تحلیلی در باره آسیب های فهم حدیث

تحلیلی در باره آسیب های فهم حدیث

درایت و فهم حدیث، از آسیب هایی است که متوجه شخص حدیث پژوه است. نویسنده، این موصوع را مورد کنکاش قرار داده است.

درایت و فهم حدیث، در مسیر خود با موانعی رو به رو می شود که بیشتر به دلیل تعامل نادرست با متن حدیث و قرینه های آن، روی می دهد. برخی موانع نیز مربوط به پژوهشگر هستند. از این رو، می توان با تعامل سنجیده با متن و کاربستِ درست شیوه های نو، تا اندازه فراوانی از این گونه آسیب ها کاست. گفتنی است تحریف ها و تأویل های کژاندیشان نیز می توانند به فهم درست حدیث، لطمه بزنند. برای گرفتار نشدن به این موانع، نیاز داریم که تمایلات نفسانی و پیش فرض های نادرست خود را در فرایند فهم حدیث، دخالت ندهیم. در این مجال به آسیب ها و موانع مهم تر و رایج تر می پردازیم:

  1. چند معنایی

برخی واژه ها، چند معنا دارند. کاربرد این واژه ها، گاه فهم متن را با دشواری رو به رو می کند و زمینه خطا در درک معنای حدیث را پدید می آورد. واژه های چند معنایی، مبحث اشتراک لفظی را در علم اصول و بحث شیرین «ایهام» را در ادبیات، پدید آورده اند. چند معنایی، علّت های گوناگونی دارد که به برخی اشاره می کنیم:

الف ـ چند معنایی مادّه

مادّه «خ ل ف»، معانی متعدّدی دارد و هر چند ممکن است برخی از دیگری نشئت گرفته باشند،[۱]امّا در عرف و کاربرد متداول زبان، چند معنا دارد. واژه «اختلاف» در حدیث«إختِلافُ اُمَّتی رَحمَةٌ»،[۲]نمونه در خور توجّهی است. یکی از راویان به نام عبد المؤن انصاری که اختلاف را تنها به معنای تفرقه و دودستگی می فهمیده، برای حلّ مشکل روایت، نزد امام صادق(ع) می رود. مشکل او، رحمت خواندن اختلاف به وسیله پیامبر(ص) است! او در آغاز، در باره صحّت حدیث می پرسد و پس از تأیید امام(ع)می گوید: «اگر اختلاف امّت، رحمت باشد، آیا اجتماع آنان، مایه عذاب است؟».

امام صادق(ع)، در پاسخ او، اختلاف را به معنای دیگرش، یعنی «آمد و شد»، تفسیر می کند و گفته پیامبر(ص) را اشاره به «آیه نَفْر»[۳]می داند. بر این پایه، منظور این است که امّتش از شهرها، به مراکز دانش بیایند و بروند تا دین را فرا گیرند، نه این که در آن، اختلاف کنند.[۴]در برخی روایات دیگر نیز واژه «اختلاف»، بدین معنا آمده است. برای مثال در زیارت جامعه کبیره، اهل بیت(ع) را«مُختلَفُ الملائکة»می خوانیم. مهم تر آن که این واژه در آیات متعدّدی از قرآن کریم نیز بدین معنا به کار رفته است؛[۵]مانند آیه:

«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَـوَ تِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَـفِ الَّیلِ وَالنَّهَارِ لَأَیـتٍ لأِّولِی الْأَلْبَـبِ. [۶]

راستی که در آفرینش آسمان ها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز، برای خردمندان، نشانه هایی است».

گفتنی است که این حدیث با همین معنای دودستگی نیز توجیه شده است.[۷]

ب ـ اشتراک در هیئت

گاه به کار رفتن یک واژه در چند معنا، حاصل چندمعنایی مادّه آن نیست؛ بلکه از مشابهت دو هیئت یک مادّه و دو صیغه از یک ریشه، پدید آمده است.[۸]این امر در زبان عربی، به دلائل مختلفی اتّفاق می افتد؛ مانند تفاوت حرکتی برخی از حروف کلمه، همچون «حَسَنان» (به فتح «حاء» و «سین») و «حِسْنان» (به کسر «حاء» و سکون «سین») در خطبه «شقشقیه»[۹]، یا تغییرات حاصل از اعلال کلمه، مانند چند معنایی شدن «مرتاب» و «مختار».

اعلال نیز گاه موجب می شود که یک مشتق از دو مادّه متفاوت، هم شکل شوند و معنای یک مادّه، به جای دیگری گرفته شود. کلمه «حائِک»، یک نمونه است. اشعث بن قیس، سردسته منافقان در حکومت امام علی(ع)، به هنگام سخنرانی امام، سخنی نابه جا گفت و امام(ع)، وی را «حائِک بن حائِک» خواند.

برخی از مترجمان، «حائِک» را از ریشه «حَوَک (به معنای بافندگی)» دانسته و اشعث را «بافنده» معنا کرده اند؛ امّا این معنا با تاریخ و تبار اشعث، سازگار نیست؛ زیرا او و پدرش از بزرگان و رؤای قبیله بزرگ کنْده در یمن بوده اند؛ حال آن که بافندگی، در آن روزگار شغل پایین فرودستان بوده است.[۱۰]از این رو، برخی احتمال داده اند «حائِک» از ریشه «حَیک» به معنای «تبختر و تکبّر» باشد که با شخصیت و رفتار نقل شده از اشعث، همخوانی دارد.[۱۱]

گفتنی است می توان کاربرد «حائِک» را مجازی و به معنای دروغ باف دانست. این معنا نزد امام صادق(ع)یاد شد و ایشان، حائِکی را که به خدا و رسولش دروغ ببندد، ملعون خواند.[۱۲]

در پایان، به هیئت های مشترک حاصل از شباهت ابواب مجرّد و مزید، اشاره می کنیم؛ مسئله ای که توجّه به آن در نسخه های خطّی ـ که بیشترشان اِعراب و تشدید ندارند ـ، مهم است. در این جا با توجّه به سازگاری معنای حاصل از هیئت انتخاب شده با بقیه جمله، باید در تعیین هیئت و معنای واژه بکوشیم.

ج ـ همراهی حروف

عامل دیگر پدید آمدن معانی متعدّد برای یک کلمه، ترکیب آن با برخی حروف، مانند حروف تعدّی است که با همه کوچکی شان، نقش های بزرگی را در جمله ایفا می کنند. بی توجّهی به این حروف و تفاوت معنایی هر یک با دیگری، گاه معنایی متضاد با مقصود اصلی گوینده را نتیجه می دهد.[۱۳]در موارد متعدّدی، ترکیب یک فعل یا اسم فاعل و مفعول با دو حرف، دو معنای کاملاً متفاوت پدید می آورد و ندیدن این حروف، بویژه در جایی که فاعل یا مفعول جمله، میان فعل و حرف فاصله انداخته باشد، کم نیست. این بی توجّهی، موجب می شود تا معنای نخست فعل (یعنی معنای آن، پیش از ترکیب با حرف)، به ذهن بیاید و از معنای جدیدِ حاصل آمده از ترکیب، غفلت شود. برای نمونه، امام علی(ع) می فرماید:

کذَبَ العادِلُونَ بِک إذْ شَبَّهُوک بِأصنامِهم ونَحَلُوک حِلیةَ المَخلوقینَ بِأوهامِهم. [۱۴]

همتا قراردهندگانت، دروغ گفتند آن گاه که تو را به بت هایشان همانند کردند و جامه آفریدگان را به گمانِ بی پایه خود، بر تو پوشاندند.

در این جمله، ترکیب «عادلون» با حرف «باء»، معنای «همتا قرار دهندگان » می دهد و با آنچه در آیه اوّل سوره انعام آمده، شبیه است.[۱۵]همین مادّه، اگر با «عن» یا «إلی» متعدّی شود، معنایی دیگر می یابد؛ مانند «عَدَلَ عَنِ الطَّریقِ» که به معنای منحرف شدن و کناره گرفتن است «عَدَلَ إلی» که به معنای به سوی جایی رفتن می باشد.[۱۶]

  1. آمیختگی زبانی

داد و ستد فرهنگی، زمینه داد و گرفت زبانی و وام گیری واژه ها را فراهم می آورد. زبان عربی نیز از این روند فرهنگی بیرون نبوده و نیست ؛ هر چند ممکن است واژه هایی که به دیگر زبان ها داده است، بسیار بیشتر از کلماتی باشد که وام گرفته است.[۱۷]نویسندگان و دانشمندان عرب به این موضوع به گونه عمومی یا در عرصه قرآن کریم توجه داشته و کتاب هایی مانند: المعرّب، اثر جلال الدین سیوطی به همین منظور پدید آمده اند. بی تردید برخی از این واژه ها در حدیث نیز بازتاب داشته و مفهوم آن را دچار ابهام یا تردید کرده اند. از این رو، به هنگام شرح و تفسیر متن حدیث، ریشه و اصل غیر عربی این کلمات نیاز به ملاحظه داشته است. کاری که امثال ابن جوزی[۱۸]و زمخشری[۱۹]و ابن حجر عسقلانی[۲۰]در شرح واژه های مشکل و غریب احادیث، در نظر داشته اند. بی توجهی به این نکته و تطبیق قواعد صرف و اشتقاق زبان عربی بر این واژه های وام گرفته شده از زبان های دیگر، رهزن حدیث پژوه خواهد بود، یا دست کم او را در یافتن معنا از طریق شیوه متداول مراجعه به اصل و یافتن ماده کلمه در فرهنگ لغت، ناکام می گذارد یک نمونه، واژه «الباذق» است. این واژه، معرّب «باده» فارسی است و ریشه «بذق» در کتاب های لغت کهن عرب وجود ندارد. لغت پژوهشان و غریب نگاران و شارحان حدیث مانند ابن سیده[۲۱]، ابن سلام[۲۲]، ابن اثیر[۲۳]و ابن حجر[۲۴]به این نکته توجّه داده اند.

گفتنی است افراط در این امر، نیز مشکلاتی را در حدیث پژوهشی پدید می آورد. برای نمونه به واژه «حلاب» در حدیث عائشه اشاره می کنیم:

کان النبی(ص) إذا اغتسل من الجنابة، دعا بشی ءٍ نحو الحلاب.... [۲۵]

وی می گوید: پیامبر اکرم(ص) هنگام غسل جنابت، ظرفی مانند «حلاب» را ]که ظرفی برای دوشیدن شیر شتر بوده] می طلبیده [و با آب درون آن غسل می کرده] است.

ازهری پنداشته که این واژه مصحّف و در اصل همان واژه «گلاب» فارسی است. ابن حجر این سخن را نقل، سپس آن را به درستی ردّ کرده است.[۲۶]

نکته دیگر، آن که آمیختگی زبانی به گونه عکس نیز اثر گذار خواهد بود. برای مثال، در زبان فارسی که آمیختگی فراوانی با زبان عربی دارد. گاه واژه های اصیل عربی، با واژه های فارسی، مشابهت می یابند و به گونه نادرست فهمیده و ترجمه می شوند. برخی نمونه هایی این گونه از آسیب آمیختگی را در کتاب آسیب شناسی حدیث، بخش فارسی زدگی آورده ایم.[۲۷]

  1. خلط لغت و اصطلاح

معنای اصطلاحی، نتیجه تحوّل معنایی واژه نزد گروهی خاص، نه همه عرف و اجتماع، است؛ بدین شکل که دسته ای از مردم یا دانشمندان یک علم خاص، معنای عرفی واژه ای را تغییر داده و آن را برای معنای مقصود خود، به کار گرفته اند. این معنای جدید، گاه تفاوت چشمگیری با معنای اصلی خود دارد و چون گاه مقصود متکلّم، معنای اصطلاحی است و گاه در جایگاهی دیگر، معنای اصلی و لغتی، دو گونه آسیب، محتمل است: نشاندن معنای اصطلاحی به جای معنای لغوی و نشاندن معنای لغوی به جای معنای اصطلاحی.

۳ ـ ۱. نشاندن معنای اصطلاحی به جای معنای لغوی

واژه «وضو»، در بسیاری از احادیث، به معنای همین طهارت مصطلح است که مقدّمه عباداتی چون نماز است؛ امّا هنگام تفسیر احادیث مربوط به آداب غذا خوردن، باید به معنای لغتی آن (نظافت[۲۸]و شستشو)، توجّه داشت. بسیاری از محدّثان و فقیهان، مانند شیخ حرّ عاملی، به درستی از احادیثی که وضو را پیش و پس از طعام، مستحب می دانند، استحباب شستن دست ها، نه وضوی اصطلاحی را فهمیده اند، با آن که در بسیاری از احادیث این باب، واژه «وضو» به کار رفته است، نه «غَسلُ الیدَین (شستن دست ها)».[۲۹]

۳ ـ ۲. نشاندن معنای لغوی به جای معنای اصطلاحی

گاه ممکن است عکس حالت نخست، رخ دهد و موجب نافهمی برخی روایات شود؛ یعنی معنای ساده و لغوی واژه، به معنایی دارای بار فرهنگی مبدّل شده و به صورت یک اصطلاح در آمده، امّا برای برخی، ناشناخته مانده و موجب بدفهمی آنان شده باشد. واژه «استثنا» در روایت ذیل، به نقل از مُرازِم بن حکیم، نمونه خوبی است:

أمَرَ أبُو عَبدِ اللّه (ع) بِکتَابٍ فِی حَاجَةٍ فَکتِبَ ثُمَّ عُرِضَ عَلَیهِ وَلَم یکن فِیهِ استِثنَاءٌ فَقَالَ: کیفَ رَجَوتُم أن یتِمَّ هَذَا وَلَیسَ فِیهِ اسْتِثنَاءٌ؟! انظُرُوا کلَّ مَوضِعٍ لاَ یکونُ فِیهِ استِثنَاءٌ فَاستَثنُوا فِیهِ. [۳۰]

امام صادق(ع) دستور داد تقاضانامه ای بنویسند. نوشتند و به ایشان، عرضه کردند؛ امّا در آن استثنا نبود. امام(ع)فرمود: «چگونه امید دارید که این کار انجام شود، حال آن که در این نوشته، استثنایی نیست؟! بنگرید هر جایی که استثنا نیست، در آن جا استثنا کنید».

ترجمه لغوی این کلمه، هیچ گِرهی را نمی گشاید و از این رو، باید فرهنگ واژه را کاوید و با گردآوری کاربردهای آن در قرآن و حدیث، به مقصود امام(ع) پی برد. بر پایه این فرهنگ که برخاسته از توصیه قرآن است، استثنا، یعنی گره زدن تصمیم و کار به مشیت الهی. پیامبر(ص) و اهل بیتش، هر گاه کاری را وعده می دادند، آن را مشروط به خواست خدا می کردند و در همان حال که اراده خود را محکم و استوار بیان می داشتند، می فرمودند: «مگر آن که خدا نخواهد» و این صورت را استثنا می کردند.[۳۱]شیخ طوسی، روایت مشابهی را نقل کرده که مؤید این فهم است.[۳۲]

  1. تحوّل زبان

زبان و برخی واژه هایش، در گذرِ زمان، دستْ خوش تغییرات معنایی می شوند و گاه که این تغییر تدریجی است، متوجّه آن نمی شویم. ما بر این نکته تأکید کردیم که برای فهم واژه، باید به کتاب های لغت کهن مراجعه کرد و کاربردهای واژه را در فرهنگ معاصر حدیث کاوید؛ زیرا گاه لغویان متأخّر، معنای استعمالی عصر خود را نیز مطرح می کنند. در تحوّل زبان، ممکن است معنای نخستین واژه، فراموش شده و معنایی دیگر به صورت کامل، جای گزین آن شود؛ مانند واژه «حرم»[۳۳]و گاه از چند معنای واژه، یکی به جای همه می نشیند و باقی چنان متروک شوند که تنها این معنای مشهور به ذهن آید، مانند «عفو» در حدیث «اخذ خراج»[۳۴]که به معنای زیاده و افزونی، نه گذشت و بخشش، به کار رفته است. گاه نیز بار ارزشی واژه، دگرگون می شود، مانند «تعمّق» که در عصر حاضر به معنای «ژرف نگری و دوراندیشی در کار و سخن» است[۳۵]و مفهومی مثبت شمرده می شود؛ امّا در عربی کهن و متون حدیثی، به معنای افراط و زیاده روی است و کاربردهای منفی و نکوهیده دارد[۳۶]. غزّالی نیز واژه هایی همچون: علم، فقه و حکمت را بر شمرده که معنای آنها در عصر او با معنای اوّلی آنها متفاوت شده است.[۳۷]

  1. کاربردهای مجازی

مجازها، مایه زیبایی زبان اند؛ امّا اگر مجاز و استعاره به کار رفته، پیچیده و مرکب از چند کلمه باشد، گاه در به دست آوردن معنای ترکیب مجازی، ناکام می مانیم؛ زیرا نمی توانیم با کنار هم نهادن معنای یک یک کلمات، به معنای مجموع آنها دست یابیم. در واقع، تعبیر مجازی، گونه ای ترکیب اصطلاحی است که از قانون مساوی نبودن معنای «مجموع کلمات» با مجموع «معنای یک یک کلمات»،[۳۸]پیروی می کند و از این رو، معنایابی آن، مصون از خطا نیست. آنچه فهم مجاز را آسیب پذیرتر می کند، پیدایش یک هاله معنایی در گرداگرد آن است. این هاله معنایی، در معنای اصلی واژه وجود ندارد، امّا در گذر زمان، با آن همراه شده است. ما واژه «آسمان» را برای همّت بلند به کار می بریم؛ چون بلندای نهفته در معنای حقیقی آسمان، گرداگرد آن را گرفته است. همراه واژه «گل» نیز لطافت و نرمی می آید و بوی خوش آن، همه کوچه جمله را از آغاز نهاد تا پایان گزاره، در بر می گیرد. تشخیص این هاله معنایی، هنگامی مشکل تر می شود که فرهنگِ به کار برنده آن، با فرهنگ مخاطب، متفاوت باشد؛ خواه این تفاوت، نتیجه تفاوت زمان باشد، یا جغرافیا و نژاد. در این حالت، سایه های معنایی واژه ها، درست فهمیده نمی شوند. برای نمونه، ما ایرانیان کلمه « شیر» را برای توصیف و تحسین انسان به کار می بریم؛ امّا از کاربرد واژه «شتر» در این مقام به شگفت می آییم و آن را توهین می پنداریم؛ در حالی که شتر در فرهنگ عرب، همه چیز اوست. نمونه زیر، لزوم فعّال سازی تخیل را روشن می کند:

دانش، زمام دار است و عمل، راننده به پیش و نفْس، مَرکبی چموش.[۳۹]

امام علی(ع)، در این جا مَرکبی چموش را به عنوان یک «کلّ خیالی» در نظر آورده که برای راه انداختن آن، نیاز به دو نفر است: فردی که از جلو، زمام مَرکب را می کشد (قائد) و شخصی که از پشت به مَرکب فشار می آورد و آن را می رانَد (سائق).

ایشان، آن گاه، نفس سرکش انسان را به این مَرکب، تشبیه کرده و دانش را به جای زمام دار و عمل را به جای راننده، نهاده است؛ یعنی همه اجزای این کل را به همه اجزای آن کل، تشبیه کرده و هر جزء را به جای یکی از اجزای آن نشانده است، تا از ره گذر به دست دادن این تصویر خیالی، بتواند سختی کار اخلاقی و تربیت نفس را به آسانی تبیین کند و نیاز علم به عمل و نیاز عمل به علم را نمایان سازد.[۴۰]

  1. تتبّع ناقص

تتبّع ناقص، یعنی دست نیافتن به بخشی اثر گذار از مستندات و محروم ماندن از همه متون مرتبط با پژوهش. برای به دست دادن یک پژوهش حدیثی، نه تنها نیاز است که همه سخنان معصومان، یک جا گِرد آیند، بلکه باید رفتارها و تقریرهای ایشان نیز به آنها، افزوده شوند. در تتبّع ناقص، علّت اصلی دست نیافتن به همه مستندات و متون تحقیق، کاستی در گردآوری و روش پژوهش است، نه آن که به دلیلی خاص و بر پایه مبنایی از پیش تعیین شده، دسته ای از احادیث به دست آمده، مانند احادیث ضعیف را کنار بگذاریم، یا در پی اثبات خواسته خود، برخی احادیث را نادیده انگاریم، هر چند این دو نیز از موانع جدّی فهم حدیث هستند.

تتبّع ناقص، زمینه فهم احادیث نایافته و دخالت دادن قیود و تبیین های احتمالی بیان شده در آنها را از ما می گیرد و حکم پایانی پژوهش را دگرگون می سازد. نیافتن احادیث مرتبط و متعارض در عرصه اخلاق، می تواند ما را به افراط و تفریط بکشانَد. اگر همه احادیث در موضوع حُزن، سکوت، سُرور، عزلت و دیگر موضوعات مرتبط و متقابل، مانند فرح، مزاح، خمول و کلام را گرد نیاوریم، ممکن است برخی رفتارهای نامتعادل، مانند گوشه گیری، سکوت مطلق، شادی و شور خارج از اندازه و یا اندوه و افسردگی را با استناد به بخشی از احادیث، ستوده و نیکو بخوانیم. در حوزه معرفت نیز ممکن است اسلام را دین مهربانی بدون نیاز به عمل و اطاعت بپنداریم. تفسیر نادرست عبارت «هل الدّینُ إلاَّ الحُبُّ؟؛ آیا دین، چیزی جز محبّت است؟» که محبت را در دینداری، کافی دانسته، از این دست است. این برداشت، به جهت اکتفا کردن به یکی دو حدیث در بر دارنده عبارت یاد شده و بدون گردآوری روایات ناظر به آن و احادیثی است که فضا و زمینه صدور این حدیث را توضیح می دهند.[۴۱]

مراجعه به این احادیث، نشان می دهد که مقصود، رکن بودن محبّت اهل بیت(ع) و شرط بودن عمل است. روشن است که این دو در کنار هم تحقّق بخش سعادت و رهایی بخش انسان اند.

نکته

موانع و آسیب ها، به آنچه گفته شد، محدود نیستند. برای نمونه، خلط احادیث تطبیقی و تأویلی با احادیث تفسیری، جمود نادرست بر متن، یا تعدّی نا به جا از نص، از موانع فهم نادرست متون دینی، بویژه حدیث هستند. این آسیب ها بیشتر در حوزه تفسیر و فقه، روی می دهند و حلّ آنها، افزون بر تحقیقات حدیث، نیاز پژوهش های تفسیری و فقهی دارد که گاه گسترده و درازدامن اند. از این رو، از طرح آنها در این مجال خودداری می کنیم و خوانندگان گرامی را به کتاب آسیب شناسی حدیث، ارجاع می دهیم.

[۱]. ر. ک: العین، صحاح اللّغة، معجم مقاییس اللّغة و لسان العرب، مدخل «خلف».

[۲]. «اختلاف امّت من، رحمت است» ر. ک: ج ۲ ص ۱۵۲ ح ۶۱۹.

[۳]. «وَمَا کانَ الْمُؤمِنُونَ لِینْفِرُوا کافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طائِفَةٌ لِّیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ؛ و شایسته نیست مؤنان، همگی [برای جهاد] کوچ کنند. پس چرا از هر فرقه ای از آنان، دسته ای کوچ نمی کنند تا [دسته ای بمانند و] در دین، آگاهی پیدا کنند و قوم خود را وقتی به سوی آنان باز گشتند، بیم دهند، باشد که آنان [از کیفر الهی ]بترسند؟» توبه: آیه ۱۲۲.

[۴]. ر. ک: ح ۶۰۰.

[۵]. ر. ک: بقره: آیه ۱۶۴، یونس: آیه ۶، مؤنون: آیه ۸۰.

[۶]. آل عمران: آیه ۱۹۰.

[۷]. ر. ک: بحار الأنوار: ج ۱ ص ۲۲۷.

[۸]. این تفاوت حرکتی، گاه در لامُ الفعل ماضی و مضارع وجود دارد و در معنای مادّه، اثر می نهد؛ امّا در اسم فاعل و مفعول و برخی دیگر از مشتقّات، بازتاب ندارد و از این رو، اسم فاعل ها و اسم مفعول های چندمعنایی متعدّدی پدید می آیند.

[۹]. «فَما راعَنی إلاّ وَ النّاسُ کعُرفِ الضَّبُعِ إلی ینثالونَ علی مِن کلِّ جانِبٍ، حَتَّی لقَد وُطِئَ الحَسَنانِ، وَ شُقَّ عِطفای، مُجتَمِعینَ حَولی کرَبیضَةِ الغَنَمِ ؛ ناگهان با شگفتی دیدم که مردم، به انبوهی یال کفتار، از هر سو به من هجوم آورده اند، چندان که حسن و حسین علیهماالسلام پایمال شدند و دو پهلوی جامه ام دریده گشت [مردم] چون گله گوسفند گرد مرا گرفتند» نهج البلاغة: خطبه سوم. برخی، مقصود از «حَسَنان» را امام حسن و امام حسین علیهماالسلامدانسته اند؛ امّا قطب راوندی و ابن ابی الحدید، آن را «حِسنان» خوانده و به معنای «دو انگشت پا» دانسته اند، ولی استاد شهیدی، آن را به معنای «کنار استخوان بازو» دانسته است.

[۱۰]. ر. ک: دانش نامه امیر المؤمنین(ع): ج ۱۲ ص ۶۱.

[۱۱]. ر. ک: نهج البلاغة، ترجمه سید جعفر شهیدی: ص ۴۵۴ و ۴۵۵. تعلیقه ۳ و ۵ بر خطبه ۱۹.

[۱۲]. ر. ک: الکافی: ج ۲ ص ۳۴۰ ح ۱۰.

[۱۳]. اگر در روایت مشهور «فَمَن رَغِبَ عَن سُنَّتی فَلَیسَ مِنِّی» که بخشی از سخن پیامبر(ص) است، «عن» جای خود را به «فی» بدهد، معنایی کاملاً عکس، نتیجه می دهد؛ زیرا «رغب فیه»: «أراده» و «رغب عنه»، «لم یردّه»، معنا می دهد ر. ک: الکافی: ج ۵ ص ۴۹۶ و صحیح البخاری: ج ۵ ص ۱۹۴۹ ح ۴۷۷۶.

[۱۴]. نهج البلاغة، ترجمه شهیدی: خطبه ۹۱.

[۱۵]. «الْحَمْدُ للّه الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذِینَ کفَرُوا بِرَبِّهِمْ یعْدِلُونَ ؛ ستایش، خدایی را که آسمان ها و زمین را آفرید و تاریکی ها و روشنایی را پدید آورد. با این همه، کسانی که کفر ورزیده اند، ]غیر او را [با پروردگار خود برابر می کنند».

[۱۶]. ر. ک: الصّحاح: ج ۳ ص ۱۲۴۴، العین: ج ۶ ص ۲۷۶، الإرشاد: ج ۲ ص ۷۴، المناقب لابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۱۳۴، الصراط المستقیم: ج ۱ ص ۱۵۷.

[۱۷]. ر. ک: المعرب فی القرآن، محمّد السید علی بلاسی، جمعیة الدعوة العالمیة: ص ۷ و نیز برای آگاهی از یک فهرست موجز از واژه هایی که در اصل غیر عربی بوده اند و پس از تعریب، به قرآن راه یافته اند. ر. ک: سبل الهدی والرشاد: ج ۱۰ ص ۲۹۳ ـ ۲۹۶ و واژه های دخیل در قرآن مجید، آرتور جفری، ترجمه دکتر فریدون بدره ای.

[۱۸]. ر. ک: کشف المشکل: ج ۱ ص ۲۲۱ و ۳۵۶ و ۴۶۳ و....

[۱۹]. ر. ک: الفائق فی غریب الحدیث: ج ۱ ص ۲۶۷.

[۲۰]. ر. ک: فتح الباری: ج ۱ ص ۱۳۷ و ۲۸۹ و ۳۱۷ و... و ج ۳ ص ۴۶۷ و ج ۷ ص ۱۱۸ و....

[۲۱]. المخصص: ج ۳ ص ۱۹۷ ماده «خمر».

[۲۲]. الغریب المصنف: ج ۲ ص ۱۷۸.

[۲۳]. النهایة: ج ۱ ص ۱۱۱.

[۲۴]. فتح الباری: ج ۱۰ ص ۵۵.

[۲۵]. صحیح البخاری: ج ۱ ص ۱۰۲ ح ۲۵۵.

[۲۶]. فتح الباری: ج ۱ ص ۳۱۷. نیز، ر. ک: عمدة القاری: ج ۳ ص ۲۰۴.

[۲۷]. آسیب شناسی حدیث: ص ۱۶۶.

[۲۸]. معجم مقاییس اللّغة: ج ۶ ص ۱۱۹.

[۲۹]. ر. ک: وسائل الشیعة: ج ۱۶ ص ۴۷۰ باب ۴۹ باب «استحباب غسل الیدین قبل الطعام وبعده».

[۳۰]. الکافی: ج ۲ ص ۶۷۳ ح ۷.

[۳۱]. پیامبر خدا(ص) بیان این جمله را نشانه کمال ایمان می شمرد (ر. ک: کنز العمّال: ج ۳ ص ۵۵ ح ۵۴۶۸).

[۳۲]. ر. ک: تهذیب الأحکام: ج ۸ ص ۲۸۱ ح ۱۰۳۰.

[۳۳]. آیت اللّه بروجردی، به تغییر معنایی واژه «حرم» و «وطن»، تذکر داده است ر. ک: البدر الزاهر فی صلاة المسافر: ص ۲۶۲ و ۱۶۳.

[۳۴]. امام علی(ع) فرمود: «إِیاک أن تَضرِبَ مُسلِماً أو یهُودِیاً أو نَصرَانِیاً فِی دِرهَمِ خَرَاجٍ أو تَبِیعَ دَابَّةَ عَمَلٍ فِی دِرهَمٍ، فَإِنَّمَا أُمِرنَا أن نَأخُذَ مِنهُمُ العَفو ؛ مبادا مسلمان یا یهودی یا مسیحی ای را برای یک درهم مالیات بزنی یا مَرکب کارشان را برای آن بفروشی که ما مأموریم تنها از اضافه درآمدشان مالیات بگیریم» (الکافی: ج ۳ ص ۵۴۰ ح ۸، تهذیب الأحکام: ج ۴ ص ۹۸ ح ۲۷۵. نیز، ر. ک: بقره: آیه ۲۱۹ و حاشیه استاد غفّاری در الکافی: ج ۳ ص ۵۴۰ (به نقل از: مرآة العقول و الوافی).

[۳۵]. فرهنگ لاروس: ج ۱ ص ۶۰۳.

[۳۶]. بسیاری از این کاربردها در دانش نامه امیر المؤمنین(ع): ج ۶ ص ۲۶۱ ـ ۲۸۸ و کتاب آسیب شناخت حدیث، آورده و تحلیل شده اند.

[۳۷]. إحیاء العلوم الدین: ج ۱ ص ۳۱ فصل «علم». غزّالی، تفاوتی میان تغییر تدریجی معنای کلمه و خلط معنای اصطلاحی با معنای لغوی قائل نشده است.

[۳۸]. معنای واژه اوّل + معنای (واژه دوم) برابر نیست با معنای (واژه اوّل + واژه دوم).

[۳۹]. تحف العقول: ص ۲۰۸: «العِلمُ قائِدٌ وَ العَمَلُ سائِقٌ وَ النَّفسُ حَرونٌ».

[۴۰]. برای آگاهی بیشتر، ر. ک: مجّلّه حدیث اندیشه: شماره ۲ و مجلّه علوم حدیث: شماره ۵۲: «جلوه هایی از هنر تصویرآفرینی در روایات نبوی و روایات ائمّه اطهار»، محمّد قاسمی.

[۴۱]. ر. ک: الکافی: ج ۸ ص ۷۹ ح ۳۵، الأمالی، طوسی: ص ۶۲۱، دعائم الإسلام: ج ۱ ص ۷۲.