعَالى ، وَبِهِ الْحَوْلُ وَالْقُوَّةُ ، وَإِلَيْهِ الرَّغْبَةُ فِي الزِّيَادَةِ فِي الْمَعُونَةِ وَالتَّوْفِيقِ . وَالصَّلَاةُ عَلى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ الْأَخْيَارِ .
وَأَوَّلُ مَا أَبْتَدِئُ بِهِ وَأَفْتَتِحُ بِهِ كِتَابِي هذَا كِتَابُ الْعَقْلِ وَفَضَائِلِ الْعِلْمِ ، وَارْتِفَاعِ دَرَجَةِ أَهْلِهِ ، وَعُلُوِّ قَدْرِهِمْ ، وَنَقْصِ الْجَهْلِ ، وَخَسَاسَةِ أَهْلِهِ ، وَسُقُوطِ مَنْزِلَتِهِمْ ؛ إِذْ كَانَ الْعَقْلُ هُوَ الْقُطْبَ الَّذِي عَلَيْهِ الْمَدَارُ ، وَبِهِ يُحْتَجُّ ، وَلَهُ الثَّوَابُ ، وَعَليْهِ الْعِقَابُ ، وَاللّه ُ المُوَفِّقُ .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج1
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 194702
صفحه از 908
پرینت  ارسال به