زخمهای بر چنگِ دل شعشعه خورشید خراسان بر مثنوی «مادر آهوان» احمد عزیزی
سال
دوم / شماره پیاپی
8 /
صفحه
7-30
چکیده :
ادبیات شیعی با پرداختن به مضامین مذهبی و برخورداری از جایگاهی ویژه در نزد محبان خاندان عصمت و طهارت(ع)به جریانی پویا و پرشور مبدل شده است تا آموزههای آیینیـ ولایی را با نگاهی اخلاقیـتربیتی و با زبانی هنری و مؤثر به نسلهای نیازمند به آبشخور علم و اخلاق معصومین(ع) انتقال دهند و باورهای اهـالی شیعه را بهسوی آرمانهای اصیـل و متعالی این راهنمایان به کمال انسانی، بهتر و بیشتر رهنمون سازند. از این منظر، در غربت قرنی که فریاد رسای فغان از رنجوری، گُنگترین آواز آدمی است و خوشه های امید در سکوتی تلخ، دَم از ناباروری می زنند و تبخالی از پژمردگی بر لبانشان منقش است، احمد عزیزی دل به امامی بسته است که بارگاه مقدس او مأمنِ بی پناهانی است که آهوی دل دردمند خویش را در جلوههای بیخار ادراکش، رها کرده اند و از پس ابرهای نیایش، چشم به باران اجابتی دوخته اند که خشکسالی لبخند آنان را طراوت بخشد. این نوشتار با نگاهی توصیفیـ تحلیلی به مثنوی «مادر آهوانِ» احمد عزیزی، به این پرسش پاسخ داده که سیمای امام رضا(ع) در آیینه اندیشه این شاعر متعهد چگونه بازتاب یافته است؟ بر اساس یافته های بررسی حاضر، این مثنوی نمادین، آوای سرگشتگی بی پناهانی است که هستی خویش را در تنگنای تنهایی و غربت به ضریح کرامت امام رضا(ع) دخیل بسته اند تا سوز دل دردمند خویش را از ستم پیشگی خودکامگان روزگار، با آن حضرت در میان نهند.
کلیدواژههای مقاله :امام رضا(ع)؛ کفشهای مکاشفه؛ احمد عزیزی؛ شعر رضوی؛ شعر معاصر