327
تحفة الأولياء ج2

۱۰۰۴.حسين بن محمد، از معلّى بن محمد، از محمد بن جمهور روايت كرده است كه گفت: حديث كرد ما را ابو مَعمَر و گفت كه: امام رضا عليه السلام را سؤال كردم از امام، كه [آيا امام ديگر] بايد او را غسل دهد؟ فرمود:«سنت موسى بن عمران عليه السلام است» (چه، آن حضرت، هارون را در تيه غسل داد) .

۱۰۰۵.و از او، از مُعلّى بن محمد، از محمد بن جمهور، از يونس، از طلحه روايت است كه گفت: به خدمت امام رضا عليه السلام عرض كردم كه: امام را غسل نمى دهد، مگر امام؟ فرمود كه:«آيا نمى دانيد كه كى حاضر شد؟ (يعنى: در نزد غسل دادن امام موسى عليه السلام ) شايد كه در نزد او حاضر شده باشد بهترين كسانى كه از او غائب بودند (يعنى: امام عليه السلام ) مانند آنان كه در نزد يوسف حاضر شدند در چاه، در هنگامى كه پدر و اهل بيتش از او غائب شدند».

93. باب در بيان مواليد ائمه عليهم السلام ۱

۱۰۰۶.على بن محمد، از عبداللّه بن اسحاق علوى، از محمد بن زيد رزامى، از محمد بن سليمان ديلمى، از على بن ابى حمزه، از ابو بصير روايت كرده است كه گفت:با امام جعفر صادق عليه السلام حج كرديم در سالى كه پسرش امام موسى عليه السلام متولد شد، و چون به منزل اَبْواء فرود آمديم، چاشت را براى ما ترتيب داد ۲ و عادت آن حضرت اين بود كه چون طعام از براى اصحاب خود مى ساخت، پر و پاكيزه مى ساخت. ابو بصير مى گويد: در بين آن كه ما چيزى مى خورديم، ناگاه فرستاده حميده ـ مادر امام موسى عليه السلام ـ به خدمت حضرت صادق عليه السلام آمد و به آن حضرت عرض كرد كه: حميده مى گويد كه: در خود حال غير متعارفى را مشاهده مى كنم (كه هرگز چنين حالى را در خود مشاهده نكرده ام؛ نه در وقت زاييدن و نه در وقت ديگر) و مى يابم آنچه را كه پيش از اين مى يافتم چون هنگام زاييدنم مى رسيد. (حاصل آن كه آثار وضع حمل در خود مى بينم) و تو مرا امر فرموده اى كه من تو را در باب اين پسرت، پيشى نگيرم (و در امر او دخل و تصرّفى نكنم).
پس امام جعفر صادق عليه السلام برخاست و با فرستاده حميده تشريف برد، و چون برگشت، اصحاب به آن حضرت عرض كردند كه: خدا تو را شاد گرداند و ما را فداى تو گرداند، از امر حميده چه كردى و چه اتفاق افتاد؟ فرمود كه: «خدا او را به سلامت داشت و مرا پسرى بخشيد، و آن پسر بهترين كسانى است كه خدا ايشان را آفريده در ميان خلائق. و حميده مرا خبر داد در باب آن پسر به امرى كه گمان داشت كه من آن را نمى دانم، و حال آن كه من به آن امر از حميده داناتر بودم».
عرض كردم كه: فداى تو گردم، آن امرى كه حميده تو را در باب پسرت به آن خبر داد، چه بود؟ فرمود كه: «مذكور ساخت كه آن فرزند، در هنگامى كه متولّد شد، فرود آمد و دست خويش را بر زمين گذاشت و سرش را به جانب آسمان بلند كرد. پس، من حميده را خبر دادم كه اين نشانه، نشانه رسول خداست صلى الله عليه و آله در وقت تولد، و نشانه آن كه وصى باشد بعد از او».
عرض كردم كه: فداى تو گردم اين نشانه رسول خدا صلى الله عليه و آله و نشانه وصىّ بعد از او چيست؟ و اشاره به چه امر است؟ فرمود كه: «چون شبى شد كه نطفه جدّم امام زين العابدين عليه السلام در آن بسته شد، فرشته به نزد جدّ پدرم حضرت باقر (يعنى: حضرت امام حسين عليه السلام ) آمد و جامى را آورده كه يك خوراك آبى در آن بود، از هر آب صافى تر و رقيق تر و از مسكه نرم تر و از عسل شيرين تر و از برف سردتر و از شير سفيدتر، پس آن آب را به جدّ پدرم، حضرت امام حسين عليه السلام ، نوشانيد و او را امر كرد كه مجامعت كند. پس مجامعت نمود و نطفه جدم (على بن الحسين عليه السلام ) منعقد شد.
و چون شبى آمد كه نطفه پدرم در آن منعقد گرديد، فرشته به نزد جدّم (على بن الحسين) آمد و به او نوشانيد، چنانچه به جدّ و پدرم نوشانيده بود، و او را امر كرد به مثل آنچه جدّ پدرم رابه آن امر كرده بود. پس برخاست و مجامعت نمود و نطفه پدرم منعقد شد.
و چون شبى بود كه نطفه من در آن بسته شد، فرشته به نزد پدرم آمد و او را نوشانيد آنچه را كه به پدر و جدّ و جدّم نوشانيده بود، و او را امر كرد به آنچه ايشان را به آن امر كرده بود، پس برخاست و مجامعت كرد و نطفه من منعقد شد .
و چون شبى رسيد كه نطفه پسرم در آن منعقد شد، فرشته اى به نزد من آمد، چنانچه به نزد پد و جدّ و پدر جدّم آمده بود و با من چنان كرد كه با ايشان كرده بود. پس من خاستم به علم خدا و شاد بودم به آنچه خدا به من خواهد بخشيد، و مجامعت كردم و نطفه همين پسرم كه متولّد شده، منعقد شد. پس، از او دست بر مداريد .
به خدا سوگند، كه او صاحب و امام شماست بعد از من. و به درستى كه نطفه امام، از آن چيزى است كه تو را خبر دادم، و چون نطفه امام، چهار ماه در رحم قرار گيرد و روح در آن ايجاد شود، خداى تبارك و تعالى فرشته را بفرستد كه او را حَيَوان مى گويند، پس بازوى راست او بنويسد كه: «وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَـتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»۳ ، يعنى: «و تمام شد سخن پروردگار تو (يعنى: به نهايت كمال رسيد و به غايت انجاميد) از روى راستى در اخبار و بر وجه عدالت در احكام. هيچ كس نيست كه سخنان او را تبديل دهنده باشد، و اوست شنواى همه گفتار و دانا به تمام اسرار». و چون از شكم مادر فرود آيد، فرود مى آيد در حالتى كه دست هاى خويش را بر زمين گذاشته، و سرش را به جانب آسمان بلند كرده باشد. اما دست هاى خود را كه بر زمين مى گذارد، هر علمى كه از آنِ خداست كه آن را از آسمان به سوى زمين فرو فرستاده، مى گيرد و اما سر خود را كه به سوى آسمان بلند مى كند، ندا كننده اى او را ندا مى كند كه از ميان عرش از جانب جناب ربّ العزة از افق اعلى، به نام خودش و نام پدرش و مى گويد كه:
اى فلان پسر فلان، ثابت باش (يا ثابت كن امورى را كه بر تو واجب است در باب امامت) تا خدا او را ثابت بدارد؛ زيرا كه تو را براى امر عظيمى آفريده ام. تويى برگزيده من از خلق من و موضع و سِرّ و محل راز من و صندوق علم و امين من بر وحى من، خليفه من در زمين. من براى تو و براى هر كه تو را دوست دارد، رحمت خود را واجب گردانم، و بهشت هاى خود را ببخشم و در همسايگى خويش فرود آورم. و به عزّت و جلال خود سوگند ياد مى كنم كه در سخت ترين عذاب خويش در آورم هر كه را با تو دشمنى كرده است؛ هر چند كه در دنيا از روزى گشاده خويش بر او وسعت دهم.
و چون آواز منادى تمام شود، امام او را جواب دهد، در حالى كه دست هاى خود را بر زمين گذاشته و سرش را به جانب آسمان بلند ساخته، مى گويد: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَـهَ إِلَا هُوَ وَالْمَلَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآءِمَا بِالْقِسْطِ لَا إِلَـهَ إِلَا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»۴ ».
و حضرت صادق عليه السلام فرمود كه: «چون امام مولود، اين را بگويد، خدا علم اوّل و علم آخر را به او عطا فرمايد. و سزاوار آن شود كه روح او را در شب قدر زيارت كند». عرض كردم كه: فداى تو گردم، آيا روح، جبرئيل نيست؟ فرمود كه: «روح از جبرئيل بزرگ تر است. به درستى كه جبرئيل، از فرشتگان است و روح، آفريده اى است بزرگ تر از همه فرشتگان عليهم السلام . آيا خداى تبارك و تعالى نمى فرمايد: «تَنَزَّلُ الْمَلَئِكَةُ وَ الرُّوحُ»۵ » (و ترجمه آيه و وجه دلالت آن بر مقصود مذكور شد).
محمد بن يحيى و احمد بن محمد، از محمد بن حسين، از احمد بن حسن، از مختار بن زياد، از محمد بن سليمان، از پدرش، از ابو بصير مثل اين را روايت كرده اند.

1.مواليد جمع ميلاد است، و ميلاد به كسر ميم، وقت زاييده شدن كسى است و مولود، زاييده شده و تاريخ وقت زاييدن كسى باشد. مترجم

2.و اَبْواء به فتح همزه و سكون باى ابجد و همزه ممدوده در آخر، كوهى است در ميانه مكّه و مدينه. مترجم

3.انعام، ۱۱۵.

4.آل عمران، ۱۸. يعنى: گواهى داد خدا به نصب دلايل واضحه به اين كه هيچ معبودى سزاوار پرستش نيست، مگر آن جناب و همه فرشتگان و صاحب علم نيز شهادت دادند در حالتى كه او سبحانه، بر پا است به عدل در همه گفتار و كردار. نيست خدايى مگر او كه خدايى است غالب بر جميع ممكنات و محكم كار در هر چه كند و فرمايدمترجم

5.قدر، ۴.


تحفة الأولياء ج2
326

۱۰۰۴.الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ ، قَالَ :حَدَّثَنَا أَبُو مَعْمَرٍ ، قَالَ : سَأَلْتُ الرِّضَا عليه السلام عَنِ الْاءِمَامِ يَغْسِلُهُ الْاءِمَامُ ؟ قَالَ : «سُنَّةُ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ عليه السلام » .

۱۰۰۵.وَ عَنْهُ ، عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ ، عَنْ يُونُسَ ، عَنْ طَلْحَةَ ، قَالَ :قُلْتُ لِلرِّضَا عليه السلام : إِنَّ الْاءِمَامَ لَا يَغْسِلُهُ إِلَا الْاءِمَامُ ؟ فَقَالَ : «أَ مَا تَدْرُونَ مَنْ حَضَرَ ؟ لَعَلَّهُ قَدْ حَضَرَهُ خَيْرٌ مِمَّنْ غَابَ عَنْهُ ، الَّذِينَ حَضَرُوا يُوسُفَ فِي الْجُبِّ حِينَ غَابَ عَنْهُ أَبَوَاهُ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ» .

93 ـ بَابُ مَوَالِيدِ الْأَئِمَّةِ عليهم السلام

۱۰۰۶.عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ إِسْحَاقَ الْعَلَوِيِّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَيْدٍ الرِّزَامِيِّ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ ، قَالَ :حَجَجْنَا مَعَ أَبِي عَبْدِ اللّهِ عليه السلام فِي السَّنَةِ الَّتِي وُلِدَ فِيهَا ابْنُهُ مُوسى عليه السلام ، فَلَمَّا نَزَلْنَا الْأَبْوَاءَ ، وَضَعَ لَنَا الْغَدَاءَ ، وَ كَانَ إِذَا وَضَعَ الطَّعَامَ لِأَصْحَابِهِ أَكْثَرَ وَ أَطَابَ ، قَالَ : فَبَيْنَا نَحْنُ نَأْكُلُ إِذْ أَتَاهُ رَسُولُ حَمِيدَةَ ، فَقَالَ لَهُ : إِنَّ حَمِيدَةَ تَقُولُ : قَدْ أَنْكَرْتُ نَفْسِي ، وَ قَدْ وَجَدْتُ مَا كُنْتُ أَجِدُ إِذَا حَضَرَتْ وِلَادَتِي ، وَ قَدْ أَمَرْتَنِي أَنْ لَا أَسْتَبِقَكَ بِابْنِكَ هذَا ، فَقَامَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ عليه السلام ، فَانْطَلَقَ مَعَ الرَّسُولِ ، فَلَمَّا انْصَرَفَ ، قَالَ لَهُ أَصْحَابُهُ : سَرَّكَ اللّهُ ، وَ جَعَلَنَا فِدَاكَ ، فَمَا أَنْتَ صَنَعْتَ مِنْ حَمِيدَةَ ؟ قَالَ : «سَلَّمَهَا اللّهُ ، وَ قَدْ وَهَبَ لِي غُـلَاماً وَ هُوَ خَيْرُ مَنْ بَرَأَ اللّهُ فِي خَلْقِهِ ، وَ لَقَدْ أَخْبَرَتْنِي حَمِيدَةُ عَنْهُ بِأَمْرٍ ظَنَّتْ أَنِّي لَا أَعْرِفُهُ ، وَ لَقَدْ كُنْتُ أَعْلَمَ بِهِ مِنْهَا».
فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ ، وَ مَا الَّذِي أَخْبَرَتْكَ بِهِ حَمِيدَةُ عَنْهُ؟ قَالَ : «ذَكَرَتْ أَنَّهُ سَقَطَ مِنْ بَطْنِهَا ـ حِينَ سَقَطَ ـ وَاضِعاً يَدَهُ عَلَى الْأَرْضِ ، رَافِعاً رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ ، فَأَخْبَرْتُهَا أَنَّ ذلِكَ أَمَارَةُ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَ أَمَارَةُ الْوَصِيِّ مِنْ بَعْدِهِ».
فَقُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ ، وَ مَا هذَا مِنْ أَمَارَةِ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَ أَمَارَةِ الْوَصِيِّ مِنْ بَعْدِهِ ؟ فَقَالَ لِي : «إِنَّهُ لَمَّا كَانَتِ اللَّيْلَةُ الَّتِي عُلِقَ فِيهَا بِجَدِّي ، أَتى آتٍ جَدَّ أَبِي بِكَأْسٍ فِيهِ شَرْبَةٌ أَرَقُّ مِنَ الْمَاءِ ، وَ أَلْيَنُ مِنَ الزُّبْدِ ، وَ أَحْلى مِنَ الشَّهْدِ ، وَ أَبْرَدُ مِنَ الثَّلْجِ ، وَ أَبْيَضُ مِنَ اللَّبَنِ ، فَسَقَاهُ إِيَّاهُ ، وَ أَمَرَهُ بِالْجِمَاعِ ، فَقَامَ ، فَجَامَعَ ، فَعُلِقَ بِجَدِّي .
وَ لَمَّا أَنْ كَانَتِ اللَّيْلَةُ الَّتِي عُلِقَ فِيهَا بِأَبِي ، أَتى آتٍ جَدِّي ، فَسَقَاهُ كَمَا سَقى جَدَّ أَبِي ، وَ أَمَرَهُ بِمِثْلِ الَّذِي أَمَرَهُ ، فَقَامَ ، فَجَامَعَ ، فَعُلِقَ بِأَبِي .
وَ لَمَّا أَنْ كَانَتِ اللَّيْلَةُ الَّتِي عُلِقَ فِيهَا بِي ، أَتى آتٍ أَبِي ، فَسَقَاهُ بِمَا سَقَاهُمْ ، وَ أَمَرَهُ بِالَّذِي أَمَرَهُمْ بِهِ ، فَقَامَ ، فَجَامَعَ ، فَعُلِقَ بِي .
وَ لَمَّا أَنْ كَانَتِ اللَّيْلَةُ الَّتِي عُلِقَ فِيهَا بِابْنِي ، أَتَانِي آتٍ كَمَا أَتَاهُمْ ، فَفَعَلَ بِي كَمَا فَعَلَ بِهِمْ ، فَقُمْتُ بِعِلْمِ اللّهِ ، وَ إِنِّي مَسْرُورٌ بِمَا يَهَبُ اللّهُ لِي ، فَجَامَعْتُ ، فَعُلِقَ بِابْنِي هذَا الْمَوْلُودِ ، فَدُونَكُمْ ، فَهُوَ ـ وَ اللّهِ ـ صَاحِبُكُمْ مِنْ بَعْدِي ؛ إِنَّ نُطْفَةَ الْاءِمَامِ مِمَّا أَخْبَرْتُكَ ، وَ إِذَا سَكَنَتِ النُّطْفَةُ فِي الرَّحِمِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ أُنْشِئَ فِيهَا الرُّوحُ ، بَعَثَ اللّهُ ـ تَبَارَكَ وَ تَعَالى ـ مَلَكاً ، يُقَالُ لَهُ : حَيَوَانُ ، فَكَتَبَ عَلى عَضُدِهِ الْأَيْمَنِ : «وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» وَ إِذَا وَقَعَ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ ، وَقَعَ وَاضِعاً يَدَيْهِ عَلَى الْأَرْضِ ، رَافِعاً رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ ، فَأَمَّا وَضْعُهُ يَدَيْهِ عَلَى الْأَرْضِ ، فَإِنَّهُ يَقْبِضُ كُلَّ عِلْمٍ لِلّهِ أَنْزَلَهُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ، وَ أَمَّا رَفْعُهُ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ ، فَإِنَّ مُنَادِياً يُنَادِي بِهِ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ مِنَ الْأُفُقِ الْأَعْلى بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِيهِ يَقُولُ : يَا فُـلَانَ بْنَ فُـلَانٍ ، اثْبُتْ تُثْبَتْ ، فَلِعَظِيمٍ مَا خَلَقْتُكَ ، أَنْتَ صَفْوَتِي مِنْ خَلْقِي ، وَ مَوْضِعُ سِرِّي ، وَ عَيْبَةُ عِلْمِي ، وَ أَمِينِي عَلى وَحْيِي ، وَ خَلِيفَتِي فِي أَرْضِي ، لَكَ وَ لِمَنْ تَوَلَاكَ أَوْجَبْتُ رَحْمَتِي ، وَ مَنَحْتُ جِنَانِي ، وَ أَحْلَلْتُ جِوَارِي ، ثُمَّ وَ عِزَّتِي وَ جَـلَالِي ، لَأَصْلِيَنَّ مَنْ عَادَاكَ أَشَدَّ عَذَابِي وَ إِنْ وَسَّعْتُ عَلَيْهِ فِي دُنْيَايَ مِنْ سَعَةِ رِزْقِي .
فَإِذَا انْقَضَى الصَّوْتُ ـ صَوْتُ الْمُنَادِي ـ أَجَابَهُ هُوَ ، وَاضِعاً يَدَيْهِ ، رَافِعاً رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ ، يَقُولُ : «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلّا هُوَ وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» ».
قَالَ : «فَإِذَا قَالَ ذلِكَ ، أَعْطَاهُ اللّهُ الْعِلْمَ الْأَوَّلَ وَ الْعِلْمَ الْاخِرَ ، وَ اسْتَحَقَّ زِيَارَةَ الرُّوحِ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ».
قُلْتُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ ، الرُّوحُ لَيْسَ هُوَ جَبْرَئِيلَ ؟ قَالَ : «الرُّوحُ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِيلَ ؛ إِنَّ جَبْرَئِيلَ مِنَ الْمَـلَائِكَةِ ، وَ إِنَّ الرُّوحَ هُوَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنَ الْمَـلَائِكَةِ ؛ أَ لَيْسَ يَقُولُ اللّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالى : «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ» ؟» .
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ ، عَنِ الْمُخْتَارِ بْنِ زِيَادٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ ، عَنْ أَبِيهِ ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ ، مِثْلَهُ .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 115231
صفحه از 856
پرینت  ارسال به