7
تحفة الأولياء ج2

64. باب در بيان نصّ و تصريح خدا و رسول او بر ائمّه عليهم السلام يك به يك به ترتيب

۷۵۹.على بن ابراهيم، از محمد بن عيسى، از يونس و على بن محمد، از سهل بن زياد ـ كه مُكّنى است به ابو سعيد ـ از محمد بن عيسى ، از يونس، از ابن مسكان، از ابوبصير روايت كرده اند كه گفت: امام جعفر صادق عليه السلام را سؤال كردم از فرموده خداى عزّوجلّ:«أطيعُوا اللّهَ وَ أطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولى اْلأَمْرِ مِنْكُمْ»۱، حضرت فرمود كه:«اين آيه، در شأن حضرت على بن ابى طالب و امام حسن و امام حسين عليهم السلام نازل شد» .
به آن حضرت عرض كردم كه: سنيان مى گويند كه: خدا را چه مانع شده كه على و اهل بيت او را در كتاب خود نام نبرده؟ ابوبصير مى گويد كه: حضرت فرمود: «به ايشان بگوييد كه: رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز بر او نازل شد، و خدا از براى ايشان نام سه ركعت و چهار ركعت را نبرد، كه تا آن كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را از براى ايشان بيان فرمود. و زكات بر او نازل شد، و از براى ايشان نام نبرد كه از هر چهل درم شرعى يك درم بايد داد ۲ تا آن كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را از براى ايشان بيان فرمود. و حج فرود آمد، و به ايشان نفرمود كه هفت شوط طواف كنيد تا آن كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را از براى ايشان بيان فرمود، و اين آيه فرود آمد كه: «أطيعُوا اللّهَ وَ أطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولى اْلأَمْرِ مِنْكُمْ» ، و در شأن على و امام حسن و امام حسين عليهم السلام نازل شد.
پس رسول خدا صلى الله عليه و آله در شأن على عليه السلام فرمود كه: هر كه من آقا و صاحب اختيار اويم، على آقا و صاحب اختيار اوست. و آن حضرت عليه السلام نيز فرمود كه: وصيّت مى كنم شما را به كتاب خدا و اهل بيت من. به درستى كه من از خداى عزّوجلّ درخواستم كه در ميانه قرآن و ايشان جدايى نيندازد، تا ايشان را در نزد حوض كوثر بر من وارد سازد، و خدا اين را به من عطا فرمود. و باز فرمود كه: ايشان را تعليم مدهيد؛ زيرا كه ايشان از شما داناترند. و فرمود: به درستى كه ايشان، هرگز شما را از درِ هدايت بيرون نمى برند و هرگز شما را در ضلالت در نمى آورند. پس اگر رسول خدا صلى الله عليه و آله ساكت مى شد و بيان نمى فرمود كه: اهل بيت او كيست، هر آينه آل فلان و آل فلان (يعنى: آل تيم و آل عدى كه) ولايت و امامت را ادّعا مى كردند (و مى توانستند كه اين را ادّعا كنند) ، وليكن خداى عزّوجلّ بيان اهل بيت را در كتاب خود فرو فرستاد به جهت تصديق پيغمبر خويش و فرمود كه: «إنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرًا»۳ ، يعنى: جز اين نيست كه مى خواهد خدا كه ببرد از شما پليدى گناه را اى اهل بيت و خاندان پيغمبر، و پاك و پاكيزه گرداند شما را از گناهان، پاك گردانيدنى» (به غايت بر سبيل دوام و استمرار. حاصل معنى آن كه: اى خاندان محمد صلى الله عليه و آله ، اراده جناب اقدس الهى تعلّق گرفته به اين كه جنس گناه را از شما دور دارد، به وضعى كه يك فرد از افراد آن، خواه صغيره باشد و خواه كبيره و خواه از روى سهو و فراموشى باشد و خواه از روى عمد، از شما به وجود نيايد، تا دامن عصمت شما را به گرد گناه آلوده نگردد و در باب شما غير از اين را اراده نخواهد فرمود).
و حضرت صادق عليه السلام فرمود كه: «پس على و حسن و حسين و فاطمه پيدا عليهم السلام شدند، و رسول خدا صلى الله عليه و آله ايشان را در زير عباى خود داخل گردانيد در حجره امّ سَلمه، بعد از آن، گفت: بار خدايا، به درستى كه هر پيغمبرى را اهلى و چيز بزرگى بوده كه اهتمام به شأن آن داشته، و اين گروه، اهل من و آن چيز بزرگ منند كه به شأن ايشان اهتمام دارم. پس امّ سلمه عرض كرد كه: آيا من از جمله اهل تو نيستم؟ پيغمبر در جواب فرمود كه: بازگشت تو به خير و خوبى خواهد بود، وليكن اين گروه اهل منند، و آنچه من به آن اهتمام دارم.
و چون قبض روح رسول خدا صلى الله عليه و آله شد، على عليه السلام سزاوارترين مردمان بود به مردمان در تصرّف نمودن در امور ايشان، به جهت بسيارى آنچه رسول خدا صلى الله عليه و آله در شأن او به مردم رسانيد از مدايح، و به پا داشتن او براى مردم و گرفتن آن حضرت دست او را (يعنى: در غدير غم) و چون على عليه السلام مُشرف بر موت شد و هنگام رحلتش رسيد، قادر نبود بر اين كه محمد بن على يا عبّاس بن على يا يكى از فرزندان خود را كه غير ايشان بودند در اين امر داخل گرداند، و على عليه السلام چنان نبود كه اين نعل از او سر زند و اگر بر فرض محال، چنين امرى از او سر مى زد، هر آينه حضرت امام حسن و امام حسين عليه السلام در آن هنگام مى گفتند كه: خداى تبارك و تعالى در شأن ما آيه اى فرو فرستاده، چنانچه در شأن تو فرو فرستاده و به فرمان بردارى ما امر فرموده، چنانچه به فرمان بردارى تو امر فرموده، و رسول خدا صلى الله عليه و آله در باب ما تبليغ رسالت فرموده، چنان كه در باب تو تبليغ رسالت فرموده، و خدا از ما گناه را برده، چنانچه آن را از تو برده است.
و چون على عليه السلام از دنيا رحلت نمود، حضرت امام حسن عليه السلام به امامت سزاوارتر بود، به جهت آن كه از حضرت امام حسين عليه السلام بزرگ تر بود، و چون ايّام حياتش به سر آمد، نمى توانست كه فرزندان خويش را در اين امر داخل گرداند، و آن حضرت چنان نبود كه اين را به فعل آورد، و خداى عزّوجلّ مى فرمايد كه: «وَ اُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أوْلى بِبَعْضٍ فى كِتابِ اللّهِ»۴ . پس آن را در فرزندان خود قرار دهد، و در هنگامى كه چنين مى كرد، حضرت امام حسين عليه السلام مى گفت كه: خدا به طاعت من امر فرموده، چنانچه امر فرموده به طاعت تو و طاعت پدر تو، و رسول خدا صلى الله عليه و آله در باب من تبليغ رسالت فرموده، چنانچه در باب تو در باب پدر تو تبليغ رسالت فرموده، و خدا رجس را از من برده، چنانچه از تو و از پدر تو برده است.
(حاصل آن كه اولاد امام حسن و تابعان ايشان نمى توانند كه در باب اولويّت خويش به امامت به آيه «اُولُوا اْلأَرْحامِ» متمسّك شوند؛ زيرا كه در اثبات امامت از براى خويش به اين آيه، نفى آن است، به جهت آن كه امام حسين چون امام حسن، امامت را از امير المؤمنين عليه السلام ميراث برد و تأخر آن حضرت به جهت آن است كه كوچك تر بود و اجتماع ممكن نبود).
و چون امامت به امام حسين عليه السلام منتقل شد، يكى از اهل بيت آن حضرت نمى توانست كه بر او ادّعا كند، چنانچه او بر برادر و پدرش ادّعا مى نمود، و اگر مى خواستند كه اين امر را از او بگردانند، و حال آن كه چنان نبودند كه چنين كنند، پس در هنگامى كه امامت به امام حسين عليه السلام رسيد، چنان شد كه تأويل اين آيه «وَ اُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أوْلى بِبَعْضٍ فى كِتابِ اللّهِ» در آن جارى گرديد، و بعد از آن حضرت، به حضرت على بن الحسين منتقل گرديد، و بعد از على بن الحسين به حضرت محمد بن على عليهم السلام رسيد».
پس حضرت صادق عليه السلام فرمود كه: «مراد از رجس كه در آيه مذكور است، شكّ است. و به خدا سوگند، كه ما هرگز در پروردگار خويش شكّ نمى كنيم».
محمد بن يحيى، از احمد بن محمد بن عيسى، از محمد بن خالد و حسين بن سعيد، از نضر بن سُويد، از يحيى بن عمران حلبى از ايّوب بن حرّ و عمران بن على حلبى، از ابوبصير، از امام جعفر صادق عليه السلام مثل اين را روايت كرده اند .

1.نساء، ۵۹.

2.و درم شرعى، نيم مثقال صيرفى و شش عشر يك نخود نقره مسكوك است. مترجم

3.احزاب، ۳۳.

4.انفال، ۸۵.


تحفة الأولياء ج2
6

64 ـ بَابُ مَا نَصَّ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولُهُ عَلَى الْأَئِمَّةِ عليهم السلام وَاحِداً فَوَاحِداً

۷۵۹.عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى ، عَنْ يُونُسَ ؛وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ أَبِي سَعِيدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى ، عَنْ يُونُسَ ، عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ ، قَالَ :
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ عليه السلام عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ» فَقَالَ : «نَزَلَتْ فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عليهم السلام ».
فَقُلْتُ لَهُ : إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ : فَمَا لَهُ لَمْ يُسَمِّ عَلِيّاً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ عليهم السلام فِي كِتَابِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ؟
قَالَ : فَقَالَ : «قُولُوا لَهُمْ : إِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله نَزَلَتْ عَلَيْهِ الصَّـلَاةُ ، وَ لَمْ يُسَمِّ اللّهُ لَهُمْ ثَـلَاثاً وَ لَا أَرْبَعاً حَتّى كَانَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذلِكَ لَهُمْ ؛ وَ نَزَلَتْ عَلَيْهِ الزَّكَاةُ ، وَ لَمْ يُسَمِّ لَهُمْ مِنْ كُلِّ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ حَتّى كَانَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذلِكَ لَهُمْ ؛ وَ نَزَلَ الْحَجُّ ، فَلَمْ يَقُلْ لَهُمْ : طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتّى كَانَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذلِكَ لَهُمْ ؛ وَ نَزَلَتْ «أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ» وَ نَزَلَتْ فِي عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عليهم السلام ، فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِي عَلِيٍّ عليه السلام : مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ ؛ وَ قَالَ صلى الله عليه و آله : أُوصِيكُمْ بِكِتَابِ اللّهِ وَ أَهْلِ بَيْتِي ؛ فَإِنِّي سَأَلْتُ اللّهَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ أَنْ لَا يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا حَتّى يُورِدَهُمَا عَلَيَّ الْحَوْضَ ، فَأَعْطَانِي ذلِكَ ؛ وَ قَالَ : لَا تُعَلِّمُوهُمْ ؛ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ ، وَ قَالَ : إِنَّهُمْ لَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ بَابِ هُدًى ، وَ لَنْ يُدْخِلُوكُمْ فِي بَابِ ضَـلَالَةٍ ، فَلَوْ سَكَتَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَلَمْ يُبَيِّنْ مَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ لَادَّعَاهَا آلُ فُـلَانٍ وَ آلُ فُلَانٍ ، وَ لكِنَّ اللّهَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ أَنْزَلَهُ فِي كِتَابِهِ ، تَصْدِيقاً لِنَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله : «إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» فَكَانَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ فَاطِمَةُ عليهم السلام ، فَأَدْخَلَهُمْ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله تَحْتَ الْكِسَاءِ فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ ، ثُمَّ قَالَ : اللّهُمَّ ، إِنَّ لِكُلِّ نَبِيٍّ أَهْلاً وَ ثَقَلاً ، وَ هؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَ ثَقَلِي ، فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ : أَ لَسْتُ مِنْ أَهْلِكَ ؟ فَقَالَ : إِنَّكَ إِلى خَيْرٍ ، وَ لَكِنَّ هؤُلَاءِ أَهْلِي وَ ثَقَلِي .
فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، كَانَ عَلِيٌّ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ ؛ لِكَثْرَةِ مَا بَلَّغَ فِيهِ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَ إِقَامَتِهِ لِلنَّاسِ ، وَ أَخْذِهِ بِيَدِهِ .
فَلَمَّا مَضى عَلِيٌّ عليه السلام ، لَمْ يَكُنْ يَسْتَطِيعُ عَلِيٌّ ـ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ ـ أَنْ يُدْخِلَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ وَ لَا الْعَبَّاسَ بْنَ عَلِيٍّ وَ لَا وَاحِداً مِنْ وُلْدِهِ ، إِذاً لَقَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ : إِنَّ اللّهَ ـ تَبَارَكَ وَ تَعَالى ـ أَنْزَلَ فِينَا كَمَا أَنْزَلَ فِيكَ ، فَأَمَرَ بِطَاعَتِنَا كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِكَ ، وَ بَلَّغَ فِينَا رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَمَا بَلَّغَ فِيكَ ، وَ أَذْهَبَ عَنَّا الرِّجْسَ كَمَا أَذْهَبَهُ عَنْكَ .
فَلَمَّا مَضى عَلِيٌّ عليه السلام ، كَانَ الْحَسَنُ عليه السلام أَوْلى بِهَا ؛ لِكِبَرِهِ .
فَلَمَّا تُوُفِّيَ ، لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يُدْخِلَ وُلْدَهُ ، وَ لَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ ذلِكَ ، وَ اللّهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ يَقُولُ : «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِى كِتابِ اللّهِ» فَيَجْعَلَهَا فِي وُلْدِهِ ، إِذاً لَقَالَ الْحُسَيْنُ عليه السلام : أَمَرَ اللّهُ بِطَاعَتِي كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ أَبِيكَ ، وَ بَلَّغَ فِيَّ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَمَا بَلَّغَ فِيكَ وَ فِي أَبِيكَ ، وَ أَذْهَبَ اللّهُ عَنِّي الرِّجْسَ كَمَا أَذْهَبَ عَنْكَ وَ عَنْ أَبِيكَ .
فَلَمَّا صَارَتْ إِلَى الْحُسَيْنِ عليه السلام ، لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَدَّعِيَ عَلَيْهِ كَمَا كَانَ هُوَ يَدَّعِي عَلى أَخِيهِ وَ عَلى أَبِيهِ لَوْ أَرَادَا أَنْ يَصْرِفَا الْأَمْرَ عَنْهُ ، وَ لَمْ يَكُونَا لِيَفْعَـلَا ؛ ثُمَّ صَارَتْ حِينَ أَفْضَتْ إِلَى الْحُسَيْنِ عليه السلام ، فَجَرى تَأْوِيلُ هذِهِ الْايَةِ : «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِى كِتابِ اللّهِ» ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ الْحُسَيْنِ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليه السلام ، ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ إِلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيًّ عليهم السلام ». وَ قَالَ : «الرِّجْسُ هُوَ الشَّكُّ ، وَ اللّهِ لَا نَشُكُّ فِي رَبِّنَا أَبَداً» .
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسى ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ ، عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ ، عَنْ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِيِّ ، عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ وَ عِمْرَانَ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ عليه السلام مِثْلَ ذلِكَ .

  • نام منبع :
    تحفة الأولياء ج2
    سایر پدیدآورندگان :
    تحقیق : مرادی، محمد
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1388 ش
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 114915
صفحه از 856
پرینت  ارسال به