مقصود از درایت حدیث

پرسش :

منظور از درایت حدیث چیست؟



پاسخ :

اهتمام پیامبر(ص) و اهل بیت ایشان همواره درایت و فهم حدیث بوده است. فراوانی گزارش هایی که به این کار توصیه کرده اند و برتری بخشیدن درایت و فهم یک حدیث بر روایت و نقل هزار حدیث، مؤید همین نکته است.[۱]فهم حدیث، به عنوان یک متن دینی، مشمول قواعد عمومی فهم متن و نیز قواعد ویژه فهم متون مقدّس است. حدیث، مانند هر متن معنادار دیگری، در پی رساندن ما به مقصود و مراد گوینده آن است. بر این پایه، ابتدا باید برای فهم متن و سپس برای دستیابی به مقصود آن، بکوشیم. این حرکت دو مرحله ای، یعنی فهم متن و درک مقصود، خود به مراحل خُردتری تقسیم می شود؛ امّا پیش از آن نیاز است که متنی صحیح و قابل اعتماد از حدیث داشته باشیم و از این نکته نیز فارغ شده باشیم که متن کاویده شده، دارای، صحّت انتساب به یکی از معصومان(ع) است. مفروض ما، حدیث بودن متن است. از این رو، به پیش نیاز دوم نمی پردازیم و آن را بر عهده دانش تخریج و رجال می نهیم.

پیش نیاز: اطمینان از صحّت متن

در فهم حدیث، باید متن را بکاویم و یکایک واژه ها و ترکیب جمله ها را بررسی کنیم؛ امّا گاه متن حدیث، به دلیل آسیب هایی که در جای خود بررسی شده اند[۲]، به گونه ای تغییر یافته به دست ما می رسد. فهم حدیث، اگر بر روی متنی نادرست به انجام رسد، ما را به مقصود نمی رسانَد. پس، پیش نیاز نخست، گِردآوری نسخه های متعدّد از یک متن حدیثی است تا در روند کاوش های بعدی، احتمال های گوناگون معنایی را بررسی کنیم، هر چند در این مرحله، نمی توان و نمی خواهیم به صحّت قطعی یک متن، حکم کنیم و بقیه را کنار نهیم؛ زیرا این کار، درگروی تعامل دنباله دار با متن به سرانجام می رسد.

چگونگی دستیابی به این نسخه ها، اعم از نسخه های خطّی و نسخه های غیر خطّی، نیازمند تخریج حدیث و آشنایی با فنّ نسخه شناسی است.

مرحله اوّل: فهم متن

پس از اطمینان نسبی به صحّت متن، نخست باید مفردات آن و سپس ترکیبات و محتوای کلّ کلام، فهمیده شوند. فهم مفردات، یعنی فهم دقیق و عمیق یکایک واژه ها با استفاده از کتاب های لغت، غریب الحدیث و کاربردهای آنها در متون اصیل عربی. فهم ترکیبات نیز به معنای فهم نقش ها و ارتباط های میان کلامی است و از این رو، فهم متن، خود به دو بخش تقسیم می شود: یکی، فهم مفردات و دیگری فهم ترکیبات.

الف ـ فهم مفردات

با توجّه به ساختار صرفی واژگان در زبان عربی و فصل بندی کتاب های لغت عربی بر پایه مادّه و ریشه کلمه، نیاز است که هر واژه نامفهوم حدیث را ریشه یابی کنیم، سپس به دنبال معنای آن در کتاب های لغت، برویم و آن گاه، معنای ریخته شده در قالب و هیئت موجود در متن را، معنا کنیم. هر دو کار، یعنی تشخیص مادّه و هیئت کلمه، نیاز به آشنایی با علم صرف دارد. با کار بست فنّ ریشه یابی، معنای یک واژه را در کتاب های لغت متعدّد، پیگیری می کنیم؛ زیرا قول لغوی، اگر اطمینان نیاورد، حجیت ندارد و به تجربه ثابت شده است که مراجعه به چند کتاب لغت، بسیار بهتر و دقیق تر، ما را به گوهر معنایی واژه و مادّه می رساند؛ معنایی که چون جانی واحد در هیئت های گوناگون، جاری است.

کتاب های لغت مورد استفاده، باید کهن و معتبر باشند، زیرا گاه واژه ها در گذر زمان، معانی متفاوتی می یابند و ما وظیفه داریم معنای واژه را در عصر صدور حدیث، به دست آوریم و این، در گرو مراجعه به کتاب های لغتی است که در عصر معصومان(ع)، یا نزدیک به آن روزگار، نوشته شده اند.

مراجعه به کتاب های غریب الحدیث نیز لازم است. این کتاب ها، شرح و تفسیر واژه هایی را بر عهده دارند که لغت دانان، تبیین نکرده اند، یا معنای خاصّ آن را در حوزه متون دینی، روشن نکرده اند. از این رو، حدیث پژوه که در پی فهم متنی خاصّ و متعلّق به خُرده فرهنگ دینی معصومان(ع) است، باید به آنها نیز مراجعه کند؛ زیرا واژه ها در خُرده فرهنگ های متعدّد، می توانند معانی متفاوت داشته باشند. واژه های نفاق و زکات، نمونه های خوبی برای تفاوت معنای لغوی آنها با معنای حدیثی و قرآنی شان است.[۳]

همچنین نمی توان از توجّه به متضادهای هر واژه، چشم پوشید. بازشناسی معنای «جهل»، بدون آشنایی با معنای «عقل» و «علم»، میسّر نیست و «جَلْع» و «وقاحت»، در کنار «حیاء»، بهتر فهمیده می شوند.

گفتنی است گاه معصومان(ع)، خود به تبیین برخی واژه ها پرداخته اند که می توان آنها را به عنوان گزاره های تبیینی و تفسیری، در فرآیند واژه شناسی سهیم کرد.[۴]

ب ـ فهم ترکیبات

متن، حاصل ترکیب معنادار و هدفمند واژه هاست. فهم متن، نیازمند درک این قالب و نسبت هر یک از اجزای کلام با دیگر اجزاست. این فهم، با یادگیری دستور زبان (دانش نحو)، میسر است؛ امّا این، همه کار نیست؛ گاه ترکیب هایی یافت می شوند که جمله کاملی به شمار نمی آیند و به صورت اصطلاح درآمده اند، و مفرد نیستند تا قابل جستجو در کتاب های لغت باشند. معنای مجموع این اصطلاح ها، با مجموع معنای اجزای آنها مساوی نیست، نمی توانیم یک یک اجزا و واژه ها را معنایابی کنیم و در کنار هم بگذاریم و مجموع آنها را معنای مجموع بخوانیم. برای نمونه، معنای «تزویج مقام» و یا «أعطاک من جراب النورة»، با این شیوه به دست نمی آید. شیوه پیشنهادی برای درک این اصطلاحات، گردآوری کاربردهای متعدّد آنها و حدس زدن معنای آنها با استفاده از قرینه های سیاقی و سپس، ارزیابی آنها پس از نهادن معنا میان عبارت و جمله است. کتاب های غریب الحدیث، گاه این اصطلاح ها را تبیین کرده اند.

آنچه کار را دشوارتر می سازد، گشوده شدن پای استعاره و مجاز به برخی از این اصطلاحات و ترکیبات است. در این اصطلاح های مجازی، تخیلی لطیف، نهفته است که درک آن برای کسانی که با گوینده، تفاوت زمانی یا فرهنگی دارند، مشکل می شود. شمار در خور توجهی از سخنان پیامبر اکرم(ص) و سخنان امام علی(ع) در نهج البلاغة، این هاله لطیف را دارند و از این رو، فهم حدیثی مانند «المُؤِنُ مُوهٍ راقِعٌ»[۵]، نیازمند درک تصویر خیال انگیز نهفته در آن است؛ امری که فرقه «ظاهریه» و برخی «حشویه»، از آن محروم بودند و به تشبیه و تجسیم در باره ذات پاک خداوند متعال و تنگ نظری در معانی حدیثی و قرآنی، گرفتار آمدند.

مرحله دوم: فهم مقصود

آنچه از متن فهمیده می شود، در موارد فراوانی با مقصود مؤّف و گوینده سخن، یکسان است. او نیتی داشته و برای رسیدن به هدفی خاص، سخنی را گفته، یا متنی را نوشته است. مخاطب برای رسیدن به آن مقصود، متن را می کاود و می فهمد و با اجرای اصل های زبانی و منطقی، برداشت خود را به گوینده و نویسنده، نسبت می دهد. با این همه، مؤّف و سخنران، می تواند با نشاندن قرینه هایی در کنار سخن و یا ارائه پیش و پس آنها، آنچه را از اثرش فهمیده می شود، تغییر دهد و میان مفهوم نخست متن و مقصود خود، تفاوت ایجاد کند. در علم اصول فقه، دو اصطلاح «مراد استعمالی» و «مراد جدّی»، ناظر به همین مسئله اند.

آنچه از فهم متن فهمیده می شود، بلافاصله و بدون جستجو از قرینه ها، قابلیت استناد تامّ و قطعی به صاحب متن را ندارد و برای رسیدن از مفهوم به مقصود، گردآوری قرینه های متعدّدی لازم است که برحسب نوع آن، به دو دسته قرینه های کلامی و مقامی و بر پایه جایگاه و اتصال به کلام متصل و منفصل، به منفصل (= جدا) و متصل (= چسبیده)، تقسیم می شوند. از تداخل این دو دسته بندی، چهار حالت، امکان وقوع می یابند: قرینه های کلامی متصل و منفصل و قرینه های مقامی متصل و منفصل که چون قرینه های مقامی منفصل، امکان وقوع در خارج را ندارند، یا بسیار نادرند، نیاز به یافتن سه دسته قرینه داریم که آنها را به ترتیب، «قرینه های داخلی کلامی، یا لفظی متصل»، «خانواده حدیث» و «اسباب ورود حدیث» می نامیم و توضیح هر یک می آید.

۲ ـ ۱. قرینه های کلامی متصل (قرینه های لفظی داخلی)

همسویی اجزای سخن و نوشته، اصل اوّلی در گفتگوها و متن های متعارف است. مؤّف یا گوینده، با جمله هایی به رشته کشیده، مخاطب خود را هدایت می کند و از این رو، هر یک از آنها می توانند به درک جمله های دیگر، کمک کنند و برای یکدیگر، قرینه شوند. برای نمونه، ما با ذکر واژه «کاسه»، یا «قلاّده» در کنار «شیر»، مقصود خود را از آن، معین می کنیم و گاه با تضمین آیه و حدیث و مَثَلی، به ابهام جمله، پایان می دهیم. قرینه های داخلی، در درون متن وجود دارند و از جنس همان سخن و نوشته هستند و از این رو، نمی توان آنها را برشمرد؛ امّا مهم ترین آنها، اقتباس و تلمیح و تعلیل گوینده و سؤل های مخاطب هستند که در دانش فقه الحدیث، به آنها پرداخته شده است.[۶]در دانش اصول فقه نیز به بخش هایی از اثر گذاری تعلیل در گذار از مفهوم متن به مقصود گوینده با دو عنوان تعمیم و تخصیص حاصل از تعلیل، اشاره شده است.

۲ ـ ۲. قرینه های کلامی منفصل (خانواده حدیث)

گوینده سخن و نویسنده متن، حق دارد قرینه های کلامی خود را پیش از آن، یا پس از آن، مطرح کند. این کار، چه از سرِ ناچاری باشد و چه به جهت مسائل دیگر، مخاطب را موظّف می سازد تا دیگر سخنان مرتبط با سخن اصلی را بیابد و در کنار آن بچیند، اگر چه صاحب سخن نیز مکلّف است، به گونه ای مخاطب را از آنها آگاه سازد. این قاعده عرفی محاورات، به هنگام کار با حدیث، توسعه می یابد و ما ناگزیریم از سخنان دیگر معصومان(ع) که ناظر به حدیث مورد پژوهش ماست، بهره بگیریم و سخن هر امام(ع) را برای سخن دیگر امامان(ع)، قرینه بدانیم. دلیل این امر، دیدگاه کلامی ماست که پیامبر(ص) و امامان از اهل بیت او را نوری واحد می دانیم که به تصریح خودشان، سرچشمه معرفت همگی، یکی، یعنی خداوند متعال است و سخنانشان، تصدیق کننده یکدیگر بوده و پاسخ همه آنان به یک سؤل، یکسان است.[۷]

بر این پایه، نمی توان مفاد یک حدیث را نظر تامّ و کامل و قطعی معصومان(ع)دانست؛ بویژه اگر به مسئله نقل معنا و دگرگونی های احتمالی در نقل و فهم راوی توجّه کنیم. از این رو، گردآوری احادیث ناظر به یک مسئله، به مثابه گردآوری قرینه های منفصل کلامی، از مهم ترین مراحل فهم حدیث است؛ امری که از آن با عنوان «تشکیل خانواده حدیث» نیز نام برده می شود. این مسئله، بارها و در گذشته و حال، و در فقه و کلام و سیره تجربه شده است که گردآوری و کنار هم نشاندن احادیثی که موضوع محوری آنها یکی است، پیامدهای مبارکی در فهم و تبیین احادیث دارد.[۸]

گفتنی است برای استخراج نظام واره های حدیثی، نمی توان تنها به احادیث مشابه و هم مضمون، مراجعه کرد؛ بلکه گردآوری احادیث در موضوعات مرتبط، متقابل و متعارض نیز لازم است؛ مجموعه ای که می توان آن را «خانواده بزرگ حدیث» نامید و نمونه های عملی آن در ابواب مختلف دانش نامه قرآن و حدیث و نیز تک نگاری هایی مانند توسعه اقتصادی در قرآن و حدیث، خِردگرایی در قرآن و حدیث و...، مشاهده کرد. در همه اینها، احادیثِ موضوع اصلی، مانند عقل و موضوعات مرتبط با آن، مانند «لبّ» و «اُولو النُهی» و نیز موضوعات متقابل، مانند «جهل»، گردآوری و به هم تنیده شده اند تا نظریه حدیثی شکل گیرد.

در فرجام این مرحله، گردآوری و نسبت یابی احادیث متعارض و مختلف نیز ضرور است. بسیاری از تغییر فهم ها، پس از یافتن و مقایسه دو حدیثی است که در ابتدا با هم متعارض به نظر می رسند و پس از کنار هم نشاندن و دقّت در مفاد هر یک، مقید بودن، مختصّ حال اضطرار بودن، یا حتّی تقیه ای بودن یکی از دو سوی تعارض را می فهمیم. تغییر مفهوم ظاهری وجوب به استحباب و حرمت به کراهت و این گونه تحوّل و تعمیق فهم ها نیز در گروی گردآوری احادیث مختلف و معارض است.

۲ ـ ۳. قرینه های مقامی متصل (اسباب ورود حدیث)

حدیث، مانند هر متن دیگر، یک مجموعه بسته و بریده ازمحیط بیرونی خود نیست؛ بلکه حاشیه ها و رشته هایی مرتبط با پیرامون خود دارد و معصومان(ع)، به گاه بیان سخن و پیام خود، به آنها ناظر بوده اند. وضعیت اجتماعی و تاریخی، فرهنگ و فضای گفتگو، گفتمان حاکم بر جامعه و شخصیت و پرسش های نهفته در ذهن مخاطب، تأثیر فراوانی در گویش و پیام حدیث می گذارند. بستر تاریخی و اجتماعی هر سخن و مکتب های فکری مخالف و متفاوت، راز و رمز بسیاری از نقدها و جبهه گیری ها را روشن می کند و چرایی های ناظر به حدیث را پاسخ می دهد. حتّی یک قرینه کوچک حاکم بر مقام گفتگو، توان تبیین ابهامات متن را دارد و از این رو، کاوش در منابع تاریخی، اجتماعی و هر منبع ناظر به حدیث، به منظور آگاهی از زمینه صدور حکم و چرایی طرح مطلبی، یا ردّ اندیشه ای از سوی گوینده حدیث، لازم است و نسبت دادن مفاد حدیث به وی بدون آن، مقبول نیست.

نمونه های متعدّد و تجربه های مکرّر، نشان می دهند که آگاهی از سبب ورود حدیث، مانند آشنایی با سبب نزول آیه، می تواند یاریگرِ ما در درست فهمیدن مقصود گوینده باشد. برای نمونه، حدیث «من بشّرنی بخروج آذارَ، فله الجنّة»، به تنهایی می تواند گونه ای تنفّر از ماه آذار را نشان دهد، اما توجّه به فضای صدور آن، این فهم را دگرگون می سازد.[۹]

راه دستیابی به سبب ورود، مطالعه کتاب های متناسب با زمینه و موضوع اصلی حدیث است. برای درک و فهم بهتر نامه های امیرمؤنان(ع) به معاویه و چرایی و چگونگی خطبه های حماسی امام حسین(ع)، مراجعه به کتاب های تاریخ و سیره، لازم است، همان گونه که فهم احادیث فقهی، در گرو شناخت نظریات فقهی معاصر ائمّه(ع) و پرسش های جاری است.

گام آخر: بهره گیری از دانش بشری

امامان(ع) به دلیل ارتباط با آفریدگار خلقت و شناخت قوانین آن، به بیان گزاره هایی حقیقت نما و واقع گرا می پردازند. از این رو، حدیث، مانند یک گزاره واقع نمای علمی، می تواند به فرآیند پرسش و آزمایش درآید. از این امر، تنها احادیثی استثنا می شوند که به واقعیات فراعقلی، مانند برزخ و قیامت، یا احکام اعتباری در فقه، نظر دارند. نمونه ای از تعامل حدیث و واقعیت خارجی، آزمایش های علمی و مشاهده های بالینی است که مدّعای برخی احادیت پزشکی را تأیید، یا عمومیت آن را تغییر داده اند، سفارش هایی را جهانی و فرامنطقه ای و توصیه هایی را ناظر به افراد و جغرافیایی محدود و خاص می کنند.

دانش های بشری با پرسش آفرینی، به فهم ژرف تر حدیث کمک می کنند و دغدغه های ذهنی، ذهن هشیار حدیث پژوه را به گاه مواجهه با متن، به استخراج لایه ها و لطایف نهفته و پنهان آن، وا می دارند و متن را به استنطاق می کشانند و همان گونه که ادیبان زبردست، نکات لطیف و زیبای متن را استخراج می کنند، محدّثان آشنا با روان شناسی و سیاست و مدیریت، می توانند ویژگی های نهفته حدیث را بیرون کشند.[۱۰]

ما از طریق سنجش فهم خود با اطّلاعات مرتبط در زمینه دانش های بشری، مانند طب، اقتصاد و روان شناسی و سیاست، و نیز حوزه دانش های دینی، مانند فقه و اخلاق، می توانیم به اصلاح و تعمیق فهم حدیث، کمک کنیم.

گفتنی است که شرح و تفسیرها و حتّی ترجمه های دقیق محدّثان بزرگ و شارحان ورزیده حدیث نیز بر فهم ما مؤّرند. این عالمان، به دلیل آگاهی گسترده از هزاران حدیث و درک بهتر و عمیق تر زبان آن، فهم هایی بکر و مقبول، به دست داده اند و از این رو، نیاز است تا از آنها مطّلع شویم، هر چند این به معنای انحصار بر فهم پیشینیان و تقلید بی چون و چرا و پیروی بی تأمّل و دقّت نیست. فهم ایشان، اهمّیت و لزوم بذل توجّه را دارد، امّا حجّیت و ضرورت پیروی را ندارد و از این رو، توصیه می شود این مرحله را نه در آغاز سیرِ فهم حدیث که در فرجام آن به انجام رسانیم تا فهم ما زیر نفوذ فهم بزرگان، قرار نگیرد و اجتهاد و دریافت های خود را در نطفه، خفه نکنیم.

نکته:

برای پیمودن مسیر فهم حدیث، نیاز به طی کردن گام به گام مراحل گفته شده داریم؛ مراحلی که هر یک نیز پلّه هایی را در درون خود دارند. طی کردن همه این مسیر منطقی با دقّت و استواری، می تواند در موارد متعدّدی، ما را به درک مفهوم متن و از آن جا به فهم مقصود گوینده برساند؛ امّا این به معنای فهم همه احادیث، بویژه احادیث متشابه و دشوار نیست. حدیث نیز مانند قرآن، متشابهاتی دارد که فهم آنها در گرو دسترسی به احادیث محکم و نسبت یابی میان آنهاست که همه آن، برای همگان، میسور نیست. افزون بر این، هر کدام از گام های بیان شده در مسیر فهم حدیث، با آسیب هایی دست به گریبان است که بدون حلّ آنها، به نتیجه واقعی، نائل نمی شویم. به این آسیب ها در بیان ویژه آسیب ها، پرداخته شده است.[۱۱]

[۱]. ر. ک: ص ۴۵۱ ترغیب به فهم حدیث.

[۲]. ر. ک: ص ۲۲۳ آسیب های صدور و نقل حدیث.

[۳]. ر. ک: دانش نامه امام علی(ع): ج ۱۲ ص ۳۶۷ مقاله «نفاق». نیز، ر. ک: مجلّه علوم حدیث: شماره ۴۸ ص ۱۵۲ مقاله «زکات».

[۴]. در کتاب معانی الأخبار، شیخ صدوق و مدخل های دانش نامه میزان الحکمة، موارد متعدّدی از این گزاره های تفسیری آمده است.

[۵]. المجازات النبوّیة: ص ۱۷۲ ح ۱۳۲ مؤمن، شکافنده وصله کننده است.

[۶]. ر. ک: روش فهم حدیث: فصل گردآوری قرینه ها، قرینه های داخلی.

[۷]. ر. ک: ح ۷۱۵.

[۸]. دانش اُصول فقه، به بخشی از این ارتباط ها و نسبت یابی ها، مانند تقیید و تخصیص، پرداخته است و بخشی از آن در کتاب روش فهم حدیث ص ۱۵۰ ـ ۱۸۰ آمده است.

[۹]. ماجرا این گونه است که پیامبر اکرم(ص) در مسجد، سخنرانی می کرد که دید ابو ذر از دور می آید. ایشان به مسلمانان فرمود: «کسی وارد مسجد می شود که اهل بهشت است». برخی افراد سودجو، از مسجد بیرون رفتند تا دوباره در آیند و این سخن بر آنان تطبیق کند. پیامبر(ص) فهمید و فرمود: «الآن، چند نفر به مسجد می آیند. آن کسی مقصود من است که از او تاریخ را جویا شوم و او بگوید در حال خروج از ماه آذار هستیم.» همه که وارد شدند، پیامبر(ص) رو به ابو ذر کرد و فرمود: «امروز، چه روزی است؟». ابو ذر گفت: دو روز دیگر از ماه آذار، خارج می شویم. گفتنی است ماه آذار، یک ماه رومی و خورشیدی است که میان اعراب، متداول بوده است. این ماه، ربطی به آذر، یا صفر ندارد و برابر با دهه آخر اسفند و نیمه اوّل فروردین است.

[۱۰]. نمونه های این تعامل را می توانید در کتاب های الگوی شادی، فرهنگ حیا و نیز چندین مقاله در نسیم حدیث، مشاهده کنید.

[۱۱]. ر. ک: ص ۲۲۳ آسیب های صدور و نقل حدیث و آسیب های نقل و فهم حدیث: ص ۶۰ و ۱۱۰.



بخش پاسخ گویی پایگاه حدیث نت