پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
إنّ عليّا وشيعتَهُ هُمُ الفائزونَ يومَ القيامةِ .
على و شيعيان او همان رستگارانِ در روز رستخيزند.
تاريخ دمشق : 42 / 333 / 8900
آیت الله محمدی ری شهری: عدالت، مهم ترین و محوری ترین برنامه بقیة الله الاعظم است
به گزارش پایگاه حدیث نت، نشریه همشهری در ویژه نامه دومین همایش ملی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت گفت و گو یی با آیت الله ریشهری دربارۀ جایگاه عدالت در احادیث ترتیب داده است که متن کامل آن در ادامه آمده است:
1. آیا عبارت «المُلکُ یَبقی مَعَ الکُفرِ و لا یَبقی مَع الظُّلم» فرمایش معصوم است؟ مفهوم آن چیست؟ اگر صحیح است، چرا جوامع کاپیتالیستی که در آنها بیعدالتی فاحش وجود دارد، همچنان باقیاند و جوامع مارکسیستی که ظاهراً بیشتر از غربیها به مقولۀ عدالت توجه داشتند، فروپاشیدند؟
دربارۀ این سخن چند پرسش قابل طرح است:
الف) آیا این سخن حدیث است؟
ب) آیا مضمون این سخن در احادیث یافت میشود؟
ج) آیا عدالت اجتماعی با کفر، و ایمان با ظلم قابل جمعاند؟
در پاسخ پرسش نخست باید گفت که بر اساس بررسیهایی که تاکنون انجام شده، این سخن در منابع حدیثی، مستند به اهل بیت علیهم السلام نیست و آنچه در برخی از جوامع حدیثی و تفسیری آمده، بدین شرح است:
1 ـ علامۀ مجلسی در توضیح حدیث قدسی که خداوند تأکید فرموده داد مظلومان را از ستمگران خواهد ستاند، اضافه میکند که این سخن: «تهدیدٌ لِلجَبّارِ بِزَوالِ مُلکِه؛ فَإِنَّ المُلکَ یَبقَی مَعَ الکُفرِ وَ لا یَبقَی مَعَ الظُّلمِ».[1]
2 ـ در تفسیر منهج الصادقین و صافی در ذیل آیۀ کریمۀ )وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ([2]ی
آمده است: «قیل: الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم».[3]
3 ـ در جامع الأخبار میخوانیم: «و قیل: المُلک یَبقی بالعدلِ مع الکُفرِ، و لا یَبقی الجَورُ مع الإیمانِ».[4]
در این سه بیان، عبارت مورد بحث، حدیث دانسته نشده است.
و اما این که مضمون آن در نصوص اسلامی آمده است یا نه؟ پاسخش آن است که این مضمون از دو جملۀ شرطیه در نصوص اسلامی قابل استنباط است:
جملۀ شرطیه اول این که: «حکومت کفر اگر توأم با عدالت و رعایت حقوق مردم باشد، قابل دوام است». به این ادّعا علاوه بر آن که آیۀ کریمۀ ) وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ( و حدیثی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آلهکه «اهلها مصلحون» را به «ینصف بعضها بعضهم» تفسیر کرده، اشاره دارد، عقل و تجربه نیز مؤید آن است؛ زیرا در حکومتی که حقوق مردم رعایت میشود و مردم از آن راضی هستند، دلیلی برای سقوط حاکمیت وجود ندارد.
جملۀ شرطیۀ دوم آن که «حکومت ایمان اگر توأم با ظلم باشد، دوام نخواهد داشت». این سخن نیز مقتضای روایت و درایت است، و احادیثی بر آن تصریح دارند و بر همین اساس محدثان و مفسران در رابطۀ با نقش ویرانگر ظلم ـ با این که دلیلی بر انتساب نص مورد بحث به پیشوایان دینی وجود ندارد ـ بدان استناد کردهاند.
بنابراین، باید پذیرفت که: حکومت کفر اگر توأم با عدل باشد تداوم خواهد یافت و حکومت ایمان اگر با ظلم همراه باشد سقوط خواهد کرد.
اما مسئلۀ اصلی در این باره آن است که آیا حکومت کفر میتواند با عدالت همراه باشد؟ و آیا حکومت بر مبنای ایمان میتواند حقوق مردم را نادیده بگیرد و به آنان ستم کند؟
پاسخ آن است که نه حکومت صددرصد بر پایۀ ایمان میتواند ظلم کند و نه حکومت براساس کفر قادر به تأمین عدالت به مفهوم کامل و گستردۀ آن است.
اصولاً فلسفۀ بعثت انبیای الهی از دیدگاه قرآن، قیام مردم برای قسط و تحقق عدالت اجتماعی است و این بدان معناست که عدالت اجتماعی، به معنای گستردۀ آن جز در پرتو حکومت راستین و کامل، در جهان تحقق نخواهد یافت، و تجاوز به حقوق مردم در حکومت حقیقی و کامل دین امکانپذیر نیست.
کفر نمیتواند عملاً با عدل ـ به خصوص به مفهوم گستردۀ آن ـ همراه باشد؛ همچنان که ایمان، به مفهوم راستین و کامل آن با ظلم سازگار نیست.
تنها مراتب ضعیف ایمان با ظلم سازگار است و آیۀ کریمۀ )الَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ( اشارۀ به این نکته دارد؛ چنان که برخی از مراتب عدل نیز میتواند با کفر همراه باشد و آیۀ ) وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ ( و حدیثی که در ذیل آن از پیامبر صلی الله علیه و آلهگذشت، با عمومیتش بر آن دلالت دارد.
و حاصل آن که: عدالت، یکی از اصلیترین معیارهای حکومت انبیا و تداوم حکومتهاست، حکومتها هر قدر که به عدالت نزدیکتر شوند، از کفر دورتر و به ایمان و حکومت انبیا نزدیکترند و بیشتر دوام خواهند یافت و هر چه از عدالت دورتر شوند به کفر نزدیکتر و از ایمان و حکومت انبیا دورتر میشوند و کمتر دوام خواهند یافت.
2. آیا عبارت «کادَ الفَقرُ أنْ یَکُونَ کُفراً» مأثور از معصوم علیه السلام است؟ اگر از معصوم صادر شده است، چه نسبتی میان فقر و کفر وجود دارد؟ آیا ممکن است جامعهای فقیر باشد و در آن عدالت هم برقرار باشد؟ اگر این گونه نیست، چه نسبتی میان «کفر» با «بیعدالتی» و «ایمان» با «عدالت» وجود دارد؟ بدین ترتیب اگر فقر موجب کفر است، چرا اکثر فقرا مؤمن و اکثر اغنیا بیایماناند؟
این حدیث در کافی جلد 2 صفحۀ 307 و منابع متعدد دیگر از قول رسول خدا صلی الله علیه و آلهنقل شده است. کم نیستند انسانهایی که فقر مالی، زمینۀ بیتوجهی به احکام شرعی مربوط به اموال را در آنها پدید آورده و چه بسا همین پایبند نبودن، کمکم آنها را از دایرۀ ایمان دور نموده است. وقتی مال حرام به زندگی انسان وارد شود، امور معنوی، رفتهرفته از زندگی او رخت برمیبندد و ... .
باید دانست که متون مقدس دین اسلام، با فقر و نداری به دو گونۀ ستایشگرانه و نکوهنده برخورد نموده است که ما در کتاب توسعۀ اقتصادی بر پایۀ قرآن و حدیث به آن پرداختهایم.
در نگاه نخست به نظر میرسد که میان آیات و روایات ستاینده با روایات نکوهنده، تعارض وجود دارد. دستۀ نخست، فقر و فرودستیِ اقتصادی را میستایند و آن را بر توانگری و رفاه ترجیح میدهند؛ در حالی که دست دوم، توسعۀ اقتصادی را ارجمند میشمرند و شکوفایی معیشتی را گرانمایه، با برکت، و از آثار برنامۀ وعده داده شدۀ توسعۀ اقتصادی در اسلام مینامند و خطرهای فقر و پیامدهای فاجعهبار واپسماندگی اقتصادی را گوشزد میکنند. اکنون باید دید مراد از روایات ستایندۀ فقر چیست و آیا میتوان به مفاد آنها ملتزم شد و معنای برآمده از آنها را پذیرفت؟
دانشمندان مسلمان و کارشناسان علم حدیث، برای سازگاری بخشیدن به این متون، راههای مختلفی را پیمودهاند. برخی مفهوم فقر موجود در احادیث ستایشگر فقر را از مفهوم فقر در روایات سرزنشگرِ آن، متمایز شمردهاند. بعضی، ویژگیهای فقر ستوده و فقر نکوهیده را متفاوت دانستهاند. گروه سوم هم روایات ستایشگر فقر را کنار نهادهاند، زیرا سندهای آنها را ضعیف شمرده وروایات نکوهندۀ فقر را معتبر دانستهاند.[5]
با این حال، آیات و روایات این مبحث چنان چینش شدهاند که پژوهشگر به سادگی میتواند از رهگذر تأمّل در آن، دیدگاه اسلام را در باب توسعۀ اقتصادی دریابد و بدین سان، به مفهوم روایات ستایندۀ فقر، با فرض درستیِ اسناد آنها، پی ببرد. برای آن که این دریافت، وضوحی بیشتر یابد، تأمّل در نکات زیر مفید است:
1. در فصول پنجگانۀ نخست کتاب توسعۀ اقتصادی، آیات و احادیثی دربارۀ اهمّیّت توسعۀ اقتصادی و زیانهای ناشی از فقر آمده است. دیگر بخشهای این کتاب نیز متضمّن مباحثی در باب اصول و مبانی توسعه و پیامدها و آفات آن است. با ملاحظۀ مجموع این مباحث، جای هیچ تردیدی در این نکته باقی نمیماند که اسلام هرگز به فقر گرایش ندارد و به سوی آن جهتگیری نمیکند؛ بلکه توسعۀ اقتصادی را به شکلی برجسته، از اهداف مهمّ خود قرار داده است. بر این پایه، هر گاه روایاتی به چشم خورند که ظاهراً مردم را به سوی فقر دعوت میکنند ـ پس از قطعی شدن انتساب آنها به پیشوایان دین ـ چارهای جز آن نیست که مقصود روایات مزبور را در ظاهر آنها نجوییم.
2. توانگری و فقر از هر جهت همانند دانش و نادانیاند و میتوان آنها را از دو زاویه ارزیابی کرد: از یک زاویه، دارایی به طور مطلق و همانند دانش، ارزش تلقّی میشود؛ زیرا در خدمت انسان و نیازمندیهای وی قرار دارد؛ در برابرِ فقر که به ازایِ خواستهای انسان، همچون نادانی، دارای بار منفی است. امّا از زاویۀ دیگر، دارایی با توجّه به نقشی که در زندگی انسان ایفا میکند، ارزیابی میشود.
همانگونه که دانش برای هر دانشمندی سودمند و نادانی برای هر جاهلی زیانمند نیست[6]، ثروت هم چنین است. هر توانگری از ثروت سود نمیبرد، همانگونه که هر فقیری از فقر زیان نمیبیند؛ بلکه به تعبیر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام: «بسا توانگریای که فقرِ جاویدان بر جای نهد»[7] و «بسا فقری که به توانگریِ همیشگی بینجامد»[8] و «بسا کاسته که سودمند است و بسا افزوده که زیانبخش».[9]
3. گروه سوم از روایات، چند معیار را در ارزیابی فقر و توانگری به دست میدهند که میتوان آنها را چنین دستهبندی کرد:
أ. ثروت برای انسان ثروتمند خیر است و فقر برای انسان فقیر شر؛ امّا نه به طور مطلق، بلکه با توجّه به نقشی که در زندگی انسان ایفا میکنند. با این معیار، ثروت برای همگان خیر نیست، همانگونه که فقر برای همه شر به شمار نمیآید.[10]
ب. از جهت استفادۀ نیازمندان از ثروت، توانگری ارزشمند و مثبت است.[11]
ج. در جامعهای که فقر در آن رواج دارد، انتخاب فقر به منظور همدردی با نیازمندان و خدمت به آنان، یک ارزش پسندیده به شمار میآید.[12]
د. هرگاه فقر با حفظ ارزشها و پایبندی به مواضع درست همراه گردد، برتر از ثروتی است که با اَعمال نادرست و ضدّ ارزش درآمیزد.[13]
هـ . برای گروهی که در مسیر اوج و دستیابی به کمال گام نهادهاند، فقر و توانگری یکسان است؛[14] زیرا اینان میتوانند از هرگونه فضا و وضعیّتی، برای رسیدن به ترقّی و کمال بهره برند.
4. در اصطلاح قرآن و حدیث، فقر دارای معانی متفاوتی همچون معنای «نیاز در اصل وجود» است، چنان که خدای سبحان میفرماید: )يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ(؛[15] ای مردم! شمایید نیازمندان به خدا. و گاه به معنای «احتیاج مادّی» است، چنان که خدای سبحان میفرماید: )إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاكِينِ(؛[16] همانا صدقهها برای نیازمندان و درماندگان است. و گاهی به مفهوم «فقر معنوی» است، همانسان که در بیانِ رسیده از امام امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است: فَقرُ النَّفسِ شَرُّ الفَقرِ؛[17] فقرِ جان، بدترین فقر است. و گاه نیز به مفهوم «احساس نیاز به خداوند و احتیاج به او» است، همان طور که در حدیث شریف پیامبر صلی الله علیه و آلهآمده است: اللّهُمَّ أغنِنيِ بالاِفتِقارِ إلَیکَ؛[18] بار خدایا! مرا با فقر به درگاه خود، بینیازی بخش.
آشکار است که در برخی از احادیث، فقر به همین معنای چهارم آمده است، همچون: الفَقرُ فَخري، وبِهِ أفتَخِرُ؛[19] فقر مایۀ افتخار من است و به آن مباهات میورزم. در پرتو این بیان، آشکار میشود که این دسته از روایات، با مبحث توسعۀ اقتصادی، خواه به شکل اثباتی و خواه به صورت نفیی، هیچ پیوندی ندارند.
3. شاخصههای اصلی حکومت حضرت مهدی ـ عجّل الله تعالی فرجه الشریف ـ که متضمن تأمین عدالت جهانی است، کدام است؟ و چه تفاوتهایی با وضعیت کنونی حاکم بر جهان دارد؟
تبیین و تفسیر «اصلاحات از نگاه امام عصر علیه السلام» مهمترین مسألهای است که در رابطۀ با پژوهش در زمینۀ «امر به معروف و نهی از منکر» باید مورد تحقیق و بررسی قرار بگیرد. بزرگترین فلسفۀ فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر، زمینهسازی برای حکومت جهانی اسلام به رهبری بقیة الله الأعظم علیه السلام است.
تبیین اصلاحات از نگاه امام عصر علیه السلام به ما میآموزد که مبارزۀ با منکر و فساد و تباهی را چگونه و از کجا باید آغاز کنیم و ارزشهای انسانی و اسلامی از چه راهی و با چه شیوهای باید در جامعه استقرار یابد.
بنابراین زمینهسازان «اصلاحات مهدوی» پیش از هر اقدامی باید تعریف اصلاحات و روش و چگونگی آن را از نگاه امام عصر ـ عجّل الله تعالی فرجه الشریف ـ بدانند تا بتوانند برای تحقق آن تلاش کنند.
تبیین دیدگاه و روش امام عصر علیه السلام دربارۀ اصلاحات، به دو صورت اجمالی و تفصیلی امکانپذیر است:
در تبیین اجمالیِ تعریف اصلاحات از نگاه بقیة الله الأعظم علیه السلام اصلاحات مهدوی، همان اصلاحات علوی است و به سخن دیگر سیاست و سیرۀ امام زمان علیه السلام در مبارزۀ با فساد و تباهیها و اقامۀ ارزشها در جامعه ـ بدون کم و کاست ـ همان سیره و سیاست امام علی بن ابی طالب علیه السلام در دوران حکومت اوست. این مدعا، هم از نظر تحلیلی قابل اثبات است و هم در نصوص اسلامی بدان تصریح شده است.
اما از نظر تحلیلی؛ براساس مبانی اعتقادی ما نگاه همۀ اهل بیت علیهم السلام به ارزشها و ضدارزشها و چگونگی اقامۀ آنها یکسان است و اگر تفاوتی در موضعگیریهای ائمه علیهم السلام مشاهده میشود، به مقتضیات زمان ارتباط دارد نه تفاوت در دیدگاهها.
علاوه بر این طبق آنچه مرحوم کلینی در اصول کافی از امام صادق علیه السلام روایت کرده، سیره و سیاست امام عصر علیه السلام از نظر فردی و اجتماعی، همان سیرۀ امیر المؤمنین علیه السلام است. امام صادق علیه السلام در پاسخ پرسش حماد بن عثمان دربارۀ لباس آن حضرت ضمن این بیان که امامان در دورانی که در رأس حکومت نیستند، مانند مردم عصر خود لباس میپوشند و زندگی میکنند، میفرماید:
خَیرُ لِباسِ کُلِّ زَمانٍ لِباسُ أَهلِهِ، غَیرَ أَنَّ قائِمَنا أَهلَ البَیتِ إِذا قَامَ لَبِسَ ثِیابَ عَلِیٍّ علیه السلام وَ سارَ بِسیرَتِهِ.[20]
بهترین لباس هر زمان، لباس [متعارف] مردم همان زمان است، جز آن که قائم ما اهل بیت هنگامی که قیام کند، لباس علی علیه السلام را میپوشد و به سیرۀ او عمل میکند.
یکی از یاران امام صادق علیه السلام به نام مُعَلَّی بن خُنَیس میگوید: به امام عرض کردم: حکومت [بنی عباس و خوشگذرانیهای] آنان را به یاد آوردم و با خود گفتم: اگر حکومت به دست شما بود، ما هم در کنار شما زندگی خوب و خوشی داشتیم!
از این سخن معلوم میشود که معلّی اهل خوشگذرانی بوده و علاوه بر نداشتن حال و هوای مبارزه، شناخت درستی نیز از مبانی رهبری و حکومت در اسلام نداشته و چنین میپنداشته که اگر روزی امام صادق علیه السلام رهبر و زمامدار جامعه شود، همان خوشگذرانیهای دیگر زمامداران را خواهد داشت، با این تفاوت که آنان بساط عیش را از حرام برپا میکردند، ولی در حکومت معصوم علیه السلام از حلال برپا خواهد شد.
امام علیه السلام در پاسخ به این اندیشۀ خام فرمود:
هَیهاتَ یَا مُعَلَّی! أَما وَ اللهِ أَنْ لَو کانَ ذاکَ ما کانَ إلَّا سیاسةَ اللَّیلِ و سیاحةَ النَّهارِ وَ لَبْسَ الخَشِنِ وَ أکلَ الجَشِبِ.[21]
ای معلی! هرگز چنین نیست! به خدا سوگند اگر چنان [که میگویی حکومت در دست ما] بود، چیزی جز سیاستِ شب و سیاحت روز و پوشیدن لباس زبر و خوردن غذای نامطبوع نبود.[22]
در روایت دیگر امام علیه السلام در داستان مشابهی اضافه میفرماید: همچون امیر المؤمنین علیه السلام وگرنه آتش دوزخ![23]
و در روایت دیگر در پاسخ ابو بصیر میفرماید: مانند امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام وگرنه گرفتاری در زنجیرهای آتشین دوزخ![24]
همچنین امام علی علیه السلام تصریح میفرماید که:
عَلی أَئِمَّةِ الحَقِّ أَنْ یَتَأَسَّوا بِأَضعَفِ رَعِیَّتِهِم حالاً فِی الأکلِ وَ اللِّباسِ، وَ لا یَتَمَیَّزُونَ عَلَیهِم بِشَیءٍ لا یَقدِرُونَ عَلَیهِ؛ لِیَراهُمُ الفَقیرُ فَیَرضَی عَنِ اللهِ تَعالی بِما هُوَ فِیهِ، وَ یَرَاهُمُ الغَنِیُّ فَیَزدادَ شُکراً وَ تَواضُعاً.
بر پیشوایان حق واجب است که در خوراک و پوشاک، به تهیدستترین مردم خود تأسّی کنند و با چیزی که در توان ایشان نیست، خود را از آنان برتر نسازند، تا اگر فقیر ایشان را بنگرد، از حال خویش خشنود گردد و چون توانگر ایشان را ببیند، بر سپاسگزاری و فروتنیاش افزوده شود.
از این احادیث چند نکتۀ بسیار مهم و اساسی در ارتباط با اصلاحات اجتماعی و روش استقرار ارزشها در جامعه استنباط میشود:
اما تبیین تفصیلی اصلاحات حضرت بقیة الله الأعظم ـ عجل الله فرجه ـ بسیار فراتر از یک سخنرانی و یک مقاله است. از بیان اجمالی اصلاحات مهدوی نتیجه میگیریم که برای بیان تفصیلی این اصلاحات باید سیاستهای امام علی علیه السلام در زمینۀ اصلاحات اداری، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، قضایی، امنیتی، جنگی و به طور کلی سیاستهای داخلی و خارجی او ارائه گردد.
هر چند تفصیل این اجمال در این گفتار مقدور نیست، ولی علاقهمندان میتوانند برای آشنا شدن با این سیاستها به کتاب سیاستنامۀ امام علی علیه السلام و یا جلد چهارم موسوعۀ الإمام علی بن ابی طالب فی الکتاب والسنة والتاریخ نوشتۀ این جانب مراجعه فرمایند، در این جا تنها به یک نکته از محوریترین برنامههای اصلاحات مهدوی اشاره میکنم و آن عبارت از عدالت اجتماعی است:
عدالت، مهمترین، اصلیترین و محوریترین برنامه در اصلاحات بقیة الله الأعظم علیه السلام است، بلکه عدالت اجتماعی محوریترین برنامه در اصلاحات همۀ انبیای الهی است:
)لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ([25].
بزرگترین منکَر و تباهی در جامعه از دیدگاه همۀ ادیان راستین الهی، ظلم و نادیده گرفتن حقوق مردم است و به فرمودۀ امام علی علیه السلام: اِیَّاکَ وَ الظَّلمَ؛ فَإِنَّهُ اَکبَرُ المَعاصِی؛[26] از ستم بپرهیز که بزرگترین گناهان است.
برجستهترین کاری که امام زمان علیه السلام انجام خواهد داد که هیچ یک از انبیای الهی نتوانستند آن را انجام دهند، تحقق عدالت اجتماعی است که در حدیث متواتر آمده است: یَملأ اللهُ بِهِ الأرضَ قِسطاً وَ عَدلاً بَعدَما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً.
بنابراین مشخص میشود که زمینهسازان حکومت آن حضرت، مبارزۀ با تباهیها را از کجا باید آغاز کنند؟ و اولویت نخست در مبارزۀ با منکرات کدام است؟
هدفگیری اصلاحاتیِ انبیای الهی و خاتم اوصیا ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ نشان میدهد که اگر عدالت اجتماعی در جامعه تحقق یابد، همۀ ارزشها در پی آن تحقق خواهد یافت و اگر بساط تجاوز به حقوق مردم برچیده شود، همۀ فسادها از جامعه زدوده میشود. اگر این تحلیل را بپذیریم، باید در نظامی که میخواهد برای حکومت جهانی اسلام به رهبری امام مهدی علیه السلام زمینهسازی کند، همۀ دستگاههای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، تقنینی و قضایی در جهت تحقق هر چه بیشتر عدالت با برنامههای مشخص حرکت کنند و ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر ضمن برنامهریزی برای زدودن همۀ منکرات و احیای همۀ ارزشها، اولویت را به مبارزۀ همهجانبه با تجاوز به حقوق مردم و برپاداشتن مهمترین ارزشها یعنی عدالت اجتماعی بدهد.
4. چرا شیعه در اصول دین، همراه توحید و نبوت و امامت و معاد، اصل عدالت را نیز قرار داده است؟
ضابطهای که برای تعیین اصول اعتقادی اسلام میتوان ارائه کرد، عبارت از پُر اهمیّت بودن و نقش بنیادی داشتن آن عقیده در میان عقایدی است که در صدد رساندن انسان به تکامل دنیوی و اخروی و نیز ساماندهی جامعۀ توحیدیاند. به بیان دیگر، در بررسی برنامههای سعادتبخش اسلام، به اموری بر میخوریم که نقش آنها در مقایسۀ با دیگر برنامهها، بنیادی است و در احادیث اهل بیت علیهم السلام از آنها به «دعائم الإسلام (پایههای اسلام)» تعبیر گردیده است.[27]
بر اساس همین ضابطه، پیروان مذهب اهل بیت علیهم السلام پس از سه اصل مهم توحید، نبوت و معاد، «عدل خداوند» را در کنار «امامت امامانِ اهل بیت علیهم السلام»، از اصول دین اسلام میدانند و همسو با همۀ متفکّران و مُصلحانی هستند که به نجات و سعادت و تکامل جامعۀ انسانی میاندیشند و آن را جز در «عدل» و «پیشوایی حق» نمیدانند و فلسفۀ جهانبینیِ توحیدی نیز چیزی جز تحقّق عدالت، پرورش انسانهای امامگونه و امامت انسانهای شایسته نیست.
ابعاد اهمیت «عدل خداوند» براساس ضابطۀ پیشگفته، از چندین جهت است که به ذکر دو جهت اکتفا میکنیم:
الف. اهمیّت اعتقادی: در اهمیّت عقیده به عدل خداوند، همین بس که بسیاری از عقاید اسلامی، زیر مجموعۀ عدل خداوندند و اگر این اصل پذیرفته نشود، بسیاری از آموزههای اعتقادی ـ مانند: نبوّت، معاد، حسابرسی، بهشت و دوزخ ـ قابل توجیه نخواهند بود. سیّدِ مرتضی در این خصوص میگوید: «هر کس در پی اختصار و اجمال بوده، به دو اصل توحید و عدل، بسنده کرده است. نبوت و امامت که در اعتقاد ما، واجباند و از اصول مهم به شمار میآیند، در ابواب عدل جا دارند».[28]
ب. اهمّیت سیاسی ـ اجتماعی: اهمّیت سیاسی ـ اجتماعیِ عدل خداوند، کمتر از اهمیّت اعتقادیِ آن نیست؛ زیرا عدل خداوند، در واقع، زیربنای عدالت اجتماعی است. در زمان حکومت بنی امیّه، شماری از زمامداران جائر برای توجیه بیعدالتیهای خود به تحریف عدل خداوند روی میآورند و با طرح مسئلۀ قضا و قدر خداوند چنین وانمود میکردند که هر چه در عالم رخ میدهد، به تقدیر و خواست خدا و مورد خشنودی اوست، پس مردم باید از حکومت ستمگران، راضی باشند. آنان در پاسخ این اشکال که «لازمۀ چنین قضا و قدر و جبری، ظلم است»، حسن و قبح عقلی را انکار کردند و گفتند: هر کاری که خدا انجام بدهد، نیکو و عین عدل است.
این تفسیر از عدل خداوند، در واقع، نفی عدالت خداست؛ چرا که کارهایی را که از نظر عقل، ظلماند، عین عدل میشمرد و بدین ترتیب دست انسانها را نیز در ارتکاب ظلم باز میگذارد؛ زیرا چه لزومی دارد وقتی خدا با معیارهای عقل عادل نیست بشر، عادل باشد و از عدل حمایت کند؟!
پیروان اهل بیت علیهم السلام در برابر این تحریف و توطئۀ خطرناک که حکمت بعثت پیامبران خدا و اساس اسلام را تهدید میکرد، عدل خداوند به معنای درست آن را در کنار توحید، از اصول دین قرار دادند تا با انکارِ عدل، انکار اسلام رخ ندهد؛ زیرا اسلامِ منهای عدالت، با اسلام منهای اسلام، یکی است. بر این اساس، پیروان اهل بیت علیهم السلام برای عدل خداوند، اهمّیتی هموزن توحید، قائل شدند و این دو را اساس دین دانستند. امام صادق علیه السلام در پاسخ پرسشگری که گفت: «بنیاد دین، توحید و عدل است... پس دربارۀ این دو چیزی بفرما که فهمیدنش آسان باشد» فرمود: «أَمَّا التَّوحیدُ فَأَن لاتُجَوِّزَ عَلی رَبِّکَ ما جازَ عَلَیکَ، وَأمَّا العَدلُ فَأَن لا تَنسُبَ إِلی خالِقِکَ ما لامَک عَلَیهِ؛[29] توحید، آن است که آنچه را بر تو رواست، بر خدا روا نداری، و عدل، آن است که به آفریدگارت چیزی را که با آن تو را سرزنش کرده نسبت ندهی». پس امام علیه السلام هم با تقریر قول پرسشگر، عدم ستمگری خداوند را امری بنیادی و همردیف توحید معرفی میفرماید و زشتی عادل ندانستن خداوند را همچون زشتی یکتا ندانستن او میداند.
در سخن دیگر امام صادق علیه السلام در تبیین عدل خداوند برای هشام بن حکم آن را مقدّم بر توحید ذکر نموده و میفرماید: «مِنَ العَدلِ أَن لا تَتَّهِمَهُ، وَمِنَ التَّوحیدِ أَن لا تَتَوَهَّمَهُ؛[30] از [نشانههای عقیده به] عدل، این است که خدا را متّهم نکنی و [از نشانههای عقیده به] توحید، این است که او را [به هیچ کیفیّتی] تصوّر نکنی». بدیهی است «عدم اتهام خداوند» مهمتر از «عدم تصور» او و اتهام به خداوند، قبیحتر از تصور اوست. پس، از این منظر عدالت، مهمتر از توحید است.
5. آیا برای رسیدن به رشد و شکوفایی اقتصادی باید عدالت را به مسلخ ببریم یا میتوان به هر دو هدف عدالت و رشد اقتصادی به صورت توأمان دست یافت؟
عدالت نه تنها با رشد اقتصادی ناسازگار نیست، بلکه از منظر روایات، رشد اقتصادی در پناه عدالت صورت میگیرد. طبق روایاتی، اجرای عدالت اثر وضعی دارد و سبب ازدیاد باران و پرمحصول شدن زمینها میشود. از امام باقر علیه السلام نقل است که فرمود: «ما أوسَعَ العَدلَ! إنَّ النّاسَ يَستَغنونَ إذا عُدِلَ فيهِم، وتُنزِلُ السَّماءُ رِزقَها، وتُخرِجُ الأَرضُ بَرَكَتَها بِإِذنِ اللهِU ؛[31] چه گشايش آفرين است عدالت! مردم آن گاه كه در ميانشان عدل رعايت گردد، توانگر مىشوند و آسمان روزىاش را فرو مىفرستد و زمين بركتش را به رخصت پروردگار بیرون مىآورد».
البته عدالت به این معنا نیست که حکومت، همیشه با آحاد مردم یکسان برخورد کند، بلکه در هر جا متناسب با شرایط موجود معنا میشود. به عنوان مثال اگر دولت بنا دارد تعدادی وام برای فعالیتهای اقتصادی بدهد، عدالت اقتضا نمیکند به همۀ متقاضیان به طور مساوی وام بپردازد. اگر به کسی که توانایی این کار را دارد، برابر با کسی که این توانایی را ندارد بدهد، چنین کاری خلاف عدالت و به معنای تضییع بیت المال است.
در این جا لازم است اشارهای کوتاه به «نظامهای توسعه و راهبردهای آن» داشته باشیم. همه میدانیم که نظامهای توسعه در جهان معاصر و راهبردهای آنها، به دو طرز تفکّر سرمایهداری و سوسیالیزم باز میگردند. مکتب سرمایهداری بر این باور است که برقراری نظام بازار، برترین طریق دستیابی به این هدف است؛ در حالی که سوسیالیزم، تصمیمات خود را در این زمینه بر مبنای شیوۀ برنامهریزی مرکزی پایه نهاده و از این رو، نظام اقتصاد دولتی را ترجیح داده است. بدین گونه، نمیتوان از اِجماع دانشوران و کارشناسان اقتصادی در زمینۀ نظامهای توسعۀ اقتصادی و راهبردهای آنها سخن گفت.
اقتصاددانان، به حسب وابستگی فکری و گرایش خود به یکی از این دو نظام موجود، به راه حلهای گوناگونی روی آوردهاند. دیدگاهی که مشکل اصلی را کمبود منابع و سرمایهگذاری میداند و هدف را افزایش درآمد ملّی میشمرد، پناه بردن به سیستمهای مالی، اقتصاد آزاد، صنعتیسازی، و همانند آنها را پیشنهاد میکند. در برابر، دیدگاهی که فقر و تبعیض و نبود عدالت در توزیع را مشکلات اصلی اقتصادی بر میشمرد، راهبردهای دیگری را برمیگزیند، همچون بازنگری در توزیع درآمد و توجّه به خواستهای اصلی. بدین سان، به حسب خاستگاههای فکری، گزینهها و اولویّتگذاریهای این دو گروه نیز متفاوت هستند.
به طور طبع اسلام که عدالت همه جانبه را نشانه میرود، دستاوردهای فکری اقتصاددانان معاصر را که مبتنی بر یکی از دو طرز تفکّر حاکم ـ سرمایهداری و سوسیالیزم ـ است، نه به طور مطلق رد میکند و نه مطلقاً میپذیرد. پس کارشناسان اقتصاد اسلامی وظیفه دارند نکات مثبت هر یک از این دو نظام را اقتباس کرده، عناصر منفی آنها را کنار نهند تا به برنامهای برسند که اسلام برای توسعه و راهبردهای آن را نشان میدهد و در چهارچوب نظام اقتصادی اسلام و برخاسته از رویکرد اقتصادی اسلام است.
در پرتو آموزههای اسلامی، این نظام و راهبردهایش دارای سه ویژگی هستند:
یک. نقش ارزشهای معنوی در توسعۀ اقتصادی: هر چند در چهارچوب جهانبینی اسلامی، اعتقاد به تأثیر معنویّات در اقتصاد، مترادف با نفیِ سببهای مادّی نیست و از نقش این سببها در اقتصاد نمیکاهد؛ اما اسلام، افزون بر عوامل مادّی مؤثّر در توسعه، به عواملی دیگر نیز ایمان دارد که در توسعه مؤثّرند، ولی ناشناخته ماندهاند.
به بیان دیگر اسلام، این شش رکن توسعۀ اقتصادی را باور دارد: دانش، مدیریّت، کار، تنظیم بازار، اتّکا به الگوی مصرف صحیح و مناسب، و برنامهریزیِ هدفمند و درستِ دولت؛ همچنین اسلام اعتقاد دارد که باید تلاش کرد تا درآمد ناخالص ملّی افزایش یابد و سطح فنّی تولید بالا رود؛ نیز تنظیم برنامههایی برای کاستن از میزان فقر و تعدیل ثروت در جامعه را ترغیب میکند. با این همه، اسلام معتقد است که باورهای درست دینی، اخلاق نیکو و اعمال صالح نیز در توسعۀ اقتصادی مؤثرند: )وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ(؛ «و اگر مردم آبادیها ایمان آورده و پرهیزگاری کرده بودند، هر آینه برکتهایی را از آسمان و زمین بر آنان میگشادیم».[32]
خداوند در آیاتی دیگر میفرماید: )اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا * يُرْسِلِ السَّمَاء عَلَيْكُم مِّدْرَارًا * وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَارًا( ؛ «از پروردگارتان آمرزش بخواهید؛ که او همواره آمرزگار است * تا آسمان را بر شما بارنده فرستد * و شما را به مالها و پسران یاری کند و به شما بوستانها دهد و برایتان جویها پدید آورد».[33]
دو. تکامل معنوی از درونِ توسعۀ مادّی: همانطور که متون اسلامی، آکنده از گفتارهایی در نقش مثبت خصلتهای پسندیده[34] و عواملی همچون آمرزشخواهی، نماز، حج و دعا[35] در ایجاد رفاه مادّی و برقراری توسعۀ اقتصادیاند (در حالی که این امور در دایرۀ ارزشهای معنوی جای دارند) از دیگر سو مینگریم که اسلام، رفاه اقتصادی را یاورِ تقوا و افزایندۀ اجر معنوی و زمینهساز شکوفایی و بالندگی ارزشهای والای انسانی میداند.[36] از این جهت است که اسلام ارزشی بالا برای فعّالیّت سالم اقتصادی قائل است، تا آن جا که از پیامبر صلی الله علیه و آلهروایت شده است: «العِبادَةُ عَشَرَةُ أجزاءٍ، تِسعَةُ أجزاءٍ فيطَلَبِ الحَلالِ؛[37] عبادت ده بخش است؛ نُه بخش آن در جُستن روزی حلال است».
این سخن، از حقیقتی پرده بر میدارد که آشکارا میگوید: هرگاه اهداف اقتصادی در مسیری صحیح تنظیم گردند و سازندگی انسان را نشانه روند، اهداف معنوی او هم تا حدّی بالا تأمین میگردند.
سه. تأمین نیازهای اصلی نیازمندان: اگر جامعۀ انسانی بتواند روش و برنامۀ اسلامی در توسعۀ همه جانبه را عملی کند، فقر از اجتماع بشری رخت بر میبندد و ریشه کن میشود. اما پیش از رسیدن به توسعه، یکی از اهداف اقتصاد اسلامی، تأمین نیازهای اساسی نیازمندان و محتاجان است که جهت تحقق آن، مردم باید به ادای حقوق مالی خود بپردازند،[38] تا آن جا که دیگر فقیری باقی نماند. امام صادق علیه السلام به همین مطلب اشاره فرموده است: «لَو أخرَجَ النّاسُ زَکاةَ أموالِهِم مَا احتاجَ أحَدٌ؛[39] اگر مردم زکات اموالشان را بپردازند، هیچ کس نیازمند نخواهد بود».
همین حقیقت با مضامینی دیگر در بیان دیگر آن بزرگوار به چشم میخورد: «وإِنَّ النّاسَ مَا افتَقَروا ولَا احتاجُوا وَلا جاعُوا ولا عَروا إلّا بِذُنوبِ الأَغنیاءِ؛[40] همانا مردم به فقر و احتیاج و گرسنگی و برهنگی دچار نشدهاند، مگر از رهگذرِ گناهان ثروتمندان».
در این باره امام علی علیه السلام سخنی دیگر دارد که در آن آمده است: «إنَّ اللهَ سُبحانَهُ فَرَضَ في أموالِ الأَغنِیاءِ أقواتَ الفُقَراءِ، فَما جاعَ فَقیرٌ إلّا بِما مُتِّعَ بِهِ غَنِيٌّ، وَاللهُ تَعالی سائِلُهُم عَن ذلِکَ؛[41] همانا خداوند سبحان، خوراک فقیران را در دارایی ثروتمندان واجب فرموده است. پس هیچ فقیری گرسنه نمانده، مگر به دلیل آن که ثروتمندی از حقّ او بهرهمند شده؛ و خداوند والا ایشان را بدین جهت بازخواست خواهد کرد».
میتوان گفت که این احادیث، خود، برگرفته از سخن پیامبرند که فرمود: «لَو عَلِمَ اللهُ أنَّ زَکاةَ الأَغنِیاءِ لا تَکفي الفُقَراءَ لَأَخرَجَ مِن غَیرِ زَکاتِهِم ما یُقویهِم، فإِذا جاعَ الفُقَراءُ فَبِظُلمِ الأَغنِیاءِ لَهـُم؛[42] اگر خداوند میدانست که زکاتِ ثروتمندان، پاسخگوی نیاز فقیران نیست، از غیرِ زکات آنان به تأمین نیاز ایشان میپرداخت. پس اگر فقیران، گرسنه مانند، به دلیل ستمِ ثروتمندان به ایشان است».
در ادامه به چند روایت دیگر اشاره میکنم که دلالت میکند ادای حقوق مالی، علاوه بر تأمین نیازهای نیازمندان، ابزار توسعۀ اقتصادی نیز هست: از رسول خدا روایت شده است: «إذا أرَدتَ أن یُثری مالُکَ فَزَکِّهِ؛[43] اگر خواستی مالت افزون گردد، زکات آن را بپرداز». از امام علی علیه السلام نقل شده است: «فَرَضَ اللهُ ... وَالزَّکاةَ تَسبیباً لِلرِّزقِ؛[44] خداوند، زکات را واجب فرموده است... تا زمینهساز افزایشِ روزی باشد». از امام موسی کاظم علیه السلام همچنین روایت کردهاند: «إنَّ اللهَU وَضَعَ الزَّکاةَ قوتاً لِلفُقَراءِ، وتَوفیراً لِأَموالِکُم؛[45] همانا خداوند، زکات را خوراک فقیران و مایۀ افزایش دارایی شما قرار داده است».
به عکس، در اسلام، تأمین نکردن نیازهای نیازمندان، از موانع اساسی در مسیر توسعۀ اقتصادی و شکوفایی معیشتی تلقّی میشود. از پیامبر صلی الله علیه و آلهروایت شده است: «إذا مَنَعُوا الزَّکاةَ مَنَعَتِ الأَرضُ بَرَکَتَها مِنَ الزَّرعِ وَالثِّمارِ وَالمَعادِنِ کُلِّها؛[46] هرگاه مردم زکات نپردازند، زمین برکتهای خود، همچون کشت و میوه و معدن را، یکسره، از ایشان باز میدارد».
در این زمینه مطالب دیگری نیز وجود دارد که ما به تفصیل از آن در کتاب «توسعۀ اقتصادی برپایۀ قرآن و احادیث» بحث کردهایم. علاقهمندان میتوانند برای آگاهی بیشتر به این کتاب مراجعه کنند.
[1] . بحار الأنوار: ج 75 ص 331.
[2] . سورۀ هود: آیۀ 117.
[3] . منهج الصادقین: ج 4 ص 2 ح 463، الصافی: ج 2 ص 477.
[4] . جامع الأخبار: 119.
[5] . بنگرید به: المحجة البیضاء: ج 7، ص 319 ـ 330 وبحارالأنوار: ج 72، ص 6 ـ 7 و 34 ومعراج السعادة: ص 91 و 295 و 296 ومسلکنا للمشکینی: ص 182 وتفسیر نمونه: ج 16، ص 174.
[6] . همانگونه که از امام علی علیه السلام روایت شده: «رُبَّ جاهل نجاتُه جَهله» ر.ک: خردگرایی در قرآن و حدیث: ص 333 (نادانی پسندیده) و علم و حکمت در قرآن و حدیث: ص 393 (پرسیدن از چیزهایی که پاسخش زیانبار است).
[7] . غرر الحکم: ح 5328.
[8] . غرر الحکم: ح 5327.
[9] . غرر الحکم: ح 6960.
[10] . توسعۀ اقتصادی برپایۀ قرآن و حدیث: ص 149، ح 227 و ص 151، ح 230.
[11] . همان: ص 149، ح 226.
[12] . همان: ص 151، ح 229 و 236.
[13] . همان: ص 149 ـ 153، ح 228، 230، 232 ـ 240.
[14] . همان: ص 153، ح 239.
[15] . سورۀ فاطر: آیۀ 15.
[16] . سورۀ توبه، آیۀ 60.
[17] . غرر الحکم: ح 6547.
[18] . مفردات ألفاظ القرآن: 642.
[19] . توسعۀ اقتصادی بر پایۀ قرآن و حدیث: ص 137، ح 195.
[20] . الکافی: ج 1 ص 411 ح 4.
[21] . الکافی: ج 1 ص 40 ح 2.
[22] . اشاره به تلاشهای شبانهروزی امام برای ادارۀ جامعه است. ظاهراً مقصود از سیاست شب برنامهریزی برای امور مردم در شب و سیاحت روز اجرای برنامهها در روز است.
[23] . الغیبة نعمانی: ص 287 ح 7.
[24] . همان: ص 288 ح 8 .
[25] . سورۀ حدید: آیۀ 25.
[26] . میزان الحکمة: ح 11390.
[27] . ر.ک: میزان الحکمة: اسلام: «پایههای اسلام».
[28] . رسائل الشریف المرتضی: ج 1 ص 166.
[29]. ر.ک: ص 94 ح 5726.
[30] . ر.ک: ص 78 ح 5703.
[31]. من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 53 ح 1677.
[32] . سورۀ اعراف، آیۀ 96.
[33] . سورۀ نوح، آیۀ 10 ـ 12.
[34] . بنگرید به توسعۀ اقتصادی بر پایۀ قرآن و حدیث، ص 627 (اصول اخلاقی).
[35] . همان: ص 675 (اصول عبادی).
[36] . همان: ص 69 (برکتهای پیشرفت اقتصادی).
[37] . همان: ح 452.
[38] . همان: ص 609 (پرداخت نکردن حقوق و واپسماندگی).
[39] . همان: ح 1364.
[40] . کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 4، ح 6.
[41] . توسعۀ اقتصادی بر پایۀ قرآن و حدیث، ح 1017.
[42] . کنز العمّال، ج 6، ص 310، ح 15824.
[43] . بحار الأنوار، ج 85، ص 164، ح 12.
[44] . توسعۀ اقتصادی برپایۀ قرآن و حدیث، ح 1360.
[45] . همان: ح 1365.
[46] . همان: ح 1031.