285
آسيب شناختِ حديث

نمونه‌ها

نمونه‌هاي اين‌گونه نقد و ردّ نادرست در برخي احاديث اعتقادي مشاهده مي‌شود، به ويژه احاديثي که از استعاره و کنايه‌ سود جسته‌اند. اين احاديث به دليل مضمون سنگين و گاه پيچيدگي‌هاي لفظي نيازمند دقت بيشتري هستند و فهم آنها براي همگان ميسر نيست. در اينجا برخي از اين احاديث را که بسياري از محدثان آنها را نقل کرده و حتي باور دارند، مي‌آوريم و تفسير و توضيح آنها را به بحث مشکل الحديث وا مي‌نهيم. احاديثي مانند اين حديث قدسي:
مَا تَرَدَّدْتُ فِي شَيْ ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَلى [قَبْضِ رُوحِ عَبدي] المُؤمنِ لأنّنِي أُحِبُّ لِقَاءَهُ وَهُوَ يَكْرَهُ الْمَوْتَ فَأَصْرِفُهُ عَنْهُ، وَلَوْ لَمْ يَكُنْ فِي الأرْضِ إلا مُؤمنٌ واحِدٌ لَاكْتَفَيْتُ بِه عَنْ جَميعِ خَلْقي، وَجَعَلْتُ لَهُ مِنْ إِيمَانِهِ أُنْساً لَايَحْتاجُ فيه إِلَى أَحَدٍ.۱
من در هيچ يک از کارهايم به اندازه قبض روح بنده مؤمنم ترديد نکرده‌ام؛ زيرا من دوستدار ديدارش هستم و او مرگ را دوست ندارد، پس آن را از او دور مي‌کنم و اگر در همه زمين، تنها يک مؤمن بود، به جاي همه آفريده‌هايم به او بسنده مي‌کردم و از ايمانش، مونسي برايش قرار مي‌دادم که به کس ديگري محتاج نشود.

يک نمونه قابل بررسي ديگر، حديث منقول از پيامبر اکرم در باره سزاى بزرگداشت صاحب دنيا است. اين حديث را شيخ صدوق رحمه الله در کتاب ثواب الأعمال و عقاب الأعمال آورده که بخشي از آن چنين است:
مَنْ خَفَّ لِسُلْطَانٍ جَائِرٍكَانَ قَرِينُهُ فِي النَّارِ، وَمَنْ دَلَّ سُلْطَانَاً عَلَى الْجَوْرِ قَرَنَ مَعَ هَامَانَ وَكَانَ هُوَ وَ السُّلْطَانُ مِنْ أَشَدِّ أَهْلِ الْنَّارِ عَذَابَاً، وَمَنْ عَظَّمَ صَاحِبََ دُنْيَا وَأَحَبَّهُ لِطَمَعِ دُنْياهُ سَخَطَ اللهُ عَلَيْهِ وَكَانَ فِي دَرَجَتِهِ مَعَ قَارُونَ فِي الْبَابِ الْأَسْفَلِ....۲
هر کس در برابر حاکم ستمگري کوچکي کند، در آتش همنشين او است و هر کس حاکم ستمکاري را به سوي ستم راهنمايي نمايد، با هامان همراه شود و او و حاکم، شديدترين عذاب دوزخيان را خواهند داشت و هر کس دنياداري را بزرگ و به طمع دنيايش او را دوست بدارد، خداوند بر او خشم مي‌گيرد و همراه قارون در درگاه زيرين دوزخ خواهد بود.

صدوق در جايي ديگر ۳ ، شيخ مفيد، سيد رضى و محدثان متأخر و متقدم ديگر نيز احاديث مشابهي را نقل نموده اند ۴ و در نتيجه اين حديث، از احاديث غريب نيست. با اين همه، به عبارت «مَنْ عَظَّمَ صَاحِبَ دُنْيَا وَ أَحَبَّهُ لِطَمَعِ دُنْياهُ سَخَطَ اللهُ عَلَيْهِ وَ كَانَ فِي دَرَجَتِهِ مَعَ قَارُونَ فِي الْبَابِ الْأَسْفَلِ...» خدشه وارد شده و آن را ضعيف و باطل دانسته اند. اشکال اصلى ناقد حديث به نامتناسب بودن جزاى اين عمل است؛ زيرا سزايى چنين سنگين براي بزرگداشت شخص ثروتمند، دور از رحمت خدا است.
پاسخ برخي چنين است که مقصود از بزرگداشت شخص صاحب دنيا در اين حديث، مدح و ستايش ثروتمند معمولى نيست، بلکه مقصود، مدح و چاپلوسى قدرتمندان و پيشوايان ستمکار است. ۵ شايد اگر ناقد محترم روايات ديگر را که به آنها ارجاع داديم بر مي‌‌‌رسيد، روايت را پذيرفتني مي‌ديد.
شيخ مرتضى انصارى که او را خاتم المجتهدين شيعه مى نامند در کتاب بزرگ و بسيار دقيق المکاسب المحرمه اين حديث را پذيرفته و ذيل مسئله «مَدْحُ مَنْ لَايسْتَحِقُّ الْمَدْحَ» در اين‌باره بحث کرده و با آيه وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ...۶ همسو دانسته و حديث زير را در تأييد آن آورده است:
مَنْ مَدَحَ سُلْطَاناً جَائِراً وَتَحَفَّفَ وَتَضَعْضَعَ لَهُ طَمَعاً فِيهِ كَانَ قَرِينَهُ فِي النَّار.۷
هر کس به چشمداشت چيزي، حاکم ستمکاري را بستايد يا در برابرش کوچکي و فروتني کند، در آتش دوزخ همنشين او خواهد بود.

اين حديث، حديث نخست را توضيح مى دهد و انکار آن را نادرست مي‌نمايد. گفتنى است روايات بيان مى دارند اگر مقصود از صاحب دنيا، شخص ثروتمند هم باشد اما مدح او به طمع بهره گيرى از مالش باشد، دو سوم دين شخص ستايشگر را از ميان مى برد و چنين شقاوتى، سزايى جز آنچه ذکر شد، نخواهد داشت.
نمونه ديگر، احاديث مربوط به گفتگوي خداوند با عقل است که برخي محدثان اهل سنت آن را نپذيرفته‌اند. ۸ احاديثي مانند:
لَمَّا خَلَقَ الله الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ وَعِزَّتِي وَجَلَالِي مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْكَ وَلَا أَكْمَلْتُكَ إِلَّا فِيمَنْ أُحِبُّ أَمَا إِنِّي إِيَّاكَ آمُرُ وَإِيَّاكَ أَنْهَى وَ إِيَّاكَ أُعَاقِبُ وَإِيَّاكَ أُثِيبُ.۹
هنگامي که خداوند عقل را آفريد، او را به سخن درآورد و سپس به او فرمود: پيش بيا و او آمد و به او فرمود: بازگرد و او بازگشت؛ سپس فرمود: به عزت و جلالم سوگند، هيچ يک از آفريده‌هايم را بيش از تو دوست ندارم و تنهاتو را در ميان دوستانم به کمال مي‌رسانم. آگاه باش که تنها تو را فرمان مي‌دهم و تنها تو را باز مي‌دارم و تنها تو را جزا و سزا مي‌دهم.

گفتني است بيشتر احاديث عقل نزد شيعه معتبرند‍، به ويژه آنچه کليني در کافي آورده است. اين احاديث را دانشمنداني مانند ملاصدرا، فيض کاشاني، علامه مجلسي و ملامحمد صالح مازندراني شرح و معناي آنها را بيان کرده‌اند. ۱۰
حديث رد شده ديگر در باره توبه از سِحْر است. بر پايه نصّ آيه شريف إِنَّ الله لاَ يغْفِرُ أَن يشْرَک بِهِ وَيغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِک لِمَن يشَآءُ وَمَن يشْرِک بِاللهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمًا۱۱ توبه صادقانه از هر گناهى، جز شرک، ممکن است و از اين رو، اگر حديثى گناه ديگرى را استثنا کند و توبه صادقانه از آن را پذيرفته نداند، مخالف با قرآن و باطل است. بر اين اساس، برخى روايت زير را نقد و آن را ردّ کرده‌اند. حال آن که اگر دقيق تر و عميق تر بينديشيم، مى توان روايت را درست و پذيرفته دانست. متن روايت چنين است:
قالَ رَسُولُ اللهِ لِامْرَأَةٍ سَأَلَتْهُ: أَنَّ لِي زَوْجاً وَبِهِ عَلَيَّ غِلْظَةٌ وَإِنِّي صَنَعْتُ شَيْئاً لِأُعَطِّفَهُ عَلَيَّ، فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللهِ: أُفٍّ لَكِ كَدَّرْتِ الْبِحَارَ وَكَدَّرْتِ الطِّينَ وَلَعَنَتْكِ الْمَلَائِكَةُ الْأَخْيَارُ وَمَلَائِكَةُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ. قَالَ: فَصَامَتِ الْمَرْأَةُ نَهَارَهَا وَقَامَتْ لَيْلَهَا وَحَلَقَتْ رَأْسَهَا وَلَبِسَتِ الْمـُسُوحَ؛ فَبَلَغَ ذَلِكَ النَّبِيَّ فَقَالَ: إِنَّ ذَلِكَ لَا يُقْبَلُ مِنْهَا.۱۲
پيامبر خدا به زني که از ايشان پرسيده بود: همسري دارم که با من نامهربان است و من کاري کرده‌ام تا او را به سوي خود جلب کنم، فرمود: واي بر تو! درياها و زمين را تيره ساختي و فرشتگان برگزيده و فرشتگان آسمانها و زمين تو را لعنت کرده‌اند. راوي مي‌گويد: زن روزها روزه گرفت و شب‌ها به عبادت ايستاد و سرش را تراشيد و جامه پشمينه به تن کرد، خبرش به پيامبر رسيد، فرمود: اين از زن پذيرفته نمي‌شود.

بررسي ظاهر عبارات آغازين روايت نشان مي‌دهد که زن در آغاز براى جلب محبّت شوهرش به گناه و کارهاى غيرشرعى و غيرعادى روى آورده و از شيوه هايى مانند سحر و جادو، سود جسته است. شيخ صدوق هم حديث را اين‌گونه فهميده و آن را در باب «عُقُوبَةُ الـْمَرْأَةِ عَلَى أَنْ تَسْحَرَ زَوْجَهَا» ۱۳ آورده است.
ادامه روايت نيز امکان توبه را نفي نمي‌کند و پذيرفتن توبه چنين کسى را رد نمي‌کند؛ بلکه مقصود حضرت آن است که اين کارهاي زن در مرحله بعد، توبه نيست. به ديگر سخن توبه از سحر کردن شوهر، گشودن (= حل) و از ميان بردن سحر است نه کارهاي غيرمتعارف ديگر که شايد گناه تلقي شوند.
چگونگي توبه از سحر در گزارش ورود عيسى بن شفقى بر امام صادق عليه السلام آمده است. او که کارش سحر کردن بوده است به حج و زيارت امام موفق مى شود و راه توبه را مى پرسد و امام مى فرمايد: حُلَّ وَ لَا تَعْقِدْ؛ ۱۴ بگشاى و مبند.
بر اين اساس، توبه زن گشودن سحر بربسته بر همسرش بوده است، نه آن که روزها روزه بگيرد و شب ها به نماز ايستد و سر بتراشد و راهبه اى تمام عيار شود و به جاى آرايش و اطاعت از شوهر، پشمينه‌پوش گردد. اين کارها، نه تنها توبه نيست که در صورت ناديده گرفتن حق شوهر، گناهى ديگر است و معلوم است که نبايد پذيرفته شود. توبه هر گناهى متناسب با آن است و نمى توان توبه توهين به مؤمن را نماز و روزه، و توبه حرام‌خوارى را حجّ و عمره دانست. دقت در روايت مى فهماند که پيامبر نفرمود توبه زن پذيرفته نيست، بلکه بيان واژه ذلک به کارهاى نادرست و افراطى زن اشاره دارد.

1.كتاب المؤمن، الحسين بن سعيد، ص ۳۶؛ المحاسن، ج ۱، ص ۱۵۹؛ الکافي، ج ۲، ص ۱۶۰، ح ۶. براي آگاهي از معناي ژرف حديث، ر.ک: شرح ملا صالح بر کافي، ج ۹، ص ۱۹۳؛ القواعد والفوائد، شهيد ثاني، ج ۲، ص ۱۸۱.

2.صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص ۲۸۱ .

3.ر.ک: من لايحضره الفقيه، ج ۴، ص ۳، ح ۴۹۶۸ .

4.ر.ک: امالى مفيد، ص ۱۸۸؛ نهج البلاغه، حکمت ۲۲۴؛ جامع الأخبار، شعيري، ص ۱۵۶؛ ارشاد القلوب، ديلمي، ص ۱۹۴؛ بحار الأنوار، ج ۷۳، ص ۳۶۰ .

5.ر.ک: دفاع از حديث (۵)، مهدي حسينيان قمي، مجله علوم حديث، شماره ۶، ص ۱۴۹.

6.و به ستمکاران دل مبنديد و اتکا نکنيد که آتش [خشم خدا] به شما مي‌رسد؛ هود/ ۱۱۳.

7.المکاسب المحرمه، شيخ انصاري، ج ۲، ص ۵۱، وسائل الشيعة، ج ۱۱، ص ۲۲۶ و نيز براى يافتن احاديث مشابه ديگر، ر.ک: ميزان الحکمه: باب «الدنيا، التعظيم لصاحب الدنيا».

8.قال الدارقطني: كتاب العقل وضعه أربعة: أولهم: ميسرة بن عبد ربه، ثم سرقه منه داود بن المحبر فركبه بأسانيد غير أسانيد ميسرة، فسرقه عبد العزيز ابن أبي رجاء فركبه بأسانيدف أخر؛ ثم سرقه سليمان بن عيسى السجزي، فأتى بأسانيد أخر؛ قال المصنف: قلت وقد رويت في العقول أحاديث كثيرة ليس فيها شئ يثبت؛ ابن الجوزي، الموضوعات، ج ۱، ص ۱۷۶ و ر.ک: ابن‌حجر، لسان الميزان، ج ۶، ص ۱۴۰.

9.الكافي، ج ۱، ص۱۰؛، المحاسن، ج ۱، ص ۱۹۲، ح ۴.

10.ر.ک: شروح اين بزرگان بر کافي.

11.خداوند شرک به خود را نمي‌آمرزد و کمتر از آن را براي هر کس که بخواهد مي‌آمرزد و هر کس که به خدا شرک آورد، گناهي بزرگ را به خدا بربسته است؛ نساء/ ۴۸.

12.الفقيه، ج ۲، ص ۴۴۵، ح ۴۵۴۴.

13.همان.

14.الکافي، ج ۵، ص ۱۱۵، ح ۷.


آسيب شناختِ حديث
284

فهم ناتمام

بنا به روايات گوناگون «حَدِيثُنا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ»، ۱ برخى سخنان پيشوايان دين، محتوايي دشوار دارند و به دليل مضمون والايشان بسان مرغ عنقا به صيد انديشه هاى معمولى درنمى آيند. در اين ميان هر کس وظيفه دارد که مرز فهم خود را دريابد و حد آن را نگاه دارد و احاديث برتر از آن را به دليل نافهمي، انکار نکند. در تاريخ نقد حديث، اما، با اين گونه انکارها روبه‌رو هستيم. برخي تنها به دليل وجود مطالبي شگرف و ديرباور در يک حديث، به ردّ گفته هاى پيشوايان دين پرداخته‌اند؛ در حالي که امامان تنها هنگامي اجازه ردّ سخن منسوب به ايشان را داده اند که مخالف محسوسات و مسلّمات عقلي و قرآني نباشد. ۲
از اين رو، امام صادق عليه السلام هنگام نقادي حديث از سوى حمزه بن طيار ۳ ، به او امر مى کند که بازايستد و سکوت کند و چون وي سکوت مى کند، امام مى فرمايد:
لا يسَعُکُمْ فيما ينْزِلُ بِکُمْ مِمّا لا تَعْلَمُونَ إلّا الکَفَّ عَنْهُ وَالتَثَبُّتُ وَالرَدُّ الى أئمَّةِ الهُدى.۴
از آنچه به شما مي‌رسد و بدان آگاهي نداريد شما را گريزي نيست جز باز ايستادن و انديشيدن در آن و بازگرداندن آن به پيشوايان هدايت.

و بدين‌گونه سنّت «ردّ العلم» به جاى «ردّ حديث» شکل گرفته است. ۵

1.ر.ک: بحار الأنوار، ج ۲، ص ۱۸۲، باب «إنّ حديثهم صعب مستصعب».

2.براي بي اعتبار بودن احاديث مخالف با محسوسات مي‌توان به اين حديث استناد نمود: سفيان بن السيط قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: جعلت فداك انَّ الرَّجل ليأتينا من قبلك فيخبرنا عنك بالعظيم من الأمر فيضيق بذلك صدورنا حتّى نكذبه. قال: فقال أبو عبد الله عليه السلام: أليس عنّي يحدِّثكم؟ قال: قلت: بلى. قال: فيقول للّيل انّه نهار وللنّهار انّه ليل؟ قال: فقلت له: لا. قال: فقال: ردّه إلينا، فإنّك ان كذبت فإنّما تكذبنا؛ بصائر الدرجات، ص ۵۵۷، ح ۳؛ علامه مجلسي در شرح اين حديث سخناني دارد، (بحار الأنوار، ج ۲، ص۱۸۷)؛ گفتني است احاديث مخالف قرآن و عقل نيز اعتبار ندارند، اگرچه اين مخالفت بايد احراز شود. ما در کتاب وضع و نقد حديث به اين نکته پرداخته‌ايم.

3.او فرزند محمد طيار از متکلمان بزرگ شيعه است؛ معجم رجال الحديث، ج ۶، ص ۲۷۸، ش ۴۰۶۲.

4.۱ . الکافي، ج ۱، ص ۵۰، ح ۱۰.

5.احاديث گوناگون ديگري در تشويق به ردّ العلم به جاي انکار حديث داريم مانند: قال أبوجعفر عليه السلام: ان حديثنا صعب مستصعب لا يؤمن به الا ملك مقرب أو نبي مرسل أو عبد امتحن الله قلبه للايمان فما عرفت قلوبكم فخذوه وما أنكرت فردوه إلينا؛ عدة محدثين، الأصول الستة عشر، ص ۶۱. و عمرو بن شمر عن أبي جعفر عليه السلام قال: إنَّ حديثنا صعب مستصعب أجرد ذكوان وعر شريف كريم فإذا سمعتم منه شيئا ولانت له قلوبكم فاحتملوه واحمدوا الله عليه وان لم تحتملوه ولم تطيقوه فردّوه إلى الامام العالم من آل محمد صلي الله عليه و آله فإنّما الشَّقي الهالك الَّذي يقول: والله ما كان هذا؛ ثمَّ قال: يا جابر، إنَّ الإنكار هو الكفر بالله العظيم؛ بصائر الدرجات، ص ۴۲، ح ۹.

  • نام منبع :
    آسيب شناختِ حديث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    زائر
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1389
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 276888
صفحه از 320
پرینت  ارسال به