شرح احاديث اخلاقى و اجتماعى حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام

توصیه‌های امام علی(ع)

۱۱.عن عبد العظيم بن عبد اللّه الحسني ، قلت لأبي جعفر محمد بن علي الرضا عليه السلام :يا ابن رسول اللّه ! حدّثني بحديث عن آبائك . فقال : حدّثني أبي ، عن جدي ، عن آبائه عليهم السلامقال: قال أمير المؤمنين عليه السلام : لا يزال الناس بخير ما تفاوتوا فإذا استووا هلكوا . قال : فقلت له : زدني يا ابن رسول اللّه ! قال: حدّثني أبي عن جدّي ، عن آبائه عليهم السلامقال : قال أمير المؤمنين عليه السلام : لو تكاشفتم ما تدافنتم . قال : فقلت له : زدني يا ابن رسول اللّه ! قال: حدّثني أبي ، عن جدّي ، عن آبائه عليهم السلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السلام : إنّكم لن تسعوا الناس بأموالكم ، فسعوهم بطلاقة الوجه وحسن اللقاء؛ فإنّي سمعت رسول اللّه صلى الله عليه و آله يقول إنّكم لن تسعوا الناس بأموالكم فسعوهم بأخلاقكم . قال : فقلت له : زدني يا ابن رسول اللّه ! قال : حدثني أبي ، عن جدّي ، عن آبائه عليهم السلام قال : قال أمير المؤمنين : من عتب على الزمان طالت معتبته . فقلت له : زدني يا ابن رسول اللّه ! فقال : حدّثني أبي ، عن جدّي ، عن آبائه عليهم السلامقال : قال أمير المؤمنين : مجالسة الأشرار تورث السوء الظنّ بالأخيار . قال : فقلت له : زدني يا ابن رسول اللّه ! قال : حدّثني أبي ، عن جدّي ، عن آبائه عليهم السلام قال : قال أمير المؤمنين عليه السلام : بئس الزاد إلى المعاد العدوان على العباد قال : فقلت له : زدني يا ابن رسول اللّه ! فقال : حدّثني أبي ، عن جدّي ، عن آبائه عليهم السلامقال : قال أمير المؤمنين عليه السلام : قيمة كلّ امرئ ما يحسنه . قال : فقلت له : زدني يا ابن رسول اللّه ! فقال : حدثني أبي ، عن جدّي ، عن آبائه عليهم السلامقال : قال أمير المؤمنين عليه السلام : المرء مخبوء تحت لسانه . قال : فقلت له : زدني يا ابن رسول اللّه ! فقال : حدّثني أبي ، عن جدّي ، عن آبائه عليهم السلام قال : قال أمير المؤمنين عليه السلام : ما هلك امرؤ عرف قدره . قال : فقلت له : زدني يا ابن رسول اللّه ! قال : حدثني أبي ، عن جدّي ، عن آبائه عليهم السلامقال : قال أمير المؤمنين عليه السلام : التدبير قبل العمل يؤمنك من الندم . قال : فقلت له : زدني يا ابن رسول اللّه ! فقال : حدّثني أبي ، عن جدّي ، عن آبائه عليهم السلام قال : قال أمير المؤمنين عليه السلام : من وثق بالزمان صرع . قال : فقلت له : زدني يا ابن رسول اللّه ! فقال : حدّثني أبي ، عن جدّي ، عن آبائه عليهم السلامقال : قال أمير المؤمنين عليه السلام : خاطر بنفسه من استغنى . قال : فقلت له : زدني يا ابن رسول اللّه ! فقال : حدّثني أبي ، عن جدّي ، عن آبائه عليهم السلامقال : قال أمير المؤمنين عليه السلام : قلّة العيال أحد اليسارين . قال : فقلت له : زدني يا ابن رسول اللّه ! فقال : حدّثني أبي ، عن جدّي ، عن آبائه عليهم السلامقال : قال أمير المؤمنين عليه السلام : من دخله العجب هلك . قال : فقلت له : زدني يا ابن رسول اللّه ! فقال : حدّثني أبي ، عن جدّي ، عن آبائه عليهم السلام قال : قال أمير المؤمنين عليه السلام : من أيقن بالخلف جاد بالعطيّة . قال : فقلت له : زدني يا ابن رسول اللّه ! فقال : حدّثني أبي ، عن جدّي ، عن آبائه عليهم السلام قال : قال أمير المؤمنين عليه السلام : من رضي بالعافية ممّن دونه رزق السلامة ممّن فوقه . قال : فقلت له : حسبي ۱ .

ترجمه :

۰.عبدالعظيم حسنى گفت :به حضرت ابو جعفر جواد عليه السلام عرض كردم : از پدرانت براى من حديثى روايت فرما . حضرت فرمود : پدرم از جدم و او از پدرانش از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام روايت كرده اند كه فرمود : مردم همواره در خير هستند تا آن وقت كه با يكديگر تفاوت داشته باشند ، هر گاه با هم مساوى شدند از بين خواهند رفت . عرض كردم : بيش از اين بفرماييد . فرمود : اميرالمؤمنين عليه السلام بيان داشت : شما را ياراى آن نيست كه همه مردم را از داراييهايتان برخوردار كنيد ، پس با گشاده رويى و خوش برخوردى چنين كنيد كه من از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شنيدم : شما نمى توانيد با ثروت خود همه مردم را برخوردار كنيد ، پس با اخلاقتان چنين كنيد . گويد : عرض نمودم : زيادتر بيان نماييد . فرمود : اميرالمؤمنين مى فرمايد : كسى كه بر زمانه خشمگين گردد ، ناراحتى او به درازا مى انجامد . گفتم : باز هم بفرماييد . فرمود : اميرالمؤمنين گفتند : همنشينى نيكان با بدان ، موجب بدبينى به آنان است . گفتم : زيادتر بفرماييد . گفتند : اميرالمؤمنين فرمود : دشمنى كردن با بندگان خدا ، توشه بدى براى روز قيامت است . عرض كردم : بيشتر بفرماييد . گفتند : اميرالمؤمنين فرمود : ارزش هر انسانى به اندازه دانايى او است . عرض كردم بيشتر بفرماييد . فرمودند : اميرالمؤمنين عليه السلام گفت : مردم در زير زبان خود پنهان هستند (يعنى تا انسان سخن نگويد قدر و اندازه اش معلوم نمى گردد) . گفتم: باز هم بيان نماييد . فرمودند : اميرالمؤمنين گفت : كسى كه اندازه و ارزش خود را بداند هيچ گاه هلاك نمى شود . حضرت عبدالعظيم گويد : عرض كردم باز هم بفرماييد . اظهار داشت : اميرالمؤمنين فرمود : پيش از اينكه كارى را شروع كنى ، در اطراف آن نيك تأمل كن تا از پشيمانى ايمن بمانى . گفتم : بيشتر بفرماييد . گفتند : اميرالمؤمنين فرمود : هر كس به زمان خود اعتماد بورزد به زمين مى خورد . گفتم : زيادتر بگوييد . فرمود : اميرالمؤمنين فرمود : كسى كه خويشتن را بى نياز دانست خود را به مخاطره افكنده است . عرض كردم بيشتر بگوييد گفت : اميرالمؤمنين فرمود : نيمى از دو راحتى و آسايش كمى اهل و عيال است . گويد : گفتم : زيادتر بفرماييد . گفت: اميرالمؤمنين فرمود : هر كس گرفتار خودبينى گردد ، هلاك خواهد شد . عرض كردم : اى پسر پيغمبر باز هم بفرماييد . گفتند : اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود : كسى كه به جايگزينى يقين داشته باشد ، در بخشش و احسان به همنوعان خود كوتاهى نمى كند . گويد : گفتم : باز هم زيادتر بفرماييد اظهار نمود : اميرالمؤمنين فرمود : هر كس از عافيت زيردستان خشنود باشد ، از فرادست خود در سلامت خواهد بود . حضرت عبدالعظيم حسنى فرمود : در اين هنگام به حضرت ابوجعفر جواد عليه السلام عرض كردم : براى من بس است .

شرح :

اين حديث بلند نشان دهنده ظرفيت معنوى ويژه حضرت عبدالعظيم حسنى عليه السلام است و در واقع مجموعه چند حديث كوچك تر است كه امام جواد عليه السلام آنها را از طريق پدران خود از امير المؤمنين عليه السلام نقل مى كند . حضرت عبدالعظيم در اين حديث ، با سؤالهاى پى در پى و درخواستهاى متوالى خود ، جام جان خود را از آب حيات معنوى امام جواد عليه السلام ، پر مى كند و درّهايى سفته و درخشان را از آن درياى مواج برمى گيرد . ما در اينجا تنها به شرح چند جمله از اين حديث بسنده مى كنيم .

۰.11 / 1 . «إنّكم لن تسعوا الناس بأموالكم ، فسعوهم بطلاقة الوجه وحسن اللقاء؛ فإنّي سمعت رسول اللّه صلى الله عليه و آله يقول: إنّكم لن تسعوا الناس بأموالكم ، فسعوهم بأخلاقكم» .

۰.اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود :شما را ياراى آن نيست كه همه مردم را از داراييهايتان برخوردار كنيد ، پس با گشاده رويى و خوش برخوردى چنين كنيد كه من از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شنيدم : شما را يارى آن نيست كه با دارايى هايتان مردم را برخوردار كنيد ، پس با اخلاقتان چنين كنيد . اين حديث كه احتمالاً سخن پيامبر با بنى هاشم است ، به يك نكته روانى و اجتماعى اشاره دارد . انسانها دوستدار آن هستند كه با مردمان بجوشند و دست احسان و عطاى خود را بگشايند و به گستره دنيا و جاودانگى زندگى ، بر همه ببخشند و ديگران را خرسند كنند . اما اين نشدنى است و جز از خداوند هستى ، ممكن نيست . سخاوت انسانى حدّ و حصر ندارد ، اما امكانات و دارايى انسان حدّ و مرز دارد و از اين رو ، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، جايگزين بدون هزينه اى براى آن معرفى كرده است و آن چيزى جز حسن سلوك و رفتار زيبا و خداپسندانه نيست . امام على عليه السلام اين رفتار را در دو نمود ظاهرى و عينى آن ، يعنى گشاده رويى و خوش برخوردى ، جلوه داده است . ما مى توانيم لبخند خود را به نشان دوستى و محبّت ، به همه دوستان و اطرافيان خود هديه دهيم و مى توانيم چهره باز و سيماى خندان خود را ، عرصه شكوه ها ، گله ها و اظهار درد و رنج ديگران كنيم و از بار روانى غم و اندوه آنان بكاهيم . روح را تاب اين گشادگى هست ؛ اگر چه مال را توان اين گستردگى نيست . ما نمى توانيم بدهى همه كسان را بپردازيم ، اما مى توانيم غم و اضطراب آنان را تحمّل كنيم و با برخورد خوش و دعاى خير ، لبخند خود را بر لبان او نيز بنشانيم .

۰.11 / 2 . «مجالسة الاشرار تورث السوء الظنّ بالأخيار» .

۰.همنشينى و همصحبتى ، نشان دهنده شخصيت و منش هر كسى است . انسان بر دين دوست خود است ۲ و دوست ، مبناى قضاوت ديگران درباره انسان . دوستى با نيكان ، انسان را در برابر ديگران نيك جلوه مى دهد و همنشينى با تبهكاران و افراد شرور موجب برانگيخته شدن سوء ظنّ اطرافيان و تماشاگران زندگى انسان مى شود . و انسان مؤمن ، وظيفه دارد از اين حالت جلو گيرد و تهمت را از خود دور كند و آبروى خود را محفوظ بدارد . پرسش مطرح در اين زمينه آن است كه پس افراد خيرّ و صالح ، چگونه مصلح شوند و چسان ، بدكاران را اندرز دهند و با معاشرت نيكو ، آنان را به راه راست درآورند؟ پاسخ آن است كه بايد طريقه همنشينى خود را به گونه اى برگزينند كه شك برانگيز نباشد و از توجيه و امتناع ديگران فروگذار ، و به خوبى نيت خود و خوش بينى ديگران ، اتكا نكنند و نيز از پديد آمدن عوارض سوء در خود جلو گيرند . با اين همه ، گاه بدبينى ديگران را چاره اى نيست و بايد آن را هزينه هدايت دانست .

۰.11 / 3 . «قيمة كل امرى ء ما يحسنه» .

بر اساس پژوهشهاى روشمند در فقه الحديث ، مى توان منظور از اين روايت را به آسانى معيّن كرد . فهم ظاهرى عصر كنونى فارسى زبانان از كلمه [ يحسن ]نيكوكارى است و يا نيك پنداشتن و ارزشمند ديدن ؛ اما اين فهم نه با لغت كهن عرب مطابقت دارد و نه با معناى روايتهاى مشابه اين متن كه همگى از امام على عليه السلام صادر گشته اند و به نظر مى رسد همه يك روايت اند كه نقل به معنا شده اند . ما اين دسته روايات را در كتاب منطق فهم حديث گرد آورده ايم و بر طبق تفسير كتاب لغت كهن و معتبر العين ۳ و گفته على عليه السلام كه مى فرمايد : قلت أربعا ، انزل اللّه تصديقى بها في كتابه . . . قلت : قيمة كلّ امرى ءٍ ما يحسن ، فأنزل اللّه في قصّة طالوت«إنّ اللّه اصطفاه وزاده بسطة في العلم والجسم»۴. گفتنى است كه مى توان علم را در اين حديث به معناى مهارت نيز دانست و در اين صورت قيمت هر كس به اندازه اندوخته او است . خواه اين اندوخته علمى در معارف و علوم معنوى ، اخروى و انسانى باشد و يا مهارتهاى عملى و نافع به حال جامعه و سودمند براى شخص . عمل همگانى به اين حديث ، مى تواند جوهره تلاش و حركت را در ما بيدار كند و جامعه اسلامى را به تكاپو بيندازد تا به قلّه هاى علم سركشند و ستارگان فضيلت را در آغوش كشند ؛ چه ، هيچ كس نمى خواهد كم ارزش بماند و اندازه خود را كوچك ببيند .

۰.11 / 4 . «خاطر بنفسه من استغنى»

اين حديث بخشى از خطبه مشهور امام على عليه السلام به نام «وسيله» است ۵ . در آن خطبه ، كلمه «برأيه» پس از «استغنى» مى فهماند كه منظور ، استبداد رأى و خود كامگى است ؛ به عبارت ديگر گونه اى اعجاب به رأى كه از مشورت و هم انديشى و توجه به انديشه ديگران جلو مى گيرد . انسان خود كامه به پندار خود ، هميشه درست مى انديشد و خود را از خطاهاى احتمالى كه دامن انسان غير معصوم را فرا مى گيرد ، مبرّا مى داند . ديده خرد چنين شخصى كه نيازى به مشورت احساس نمى كند به خواب ظلمت فرو مى رود و عقربه داورى اش تحت تأثير خودبينى ، او را به كژراهه مى برد . پرده خودرأيى و حجاب خودكامگى ، مانع آن مى شود كه عيب رأى خود را دريابد و براى رهايى از سقوط ، تلاش كند . در اين زمينه ، داوريها و انديشه هاى متعصبانه و انحرافى بروز مى كند و منطق تراشى ذهنى براى آنها ، به چنين شخصى ، مجال تفكر نمى دهد و مشورت با ديگران و استفاده از آراى آنان را ، كم ارزش جلوه مى دهد . چنين انسان خودكامه اى ، پا در عرصه خطر مى نهد و خود را به لبه پرتگاه مى كشاند و با محروم داشتن خود از ارشاد و راهنمايى ديگران ، دوزخ شقاوت و خطر ضلالت را به جان مى خرد و اين جز نادانى و نابخردى نيست . چنين شخصى تا بيمارى روانى ، فاصله اندكى دارد و در نادرستى تصميمهاى او جاى شكّ و ترديدى نيست . چه كس مى تواند در دنيايى كه با هزاران فرد وصدها حالت ارتباط دارد ، تنها به دانسته ها و تجربه هاى خود اتكا كند و سپس حاصل انديشه شخصى خود را از خرد جمعى برتر و درست تر ببيند؟ درد اينجا است كه چنين انسانى ، متوجه سقوط خود نيست و گاه براى هميشه از نادرستى رأى خود آگاه نمى گردد و تنها پس از ناكامى و شكست سنگين در زندگى ، به خود مى آيد و از خطر بزرگى كه او را از هستى ساقط نموده است ، مطلع مى گردد . ۶

۰.11 / 5 . «من دخله العجب هلك»

شديدترين و اساسى ترين زيان عجب و خودپسندى ، هلاكت است ؛ چه انسان ، همه كوششها و تلاشهايش براى رسيدن به سعادت است و اگر اعمال و اخلاق و كسب فضائل ، انسان را به ساحل نجات نرساند و در كوير هلاكت و شقاوت بماند ، زيانكار هر دو سراى دنيا و آخرت است ، و عُجب چنين مى كند . انسان خود پسند ، اعمال و كردار خود را به ديده حسن مى نگرد و چون آنها را كامل و بدون نقص و با اهميت مى بيند ، خود را شايسته جزا و پاداش الهى مى بيند و اندك اندك بدانها منّت نيز مى گذارد ، و اين انهدام همه آنها است و پى آوردن تحفه عقوبت و نكوهش الهى ؛ به عبارت ديگر ، عجب از يك سو ، عمل و تلاش انسان را تباه مى كند و از سوى ديگر ، نفرت خداى سبحان را به ارمغان مى آورد . عجب و خودپسندى ، انسان را براى خود مى آرايد و موجب خشنود شدن او از خودش مى شود و همين امر ، سرآغاز هلاكت است . انسانى كه خود را زيبا و بدون عيب مى بيند ، نه به انديشه تلاش بيشتر و رشد است و نه سر آن دارد كه به درگاه خداوند ، عذر تقصير آورد و به رحمت الهى تكيه زند . او با اتكال بر اعمال خويشتن ، از مناقشه روز جزا غافل مى ماند و به گاه حساب در دادگاه عدل و نقّادى دقيق خداوند ، همه اعمال خويش را معيوب و ناقص مى بيند و دست خود را تهى و نامه عمل خويش را خالى مى يابد ، نه عمل و نه اميد رحمتى و نه اندوخته اى و تدبير و وسيله اى براى اين روز مبادا! خرده گيرى و سخت گيرى در حساب ، تباهى درونى و انگيزه هاى ناسالم اعمال او را به رخش مى كشاند و وى را روانه دوزخ مى سازد و چه هلاكتى از اين ژرف تر .

۰.11 / 6 . «من أيقن بالخلف ، جاد بالعطيّة» .

امامان ما و در رأس آنان ، امام على عليه السلام ، علم خود را از قرآن مى گيرند و همه گفته هاى آنان معانى آشكار و پنهان كلام الهى اند . آنان از چشمه زلال وحى نوشيده اند و هر بخش از سخنان آن ، مرواريدى درخشان از صدفهاى پاك قرآن است . اين سخن نيز به روشنى بازگويى اين آيه شريف است : «قل إنّ ربّي يبسط الرزق لمن يشاء من عباده ويقدر له وما أنفقتم من شى ءٍ فهو يخلفه وهو خير الرازقين» ؛۷ « بگو ، پروردگار من براى هر يك از بندگانش كه بخواهد ، روزى را گشاده و تنگ مى گرداند و آنچه كه انفاق كنيد ، خدا عوضش را مى دهد و او بهترين روزى رسان است» . امام على عليه السلام به پيروى از اين وعده الهى مى فرمايد: اگر به اين آيه ايمان و به درستى آن يقين داشته باشيم ، ديگر از انفاق و بخشش دريغ نخواهيم كرد ؛ زيرا خداوند خزانه جود خود را بر چنين كسى گشوده و به شخص سخاوتمند وعده داده است كه هر چه ، كم و زياد و خرد و كلان ببخشد ، جايگزين خواهد كرد . تنها نگرانى و عدم اطمينان مطلق ما به همراه تخويفهاى شيطانى و وعده هاى او به فقر و نادارى است كه ما را از جود و انفاق باز مى دارد و از اين رو ، امام على عليه السلام به نحو گزاره شرطى و منطقى ، جود در عطا و بخشش داراييها را نتيجه يقين به جايگزينى مى داند . به تشبيه مى توان گفت : آنكه در كنار دريا است از بخشش كاسه آبى دريغ نمى ورزد و هيچ گاه از كم آمدن آب نمى ترسد . ما نيز چنين خواهيم بود اگر نداى دو فرشته الهى را به گوش دل بشنويم كه در هر شب جمعه ندا مى دهند : «اللّهم أعط كل منفق خلفا وكلّ ممسك تلفا؛ ۸ خدايا بخشش هر بخشنده را جايگزين كن و (مال) هر نگهدارنده اى را تلف كن .»

۰.11 / 7 . «من رضى بالعافية ممّن دونه رزق السلامة ممّن فوقه» .

قانون عمل و عكس العمل و كار و جزا در خلقت جارى و سارى است . كارهاى نيك ما ، پاداشى در خور مى يابند و زشتيها و شرارتهايمان به ما باز مى گردند . احسان به همنوعان و در انديشه بهروزى و سعادت ديگران بودن ، دست احسان خداوند را بر ما مى گشايد و دلهاى مردمان را بر ما نرم و به سوى ما جلب مى كند . عافيت از بزرگ ترين نعمتهاى الهى و مطلوب همگان است ؛ اگر چه پوشيده است و به چشم نمى آيد و تنها به گاه رفتن ، از آن ياد مى شود . ۹ ما همه حق داريم به دنبال نعمتهاى خوب خدا روان شويم و براى به دست آوردن آنها تلاش كنيم كه عافيت يكى از اينها است . اما وظيفه انسانى و اخلاقى ما آن است كه از مرز خود خواهى بگذريم و اين نعمتها را براى بقيه نيز بخواهيم و اين خواستن را به دعاى خير محدود نكنيم ؛ بلكه تا سر حدّ توان در رساندن آن به ديگران هم بكوشيم . يك مسئول ، افزون بر خود و خانواده اش ، مسئوليت رفاه ، امنيت و عافيت زير دستانش را نيز به عهده دارد . او بايد در انديشه آسايش همكاران خود نيز باشد و جالب توجه است كه اين امر ، به سلامت و عافيت او نيز يارى مى رساند و نقش اساسى در سعادت و بهروزى حقيقى او دارد . نكته روشن اين رابطه ، به وجود سلسله مراتب اجتماع باز مى گردد ، به زير دست و فرا دست بودن نسبى همه ما و به تأثير افعال ما در سرنوشت ما و نقش برخورد ما با ديگران . اگر ما به فكر زيردستان خود باشيم ، فرادستان ما در فكر ما خواهند بود و اين سنّت از هر دو سوى سلسله تا آغاز و فرجام ، جريان دارد . هر كس لباس زيباى عافيت را بر تن ديگران بپوشاند ، خود به خلعت فاخر سلامت ، نواخته خواهد شد : «كما تدين تدان» و به گفته امام على عليه السلام : «كل امرئ يلقى ما عمل ويجزى بما صنع؛ ۱۰ هر كس نتيجه كار خود را مى بيند و جزاى كرده خويش را مى گيرد» .

1.عيون أخبار الرضا ، ج ۲ ، ص ۵۳ . حدثنا علي بن أحمد بن عمران الدقاق ، قال: حدثنا محمد بن هارون الصوفي ، قال: حدثني أبو تراب عبيد اللّه بن موسى الروياني .

2.المرء على دين خليله .

3.العين ، ص ۲۸ ، ۱۸ . خليل فراهيدى در آنجا مى گويد : أحثّ كلمة على طلب العلم ، قول على بن ابيطالب عليه السلام : قيمة كل امرى ءٍ ما يحسن .

4.طوسى ، امالى ، ص ۴۹۴ ، ح ۱۰۸۳؛ سوره بقره (۲) ، آيه ۲۴۷ .

5.ر .ك : تحف العقول ، ص ۹۷؛ نهج البلاغة ، حكمت ۲۱۱ .

6.ر .ك : ميزان الحكمه ، عنوان الرأى و عنوان العجب .

7.سوره سبأ (۳۴) ، آيه ۳۹ .

8.بحار الأنوار ، ج ۹۶ ، ص ۱۱۷ .

9.ر .ك : من لا يحضره الفقيه ، ج ۴ ، ص ۴۰۶ ، ح ۵۸۷۸ .

10.غررالحكم ، ح ۶۹۱۸ .