تاريخ : یکشنبه 1390/3/29 تاریخ ایجاد:
کد خبر: 6537
عدالت، مهم ترین و محوری ترین برنامه بقیة الله الاعظم است

عدالت، مهم ترین و محوری ترین برنامه بقیة الله الاعظم است

آیت الله محمدی ری شهری: عدالت، مهم ترین و محوری ترین برنامه بقیة الله الاعظم است

یک شنبه 29/3/90

آیت الله محمدی ری شهری: عدالت، مهم ترین و محوری ترین برنامه بقیة الله الاعظم است

 

به گزارش پایگاه حدیث نت، نشریه همشهری در ویژه نامه دومین همایش ملی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت گفت و گو یی با آیت الله ری­شهری دربارۀ جایگاه عدالت در احادیث ترتیب داده است که متن کامل آن در ادامه آمده است:

 

1­. آیا عبارت «المُلکُ یَبقی مَعَ الکُفرِ و لا یَبقی مَع الظُّلم» فرمایش معصوم است؟ مفهوم آن چیست؟ اگر صحیح است، چرا جوامع کاپیتالیستی که در آنها بی­عدالتی فاحش وجود دارد، همچنان باقی­اند و جوامع مارکسیستی که ظاهراً بیشتر از غربی­ها به مقولۀ عدالت توجه داشتند، فروپاشیدند؟

دربارۀ این سخن چند پرسش قابل طرح است:

الف) آیا این سخن حدیث است؟

ب) آیا مضمون این سخن در احادیث یافت می­شود؟

ج) آیا عدالت اجتماعی با کفر، و ایمان با ظلم قابل جمع­اند؟

در پاسخ پرسش نخست باید گفت که بر اساس بررسی­هایی که تاکنون انجام شده، این سخن در منابع حدیثی، مستند به اهل بیت علیهم السلام نیست و آنچه در برخی از جوامع حدیثی و تفسیری آمده، بدین شرح است:

1 ـ علامۀ مجلسی در توضیح حدیث قدسی که خداوند تأکید فرموده داد مظلومان را از ستمگران خواهد ستاند، اضافه می­کند که این سخن: «تهدیدٌ لِلجَبّارِ بِزَوالِ مُلکِه؛ فَإِنَّ المُلکَ یَبقَی مَعَ الکُفرِ وَ لا یَبقَی مَعَ الظُّلمِ».[1]

2 ـ در تفسیر منهج الصادقین و صافی در ذیل آیۀ کریمۀ )وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ([2]ی

 آمده است: «قیل: الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم».[3]

3 ـ در جامع الأخبار می­خوانیم: «و قیل: المُلک یَبقی بالعدلِ مع الکُفرِ، و لا یَبقی الجَورُ مع الإیمانِ».[4]

در این سه بیان، عبارت مورد بحث، حدیث دانسته نشده است.

و اما این که مضمون آن در نصوص اسلامی آمده است یا نه؟ پاسخش آن است که این مضمون  از دو جملۀ شرطیه در نصوص اسلامی قابل استنباط است:

جملۀ شرطیه اول این که: «حکومت کفر اگر توأم با عدالت و رعایت حقوق مردم باشد، قابل دوام است». به این ادّعا علاوه بر آن که آیۀ کریمۀ ) وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ( و حدیثی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آلهکه «اهلها مصلحون» را به «ینصف بعضها بعضهم» تفسیر کرده، اشاره دارد، عقل و تجربه نیز مؤید آن است؛ زیرا در حکومتی که حقوق مردم رعایت می­شود و مردم از آن راضی هستند، دلیلی برای سقوط حاکمیت وجود ندارد.

جملۀ شرطیۀ دوم آن که «حکومت ایمان اگر توأم با ظلم باشد، دوام نخواهد داشت». این سخن نیز مقتضای روایت و درایت است، و احادیثی بر آن تصریح دارند و بر همین اساس محدثان و مفسران در رابطۀ با نقش ویرانگر ظلم ـ با این که دلیلی بر انتساب نص مورد بحث به پیشوایان دینی وجود ندارد ـ بدان استناد کرده­اند.

بنابراین، باید پذیرفت که: حکومت کفر اگر توأم با عدل باشد تداوم خواهد یافت و حکومت ایمان اگر با ظلم همراه باشد سقوط خواهد کرد.

اما مسئلۀ اصلی در این باره آن است که آیا حکومت کفر می­تواند با عدالت همراه باشد؟‌ و آیا حکومت بر مبنای ایمان می­تواند حقوق مردم را نادیده بگیرد و به آنان ستم کند؟

پاسخ آن است که نه حکومت صددرصد بر پایۀ ایمان می­تواند ظلم کند و نه حکومت براساس کفر قادر به تأمین عدالت به مفهوم کامل و گستردۀ آن است.

اصولاً فلسفۀ بعثت انبیای الهی از دیدگاه قرآن، قیام مردم برای قسط و تحقق عدالت اجتماعی است و این بدان معناست که عدالت اجتماعی، به معنای گستردۀ آن جز در پرتو حکومت راستین و کامل، در جهان تحقق نخواهد یافت، و تجاوز به حقوق مردم در حکومت حقیقی و کامل دین امکان­پذیر نیست.

کفر نمی­تواند عملاً با عدل ـ به خصوص به مفهوم گستردۀ آن ـ همراه باشد؛ همچنان که ایمان، به مفهوم راستین و کامل آن با ظلم سازگار نیست.

تنها مراتب ضعیف ایمان با ظلم سازگار است و آیۀ کریمۀ )الَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ( اشارۀ به این نکته دارد؛ چنان که برخی از مراتب عدل نیز می­تواند با کفر همراه باشد و آیۀ ) وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ ( و حدیثی که در ذیل آن از پیامبر صلی الله علیه و آلهگذشت، با عمومیتش بر آن دلالت دارد.

و حاصل آن که: عدالت، یکی از اصلی­ترین معیارهای حکومت انبیا و تداوم حکومت­هاست، حکومت­ها هر قدر که به عدالت نزدیک­تر شوند، از کفر دورتر و به ایمان و حکومت انبیا نزدیک­ترند و بیشتر دوام خواهند یافت و هر چه از عدالت دورتر شوند به کفر نزدیک­تر و از ایمان و حکومت انبیا دورتر می­شوند و کمتر دوام خواهند یافت.

 

2­. آیا عبارت «کادَ الفَقرُ أنْ یَکُونَ کُفراً» مأثور از معصوم علیه السلام است؟ اگر از معصوم صادر شده است، چه نسبتی میان فقر و کفر وجود دارد؟ آیا ممکن است جامعه­ای فقیر باشد و در آن عدالت هم برقرار باشد؟ اگر این گونه نیست، چه نسبتی میان «کفر» با «بی­عدالتی» و «ایمان» با «عدالت» وجود دارد؟ بدین ترتیب اگر فقر موجب کفر است، چرا اکثر فقرا مؤمن و اکثر اغنیا بی­ایمان­اند؟

این حدیث در کافی جلد 2 صفحۀ 307 و منابع متعدد دیگر از قول رسول خدا صلی الله علیه و آلهنقل شده است. کم نیستند انسان­هایی که فقر مالی، زمینۀ بی­توجهی به احکام شرعی مربوط به اموال را در آنها پدید آورده و چه بسا همین پایبند نبودن، کم­کم آنها را از دایرۀ ایمان دور نموده است. وقتی مال حرام به زندگی انسان وارد شود، امور معنوی، رفته­رفته از زندگی او رخت برمی­بندد و ... .

باید دانست که متون مقدس دین اسلام، با فقر و نداری به دو گونۀ ستایشگرانه و نکوهنده برخورد نموده است که ما در کتاب توسعۀ اقتصادی بر پایۀ قرآن و حدیث به آن پرداخته­ایم.

در نگاه نخست به نظر می­رسد که میان آیات و روایات ستاینده با روایات نکوهنده، تعارض وجود دارد. دستۀ نخست، فقر و فرودستیِ اقتصادی را می­ستایند و آن را بر توانگری و رفاه ترجیح می­دهند؛ در حالی که دست دوم، توسعۀ اقتصادی را ارجمند می­شمرند و شکوفایی معیشتی را گرانمایه، با برکت، و از آثار برنامۀ وعده داده شدۀ توسعۀ اقتصادی در اسلام می­نامند و خطرهای فقر و پیامدهای فاجعه­بار واپس­ماندگی اقتصادی را گوشزد می­کنند. اکنون باید دید مراد از روایات ستایندۀ فقر چیست و آیا می­توان به مفاد آنها ملتزم شد و معنای برآمده از آنها را پذیرفت؟

دانشمندان مسلمان و کارشناسان علم حدیث، برای سازگاری بخشیدن به این متون، راه­های مختلفی را پیموده­اند. برخی مفهوم فقر موجود در احادیث ستایشگر فقر را از مفهوم فقر در روایات سرزنشگرِ آن، متمایز شمرده­اند. بعضی، ویژگی­های فقر ستوده و فقر نکوهیده را متفاوت دانسته­اند. گروه سوم هم روایات ستایشگر فقر را کنار نهاده­اند، زیرا سندهای آنها را ضعیف شمرده وروایات نکوهندۀ فقر را معتبر دانسته­اند.[5]

با این حال، آیات و روایات این مبحث چنان چینش شده­اند که پژوهشگر به سادگی می­تواند از رهگذر تأمّل در آن، دیدگاه اسلام را در باب توسعۀ اقتصادی دریابد و بدین سان، به مفهوم روایات ستایندۀ فقر، با فرض درستیِ اسناد آنها، پی ببرد. برای آن که این دریافت، وضوحی بیشتر یابد، تأمّل در نکات زیر مفید است:

1.  در فصول پنجگانۀ نخست کتاب توسعۀ اقتصادی، آیات و احادیثی دربارۀ اهمّیّت توسعۀ اقتصادی و زیان­های ناشی از فقر آمده است. دیگر بخش­های این کتاب نیز متضمّن مباحثی در باب اصول و مبانی توسعه و پیامدها و آفات آن است. با ملاحظۀ مجموع این مباحث، جای هیچ تردیدی در این نکته باقی نمی­ماند که اسلام هرگز به فقر گرایش ندارد و به سوی آن جهتگیری نمی­کند؛ بلکه توسعۀ اقتصادی را به شکلی برجسته، از اهداف مهمّ خود قرار داده است. بر این پایه، هر گاه روایاتی به چشم خورند که ظاهراً مردم را به سوی فقر دعوت می­کنند ـ پس از قطعی شدن انتساب آنها به پیشوایان دین ـ چاره­ای جز آن نیست که مقصود روایات مزبور را در ظاهر آنها نجوییم.

2.  توانگری و فقر از هر جهت همانند دانش و نادانی­اند و می­توان آن­ها را از دو زاویه ارزیابی کرد: از یک زاویه، دارایی به طور مطلق و همانند دانش، ارزش تلقّی می­شود؛ زیرا در خدمت انسان و نیازمندی­های وی قرار دارد؛ در برابرِ فقر که به ازایِ خواست­های انسان، همچون نادانی، دارای بار منفی است. امّا از زاویۀ دیگر، دارایی با توجّه به نقشی که در زندگی انسان ایفا می­کند، ارزیابی می­شود.

همان­گونه که دانش برای هر دانشمندی سودمند و نادانی برای هر جاهلی زیانمند نیست[6]، ثروت هم چنین است. هر توانگری از ثروت سود نمی­برد، همان­گونه که هر فقیری از فقر زیان نمی­بیند؛ بلکه به تعبیر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام: «بسا توانگری­ای که فقرِ جاویدان بر جای نهد»[7] و «بسا فقری که به توانگریِ همیشگی بینجامد»[8] و «بسا کاسته که سودمند است و بسا افزوده که زیانبخش».[9]

3.    گروه سوم از روایات، چند معیار را در ارزیابی فقر و توانگری به دست می­دهند که می­توان آنها را چنین دسته­بندی کرد:

أ‌.   ثروت برای انسان ثروتمند خیر است و فقر برای انسان فقیر شر؛ امّا نه به طور مطلق، بلکه با توجّه به نقشی که در زندگی انسان ایفا می­کنند. با این معیار، ثروت برای همگان خیر نیست، همان­گونه که فقر برای همه شر به شمار نمی­آید.[10]

ب‌.  از جهت استفادۀ نیازمندان از ثروت، توانگری ارزشمند و مثبت است.[11]

ج. در جامعه­ای که فقر در آن رواج دارد، انتخاب فقر به منظور همدردی با نیازمندان و خدمت به آنان، یک ارزش پسندیده به شمار می­آید.[12]

د. هرگاه فقر با حفظ ارزش­ها و پایبندی به مواضع درست همراه گردد، برتر از ثروتی است که با اَعمال نادرست و ضدّ ارزش درآمیزد.[13]

هـ . برای گروهی که در مسیر اوج و دستیابی به کمال گام نهاده­اند، فقر و توانگری یکسان است؛[14] زیرا اینان می­توانند از هرگونه فضا و وضعیّتی، برای رسیدن به ترقّی و کمال بهره برند.

4.  در اصطلاح قرآن و حدیث، فقر دارای معانی متفاوتی همچون معنای «نیاز در اصل وجود» است، چنان که خدای سبحان می­فرماید: )يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ(؛[15] ای مردم! شمایید نیازمندان به خدا. و گاه به معنای «احتیاج مادّی» است، چنان که خدای سبحان می­فرماید: )إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاكِينِ(؛[16] همانا صدقه­ها برای نیازمندان و درماندگان است. و گاهی به مفهوم «فقر معنوی» است، همان­سان که در بیانِ رسیده از امام امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است: فَقرُ النَّفسِ شَرُّ الفَقرِ؛[17] فقرِ جان، بدترین فقر است. و گاه نیز به مفهوم «احساس نیاز به خداوند و احتیاج به او» است، همان طور که در حدیث شریف پیامبر صلی الله علیه و آلهآمده است: اللّهُمَّ أغنِنيِ بالاِفتِقارِ إلَیکَ؛[18] بار خدایا! مرا با فقر به درگاه خود، بی­نیازی بخش.

آشکار است که در برخی از احادیث، فقر به همین معنای چهارم آمده است، همچون: الفَقرُ فَخري، وبِهِ أفتَخِرُ؛[19] فقر مایۀ افتخار من است و به آن مباهات می­ورزم. در پرتو این بیان، ‌آشکار می­شود که این دسته از روایات، با مبحث توسعۀ اقتصادی، خواه به شکل اثباتی و خواه به صورت نفیی، هیچ پیوندی ندارند.

 

3­. شاخصه­های اصلی حکومت حضرت مهدی ـ عجّل الله تعالی فرجه الشریف ـ که متضمن تأمین عدالت جهانی است، کدام است؟ و چه تفاوت­هایی با وضعیت کنونی حاکم بر جهان دارد؟

تبیین و تفسیر «اصلاحات از نگاه امام عصر علیه السلام» مهم­ترین مسأله­ای است که در رابطۀ با پژوهش در زمینۀ «امر به معروف و نهی از منکر» باید مورد تحقیق و بررسی قرار بگیرد. بزرگ­ترین فلسفۀ فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر، زمینه­سازی برای حکومت جهانی اسلام به رهبری بقیة الله الأعظم علیه السلام است.

تبیین اصلاحات از نگاه امام عصر علیه السلام به ما می­آموزد که مبارزۀ با منکر و فساد و تباهی را چگونه و از کجا باید آغاز کنیم و ارزش­های انسانی و اسلامی از چه راهی و با چه شیوه­ای باید در جامعه استقرار یابد.

بنابراین زمینه­سازان «اصلاحات مهدوی» پیش از هر اقدامی باید تعریف اصلاحات و روش و چگونگی آن را از نگاه امام عصر ـ عجّل الله تعالی فرجه الشریف ـ بدانند تا بتوانند برای تحقق آن تلاش کنند.

تبیین دیدگاه و روش امام عصر علیه السلام دربارۀ اصلاحات، به دو صورت اجمالی و تفصیلی امکان­پذیر است:

در تبیین اجمالیِ تعریف اصلاحات از نگاه بقیة الله الأعظم علیه السلام اصلاحات مهدوی، همان اصلاحات علوی است و به سخن دیگر سیاست و سیرۀ امام زمان علیه السلام در مبارزۀ با فساد و تباهی­ها و اقامۀ ارزش­ها در جامعه ـ بدون کم و کاست ـ همان سیره و سیاست امام علی بن ابی طالب علیه السلام در دوران حکومت اوست. این مدعا، هم از نظر تحلیلی قابل اثبات است و هم در نصوص اسلامی بدان تصریح شده است.

اما از نظر تحلیلی؛ براساس مبانی اعتقادی ما نگاه همۀ اهل بیت علیهم السلام به ارزش­ها و ضدارزش­ها و چگونگی اقامۀ آنها یکسان است و اگر تفاوتی در موضعگیری­های ائمه علیهم السلام مشاهده می­شود، به مقتضیات زمان ارتباط دارد نه تفاوت در دیدگاه­ها.

علاوه بر این طبق آنچه مرحوم کلینی در اصول کافی از امام صادق علیه السلام روایت کرده، سیره و سیاست امام عصر علیه السلام از نظر فردی و اجتماعی، همان سیرۀ امیر المؤمنین علیه السلام است. امام صادق علیه السلام در پاسخ پرسش حماد بن عثمان دربارۀ لباس آن حضرت ضمن این بیان که امامان در دورانی که در رأس حکومت نیستند، مانند مردم عصر خود لباس می­پوشند و زندگی می­کنند، می­فرماید:

خَیرُ لِباسِ کُلِّ زَمانٍ لِباسُ أَهلِهِ، غَیرَ أَنَّ قائِمَنا أَهلَ البَیتِ إِذا قَامَ لَبِسَ ثِیابَ عَلِیٍّ علیه السلام وَ سارَ بِسیرَتِهِ.[20]

بهترین لباس هر زمان، لباس [متعارف] مردم همان زمان است، جز آن که قائم ما اهل بیت هنگامی که قیام کند، لباس علی علیه السلام را می­پوشد و به سیرۀ او عمل می­کند.

یکی از یاران امام صادق علیه السلام به نام مُعَلَّی بن خُنَیس می­گوید: به امام عرض کردم: حکومت [بنی عباس و خوش­گذرانی­های] آنان را به یاد آوردم و با خود گفتم: اگر حکومت به دست شما بود، ما هم در کنار شما زندگی خوب و خوشی داشتیم!

از این سخن معلوم می­شود که معلّی اهل خوش­گذرانی بوده و علاوه بر نداشتن حال و هوای مبارزه، شناخت درستی نیز از مبانی رهبری و حکومت در اسلام نداشته و چنین می­پنداشته که اگر روزی امام صادق علیه السلام رهبر و زمامدار جامعه شود، همان خوش­گذرانی­های دیگر زمامداران را خواهد داشت، با این تفاوت که آنان بساط عیش را از حرام برپا می­کردند، ولی در حکومت معصوم علیه السلام از حلال برپا خواهد شد.

امام علیه السلام در پاسخ به این اندیشۀ خام فرمود:

هَیهاتَ یَا مُعَلَّی! أَما وَ اللهِ أَنْ لَو کانَ ذاکَ ما کانَ إلَّا سیاسةَ اللَّیلِ و سیاحةَ النَّهارِ وَ لَبْسَ الخَشِنِ وَ أکلَ الجَشِبِ.[21]

ای معلی! هرگز چنین نیست! به خدا سوگند اگر چنان [که می­گویی حکومت در دست ما] بود، چیزی جز سیاستِ شب و سیاحت روز و پوشیدن لباس زبر و خوردن غذای نامطبوع نبود.[22]

در روایت دیگر امام علیه السلام در داستان مشابهی اضافه می­فرماید: همچون امیر المؤمنین علیه السلام وگرنه آتش دوزخ![23]

و در روایت دیگر در پاسخ ابو بصیر می­فرماید: مانند امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام وگرنه گرفتاری در زنجیرهای آتشین دوزخ![24]

همچنین امام علی علیه السلام تصریح می­فرماید که:

عَلی أَئِمَّةِ الحَقِّ أَنْ یَتَأَسَّوا بِأَضعَفِ رَعِیَّتِهِم حالاً فِی الأکلِ وَ اللِّباسِ، وَ لا یَتَمَیَّزُونَ عَلَیهِم بِشَیءٍ لا یَقدِرُونَ عَلَیهِ؛ لِیَراهُمُ الفَقیرُ فَیَرضَی عَنِ اللهِ تَعالی بِما هُوَ فِیهِ، وَ یَرَاهُمُ الغَنِیُّ فَیَزدادَ شُکراً وَ تَواضُعاً.

بر پیشوایان حق واجب است که در خوراک و پوشاک، به تهیدست­ترین مردم خود تأسّی کنند و با چیزی که در توان ایشان نیست، خود را از آنان برتر نسازند، تا اگر فقیر ایشان را بنگرد، از حال خویش خشنود گردد و چون توانگر ایشان را ببیند، بر سپاسگزاری و فروتنی­اش افزوده شود.

از این احادیث چند نکتۀ بسیار مهم و اساسی در ارتباط با اصلاحات اجتماعی و روش استقرار ارزش­ها در جامعه استنباط می­شود:

  1. سیرۀ امیر المؤمنین علیه السلام در لباس و غذا و  سایر امور زندگی، مسئلۀ اختصاصی او نیست و هر یک از امامان اگر به حکومت می­رسیدند و در شرایط او قرار می­گرفتند، مانند او عمل می­کردند و اساساً هر زمامداری تا هنگامی که غنی و فقیر در جامعه وجود دارد، باید مانند او عمل کند.
  2. اصلاحات مهدوی از همین نقطه آغاز می­شود و سیرۀ او در زندگی، همان سیره و روش جدش امیر مؤمنان علیه السلام خواهد بود.
  3. زمینه­سازان حکومت مهدوی باید اصلاحات را از خود آغاز کنند و ارزش­های انسانی و اسلامی باید از خانۀ سردمداران و پیشوایان مردم به سایر خانواده­ها منتقل شود و در جامعه استقرار یابد.

اما تبیین تفصیلی اصلاحات حضرت بقیة الله الأعظم ـ عجل الله فرجه ـ بسیار فراتر از یک سخنرانی و یک مقاله است. از بیان اجمالی اصلاحات مهدوی نتیجه می­گیریم که برای بیان تفصیلی این اصلاحات باید سیاست­های امام علی علیه السلام در زمینۀ اصلاحات اداری، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، قضایی، امنیتی، جنگی و به طور کلی سیاست­های داخلی و خارجی او ارائه گردد.

هر چند تفصیل این اجمال در این گفتار مقدور نیست، ولی علاقه­مندان می­توانند برای آشنا شدن با این سیاست­ها به کتاب سیاست­نامۀ امام علی علیه السلام و یا جلد چهارم موسوعۀ الإمام علی بن ابی طالب فی الکتاب والسنة والتاریخ  نوشتۀ این جانب مراجعه فرمایند، در این جا تنها به یک نکته از محوری­ترین برنامه­های اصلاحات مهدوی اشاره می­کنم و آن عبارت از عدالت اجتماعی است:

عدالت، مهم­ترین، اصلی­ترین و محوری­ترین برنامه در اصلاحات بقیة الله الأعظم علیه السلام است، بلکه عدالت اجتماعی محوری­ترین برنامه در اصلاحات همۀ انبیای الهی است:

)لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ([25].

بزرگ­ترین منکَر و تباهی در جامعه از دیدگاه همۀ ادیان راستین الهی، ظلم و نادیده گرفتن حقوق مردم است و به فرمودۀ امام علی علیه السلام: اِیَّاکَ وَ الظَّلمَ؛ فَإِنَّهُ اَکبَرُ المَعاصِی؛[26] از ستم بپرهیز که بزرگ­ترین گناهان است.

برجسته­ترین کاری که امام زمان علیه السلام انجام خواهد داد که هیچ یک از انبیای الهی نتوانستند آن را انجام دهند، تحقق عدالت اجتماعی است که در حدیث متواتر آمده است: یَملأ اللهُ بِهِ الأرضَ قِسطاً وَ عَدلاً بَعدَما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً.

بنابراین مشخص می­شود که زمینه­سازان حکومت آن حضرت، مبارزۀ با تباهی­ها را از کجا باید آغاز کنند؟ و اولویت نخست در مبارزۀ با منکرات کدام است؟

هدفگیری اصلاحاتیِ انبیای الهی و خاتم اوصیا ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ نشان می­دهد که اگر عدالت اجتماعی در جامعه تحقق یابد، همۀ ارزش­ها در پی آن تحقق خواهد یافت و اگر بساط تجاوز به حقوق مردم برچیده شود، همۀ فسادها از جامعه زدوده می­شود. اگر این تحلیل را بپذیریم، باید در نظامی که می­خواهد برای حکومت جهانی اسلام به رهبری امام مهدی علیه السلام زمینه­سازی کند، همۀ دستگاه­های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، تقنینی و قضایی در جهت تحقق هر چه بیشتر عدالت با برنامه­های مشخص حرکت کنند و ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر ضمن برنامه­ریزی برای زدودن همۀ منکرات و احیای همۀ ارزش­ها، اولویت را به مبارزۀ همه­جانبه با تجاوز به حقوق مردم و برپاداشتن مهم­ترین ارزش­ها یعنی عدالت اجتماعی بدهد.

 

4­. چرا شیعه در اصول دین، همراه توحید و نبوت و امامت و معاد، اصل عدالت را نیز قرار داده است؟

ضابطه­ای که برای تعیین اصول اعتقادی اسلام می­توان ارائه کرد، عبارت از پُر اهمیّت بودن و نقش بنیادی داشتن آن عقیده در میان عقایدی است که در صدد رساندن انسان به تکامل دنیوی و اخروی و نیز ساماندهی جامعۀ توحیدی­اند. به بیان دیگر، در بررسی برنامه­های سعادتبخش اسلام، به اموری بر می­خوریم که نقش آنها در مقایسۀ با دیگر برنامه­ها، بنیادی است و در احادیث اهل بیت علیهم السلام از آنها به «دعائم الإسلام (پایه­های اسلام)» تعبیر گردیده است.[27]

بر اساس همین ضابطه، پیروان مذهب اهل بیت علیهم السلام پس از سه اصل مهم توحید، نبوت و معاد، «عدل خداوند» را در کنار «امامت امامانِ اهل بیت علیهم السلام»، از اصول دین اسلام می­دانند و همسو با همۀ متفکّران و مُصلحانی هستند که به نجات و سعادت و تکامل جامعۀ انسانی می­اندیشند و آن را جز در «عدل» و «پیشوایی حق» نمی­دانند و فلسفۀ جهانبینیِ توحیدی نیز چیزی جز تحقّق عدالت، پرورش انسان­های امام­گونه و امامت انسان­های شایسته نیست.

ابعاد اهمیت «عدل خداوند» براساس ضابطۀ پیش­گفته، از چندین جهت است که به ذکر دو جهت اکتفا می­کنیم:

الف. اهمیّت اعتقادی: در اهمیّت عقیده به عدل خداوند، همین بس که بسیاری از عقاید اسلامی، زیر مجموعۀ عدل خداوندند و اگر این اصل پذیرفته نشود، بسیاری از آموزه­های اعتقادی ـ مانند: نبوّت، معاد، حسابرسی، بهشت و دوزخ ـ قابل توجیه نخواهند بود. سیّدِ مرتضی در این خصوص می­گوید: «هر کس در پی اختصار و اجمال بوده، به دو اصل توحید و عدل، بسنده کرده است. نبوت و امامت که در اعتقاد ما، واجب­اند و از اصول مهم به شمار می­آیند، ‌در ابواب عدل جا دارند».[28]

ب. اهمّیت سیاسی ـ اجتماعی: اهمّیت سیاسی ـ اجتماعیِ عدل خداوند، کم­تر از اهمیّت اعتقادیِ آن نیست؛ زیرا عدل خداوند، در واقع، زیربنای عدالت اجتماعی است. در زمان حکومت بنی امیّه، شماری از زمامداران جائر برای توجیه بی­عدالتی­های خود به تحریف عدل خداوند روی می­آورند و با طرح مسئلۀ قضا و قدر خداوند چنین وانمود می­کردند که هر چه در عالم رخ می­دهد، به تقدیر و خواست خدا و مورد خشنودی اوست، پس مردم باید از حکومت ستمگران، راضی باشند. آنان در پاسخ این اشکال که «لازمۀ چنین قضا و قدر و جبری، ظلم است»، حسن و قبح عقلی را انکار کردند و گفتند: هر کاری که خدا انجام بدهد، نیکو و عین عدل است.

این تفسیر از عدل خداوند، در واقع، نفی عدالت خداست؛ چرا که کارهایی را که از نظر عقل، ظلم­اند، عین عدل می­شمرد و بدین ترتیب دست انسان­ها را نیز در ارتکاب ظلم باز می­گذارد؛ زیرا چه لزومی دارد وقتی خدا با معیارهای عقل عادل نیست بشر، عادل باشد و از عدل حمایت کند؟!

پیروان اهل بیت علیهم السلام در برابر این تحریف و توطئۀ خطرناک که حکمت بعثت پیامبران خدا و اساس اسلام را تهدید می­کرد، عدل خداوند به معنای درست آن را در کنار توحید، از اصول دین قرار دادند تا با انکارِ عدل، انکار اسلام رخ ندهد؛ زیرا اسلامِ منهای عدالت، با اسلام منهای اسلام، یکی است. بر این اساس، پیروان اهل بیت علیهم السلام برای عدل خداوند، اهمّیتی هم­وزن توحید، قائل شدند و این دو را اساس دین دانستند. امام صادق علیه السلام در پاسخ پرسشگری که گفت: «بنیاد دین، توحید و عدل است... پس دربارۀ این دو چیزی بفرما که فهمیدنش آسان باشد» فرمود: «أَمَّا التَّوحیدُ فَأَن لاتُجَوِّزَ عَلی رَبِّکَ ما جازَ عَلَیکَ، وَأمَّا العَدلُ فَأَن لا تَنسُبَ إِلی خالِقِکَ ما لامَک عَلَیهِ؛[29] توحید، آن است که آنچه را بر تو رواست، بر خدا روا نداری، و عدل، آن است که به آفریدگارت چیزی را که با آن تو را سرزنش کرده نسبت ندهی». پس امام علیه السلام هم با تقریر قول پرسشگر، عدم ستمگری خداوند را امری بنیادی و هم­ردیف توحید معرفی می­فرماید و زشتی عادل ندانستن خداوند را همچون زشتی یکتا ندانستن او می­داند.

در سخن دیگر امام صادق علیه السلام در تبیین عدل خداوند برای هشام بن حکم آن را مقدّم بر توحید ذکر نموده و می­فرماید: «مِنَ العَدلِ أَن لا تَتَّهِمَهُ، وَمِنَ التَّوحیدِ أَن لا تَتَوَهَّمَهُ؛[30] از [نشانه­های عقیده به] عدل، این است که خدا را متّهم نکنی و [از نشانه­های عقیده به] توحید، این است که او را [به هیچ کیفیّتی] تصوّر نکنی». بدیهی است «عدم اتهام خداوند» مهم­تر از «عدم تصور» او و اتهام به خداوند، قبیح­تر از تصور اوست. پس، از این منظر عدالت، مهم­تر از توحید است.

 

5­. آیا برای رسیدن به رشد و شکوفایی اقتصادی باید عدالت را به مسلخ ببریم یا می­توان به هر دو هدف عدالت و رشد اقتصادی به صورت توأمان دست یافت؟

عدالت نه تنها با رشد اقتصادی ناسازگار نیست، بلکه از منظر روایات، رشد اقتصادی در پناه عدالت صورت می­گیرد. طبق روایاتی، اجرای عدالت اثر وضعی دارد و سبب ازدیاد باران و پرمحصول شدن زمین­ها می­شود. از امام باقر علیه السلام نقل است که فرمود: «ما أوسَعَ العَدلَ! إنَّ النّاسَ يَستَغنونَ إذا عُدِلَ فيهِم، وتُنزِلُ السَّماءُ رِزقَها، وتُخرِجُ الأَرضُ بَرَكَتَها بِإِذنِ اللهِU ؛[31] چه گشايش آفرين است عدالت! مردم آن گاه كه در ميانشان عدل رعايت گردد، توانگر مى‏شوند و آسمان روزى‏اش را فرو مى‏فرستد و زمين بركتش را به رخصت پروردگار بیرون مى­آورد».

البته عدالت به این معنا نیست که حکومت، همیشه با آحاد مردم یکسان برخورد کند، بلکه در هر جا متناسب با شرایط موجود معنا می­شود. به عنوان مثال اگر دولت بنا دارد تعدادی وام برای فعالیت­های اقتصادی بدهد، عدالت اقتضا نمی­کند به همۀ متقاضیان به طور مساوی وام بپردازد. اگر به کسی که توانایی این کار را دارد، برابر با کسی که این توانایی را ندارد بدهد، چنین کاری خلاف عدالت و به معنای تضییع بیت المال است.

در این جا لازم است اشاره­ای کوتاه به «نظام­های توسعه و راهبردهای آن» داشته باشیم. همه می­دانیم که نظام­های توسعه در جهان معاصر و راهبردهای آنها، به دو طرز تفکّر سرمایه­داری و سوسیالیزم باز می­گردند. مکتب سرمایه­داری بر این باور است که برقراری نظام بازار، برترین طریق دستیابی به این هدف است؛ در حالی که سوسیالیزم، تصمیمات خود را در این زمینه بر مبنای شیوۀ برنامه­ریزی مرکزی پایه نهاده و از این رو، نظام اقتصاد دولتی را ترجیح داده است. بدین گونه، نمی­توان از اِجماع دانشوران و کارشناسان اقتصادی در زمینۀ نظام­های توسعۀ اقتصادی و راهبردهای آنها سخن گفت.

اقتصاددانان، به حسب وابستگی فکری و گرایش خود به یکی از این دو نظام موجود، به راه حل­های گوناگونی روی آورده­اند. دیدگاهی که مشکل اصلی را کمبود منابع و سرمایه­گذاری می­داند و هدف را افزایش درآمد ملّی می­شمرد، پناه بردن به سیستم­های مالی، اقتصاد آزاد، صنعتی­سازی، و همانند آنها را پیشنهاد می­کند. در برابر، دیدگاهی که فقر و تبعیض و نبود عدالت در توزیع را مشکلات اصلی اقتصادی بر می­شمرد، راهبردهای دیگری را برمی­گزیند، همچون بازنگری در توزیع درآمد و توجّه به خواست­های اصلی. بدین سان، به حسب خاستگاه­های فکری، گزینه­ها و اولویّت­گذاری­های این دو گروه نیز متفاوت هستند.

به طور طبع اسلام که عدالت همه جانبه را نشانه می­رود، دستاوردهای فکری اقتصاددانان معاصر را که مبتنی بر یکی از دو طرز تفکّر حاکم ـ سرمایه­داری و سوسیالیزم ـ است، نه به طور مطلق رد می­کند و نه مطلقاً می­پذیرد. پس کارشناسان اقتصاد اسلامی وظیفه دارند نکات مثبت هر یک از این دو نظام را اقتباس کرده، عناصر منفی آن­ها را کنار نهند تا به برنامه­ای برسند که اسلام برای توسعه و راهبردهای آن را نشان می­دهد و در چهارچوب نظام اقتصادی اسلام و برخاسته از رویکرد اقتصادی اسلام است.

در پرتو آموزه­های اسلامی، این نظام و راهبردهایش دارای سه ویژگی هستند:

یک. نقش ارزش­های معنوی در توسعۀ اقتصادی: هر چند در چهارچوب جهان­بینی اسلامی، اعتقاد به تأثیر معنویّات در اقتصاد، مترادف با نفیِ سبب­های مادّی نیست و از نقش این سبب­ها در اقتصاد نمی­کاهد؛ اما اسلام، افزون بر عوامل مادّی مؤثّر در توسعه، به عواملی دیگر نیز ایمان دارد که در توسعه مؤثّرند، ولی ناشناخته مانده­اند.

به بیان دیگر اسلام، این شش رکن توسعۀ اقتصادی را باور دارد: دانش، مدیریّت، کار، تنظیم بازار، اتّکا به الگوی مصرف صحیح و مناسب، و برنامه­ریزیِ هدفمند و درستِ دولت؛ همچنین اسلام اعتقاد دارد که باید تلاش کرد تا درآمد ناخالص ملّی افزایش یابد و سطح فنّی تولید بالا رود؛ نیز تنظیم برنامه­هایی برای کاستن از میزان فقر و تعدیل ثروت در جامعه را ترغیب می­کند. با این همه، اسلام معتقد است که باورهای درست دینی، اخلاق نیکو و اعمال صالح نیز در توسعۀ اقتصادی مؤثرند: )وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ(؛ «و اگر مردم آبادی­ها ایمان آورده و پرهیزگاری کرده بودند، هر آینه برکت­هایی را از آسمان و زمین بر آنان می­گشادیم».[32]

خداوند در آیاتی دیگر می­فرماید: )اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا * يُرْسِلِ السَّمَاء عَلَيْكُم مِّدْرَارًا * وَيُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَارًا( ؛ «از پروردگارتان آمرزش بخواهید؛ که او همواره آمرزگار است * تا آسمان را بر شما بارنده فرستد * و شما را به مال­ها و پسران یاری کند و به شما بوستان­ها دهد و برایتان جوی­ها پدید آورد».[33]

دو. تکامل معنوی از درونِ توسعۀ مادّی: همان­طور که متون اسلامی، آکنده از گفتارهایی در نقش مثبت خصلت­های پسندیده[34] و عواملی همچون آمرزشخواهی، نماز، حج و دعا[35] در ایجاد رفاه مادّی و برقراری توسعۀ اقتصادی­اند (در حالی که این امور در دایرۀ ارزش­های معنوی جای دارند) از دیگر سو می­نگریم که اسلام، رفاه اقتصادی را یاورِ تقوا و افزایندۀ اجر معنوی و زمینه­ساز شکوفایی و بالندگی ارزش­های والای انسانی می­داند.[36] از این جهت است که اسلام ارزشی بالا برای فعّالیّت سالم اقتصادی قائل است، تا آن جا که از پیامبر صلی الله علیه و آلهروایت شده است: «العِبادَةُ عَشَرَةُ أجزاءٍ، تِسعَةُ أجزاءٍ في‌طَلَبِ الحَلالِ؛[37] عبادت ده بخش است؛ نُه بخش آن در جُستن روزی حلال است».

این سخن، از حقیقتی پرده بر می­دارد که آشکارا می­گوید: هرگاه اهداف اقتصادی در مسیری صحیح تنظیم گردند و سازندگی انسان را نشانه روند، اهداف معنوی او هم تا حدّی بالا تأمین می­گردند.

سه. تأمین نیاز­های اصلی نیازمندان: اگر جامعۀ انسانی بتواند روش و برنامۀ اسلامی در توسعۀ همه جانبه را عملی کند، فقر از اجتماع بشری رخت بر می­بندد و ریشه کن می­شود. اما پیش از رسیدن به توسعه، یکی از اهداف اقتصاد اسلامی، تأمین نیازهای اساسی نیازمندان و محتاجان است که جهت تحقق آن، مردم باید به ادای حقوق مالی خود بپردازند،[38] تا آن جا که دیگر فقیری باقی نماند. امام صادق علیه السلام به همین مطلب اشاره فرموده است: «لَو أخرَجَ النّاسُ زَکاةَ أموالِهِم مَا احتاجَ أحَدٌ؛[39] اگر مردم زکات اموالشان را بپردازند، هیچ کس نیازمند نخواهد بود».

همین حقیقت با مضامینی دیگر در بیان دیگر آن بزرگوار به چشم می­خورد: «وإِنَّ النّاسَ مَا افتَقَروا ولَا احتاجُوا وَلا جاعُوا ولا عَروا إلّا بِذُنوبِ الأَغنیاءِ؛[40] همانا مردم به فقر و احتیاج و گرسنگی و برهنگی دچار نشده­اند، مگر از رهگذرِ گناهان ثروتمندان».

در این باره امام علی علیه السلام سخنی دیگر دارد که در آن آمده است: «إنَّ اللهَ سُبحانَهُ فَرَضَ في أموالِ الأَغنِیاءِ أقواتَ الفُقَراءِ، فَما جاعَ فَقیرٌ إلّا بِما مُتِّعَ بِهِ غَنِيٌّ، وَاللهُ تَعالی سائِلُهُم عَن ذلِکَ؛[41] همانا خداوند سبحان، خوراک فقیران را در دارایی ثروتمندان واجب فرموده است. پس هیچ فقیری گرسنه نمانده، مگر به دلیل آن که ثروتمندی از حقّ ‌او بهره­مند شده؛ و خداوند والا ایشان را بدین جهت بازخواست خواهد کرد».

می­توان گفت که این احادیث، خود، برگرفته از سخن پیامبرند که فرمود: «لَو عَلِمَ اللهُ أنَّ زَکاةَ الأَغنِیاءِ لا تَکفي الفُقَراءَ لَأَخرَجَ مِن غَیرِ زَکاتِهِم ما یُقویهِم، فإِذا جاعَ الفُقَراءُ فَبِظُلمِ الأَغنِیاءِ لَهـُم؛[42] اگر خداوند می­دانست که زکاتِ ثروتمندان، پاسخگوی نیاز فقیران نیست، از غیرِ زکات آنان به تأمین نیاز ایشان می­پرداخت. پس اگر فقیران، گرسنه مانند، به دلیل ستمِ ثروتمندان به ایشان است».

در ادامه به چند روایت دیگر اشاره می­کنم که دلالت می­کند ادای حقوق مالی، علاوه بر تأمین نیازهای نیازمندان، ابزار توسعۀ اقتصادی نیز هست: از رسول خدا روایت شده است: «إذا أرَدتَ أن یُثری مالُکَ فَزَکِّهِ؛[43] اگر خواستی مالت افزون گردد، زکات آن را بپرداز». از امام علی علیه السلام نقل شده است: «فَرَضَ اللهُ ... وَالزَّکاةَ تَسبیباً لِلرِّزقِ؛[44] خداوند، زکات را واجب فرموده است... تا زمینه­ساز افزایشِ روزی باشد». از امام موسی کاظم علیه السلام همچنین روایت کرده­اند: «إنَّ اللهَU وَضَعَ الزَّکاةَ قوتاً لِلفُقَراءِ، وتَوفیراً لِأَموالِکُم؛[45] همانا خداوند، زکات را خوراک فقیران و مایۀ افزایش دارایی شما قرار داده است».

به عکس، در اسلام، تأمین نکردن نیازهای نیازمندان، از موانع اساسی در مسیر توسعۀ اقتصادی و شکوفایی معیشتی تلقّی می­شود. از پیامبر صلی الله علیه و آلهروایت شده است: «إذا مَنَعُوا الزَّکاةَ مَنَعَتِ الأَرضُ بَرَکَتَها مِنَ الزَّرعِ وَالثِّمارِ وَالمَعادِنِ کُلِّها؛[46] هرگاه مردم زکات نپردازند، زمین برکت­های خود، همچون کشت و میوه و معدن را، یکسره، از ایشان باز می­دارد».

در این زمینه مطالب دیگری نیز وجود دارد که ما به تفصیل از آن در کتاب «توسعۀ اقتصادی برپایۀ قرآن و احادیث» بحث کرده­ایم. علاقه­مندان می­توانند برای آگاهی بیشتر به این کتاب مراجعه کنند.

 

 

 

 


[1] . بحار الأنوار: ج 75 ص 331.

[2] . سورۀ هود: آیۀ 117.

[3] . منهج الصادقین: ج 4 ص 2 ح 463، الصافی: ج 2 ص 477.

[4] . جامع الأخبار: 119.

[5] . بنگرید به:‌ المحجة البیضاء: ج 7، ص 319 ـ 330 وبحارالأنوار: ج 72، ص 6 ـ 7 و 34 ومعراج السعادة: ص 91 و 295 و 296 ومسلکنا للمشکینی: ص 182 وتفسیر نمونه: ج 16، ص 174.

[6] . همانگونه که از امام علی علیه السلام روایت شده: «رُبَّ جاهل نجاتُه جَهله» ر.ک: خردگرایی در قرآن و حدیث: ص 333 (نادانی پسندیده) و علم و حکمت در قرآن و حدیث: ص 393 (پرسیدن از چیزهایی که پاسخش زیانبار است).

[7] . غرر الحکم: ح 5328.

[8] . غرر الحکم: ح 5327.

[9] . غرر الحکم: ح 6960.

[10] . توسعۀ اقتصادی برپایۀ قرآن و حدیث: ص 149، ح 227 و ص 151، ح 230.

[11] . همان: ص 149، ح 226.

[12] . همان: ص 151، ح 229 و 236.

[13] . همان: ص 149 ـ 153، ح 228، 230، 232 ـ 240.

[14] . همان: ص 153، ح 239.

[15] . سورۀ فاطر: آیۀ 15.

[16] . سورۀ توبه، آیۀ 60.

[17] . غرر الحکم: ح 6547.

[18] . مفردات ألفاظ القرآن: 642.

[19] . توسعۀ اقتصادی بر پایۀ قرآن و حدیث: ص 137، ح 195.

[20] . الکافی: ج 1 ص 411 ح 4.

[21] . الکافی: ج 1 ص 40 ح 2.

[22] . اشاره به تلاش­های شبانه­روزی امام برای ادارۀ جامعه است. ظاهراً مقصود از سیاست شب برنامه­ریزی برای امور مردم در شب و سیاحت روز اجرای برنامه­ها در روز است.

[23] . الغیبة نعمانی: ص 287 ح 7.

[24] . همان: ص 288 ح 8 .

[25] . سورۀ حدید: آیۀ 25.

[26] . میزان الحکمة: ح 11390.

[27] . ر.ک: میزان الحکمة: اسلام: «پایه­های اسلام».

[28] . رسائل الشریف المرتضی: ج 1 ص 166.

[29]. ر.ک: ص 94 ح 5726.

[30] . ر.ک: ص 78 ح 5703.

[31]. من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 53 ح 1677.

[32] . سورۀ اعراف، آیۀ 96.

[33] . سورۀ نوح، آیۀ 10 ـ 12.

[34] . بنگرید به توسعۀ اقتصادی بر پایۀ قرآن و حدیث، ص 627 (اصول اخلاقی).

[35] . همان: ص 675 (اصول عبادی).

[36] . همان: ص 69 (برکت­های پیشرفت اقتصادی).

[37] . همان: ح 452.

[38] . همان: ص 609 (پرداخت نکردن حقوق و واپس­ماندگی).

[39] . همان: ح 1364.

[40] . کتاب من  لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 4، ح 6.

[41] . توسعۀ اقتصادی بر پایۀ قرآن و حدیث، ح 1017.

[42] . کنز العمّال، ج 6، ص 310، ح 15824.

[43] . بحار الأنوار، ج 85، ص 164، ح 12.

[44] . توسعۀ اقتصادی برپایۀ قرآن و حدیث، ح 1360.

[45] . همان: ح 1365.

[46] . همان: ح 1031.

 

خبرگزاری فارس :
خبرگزاری ایکنا :
خبرگزاری ایرنا :