احادیث داستانی امام علی(ع) در اوج فقر

امام علی(ع) خاطره ای از فقر خود می گوید.

الإمام علی(ع):

خَرَجتُ فی یومٍ شاتٍ مِن بَیتِ رَسولِ اللّهِ(ص)، وَقَد أخَذتُ إهاباً مَعطونا، فَحَوَّلتُ وَسَطَهُ فَأَدخَلتُهُ عُنُقی، وشَدَدتُ وَسَطی فَحَزَمتُهُ بِخوصِ النَّخلِ، وإنّی لَشَدیدُ الجوعِ، وَلَو کانَ فی بَیتِ رَسولِ اللّهِ(ص) طَعامٌ لطَعِمتُ مِنهُ.

فَخَرَجتُ ألتَمِسُ شَیئاً، فَمَرَرتُ بِیهودِی فی مالٍ لَهُ وهُوَ یسقی بِبَکرَةٍ لَهُ، فَاطَّلَعتُ عَلَیهِ مِن ثُلمَةٍ فِی الحائِطِ، فَقالَ: ما لَک یا أعرابِی؟ هَل لَک فی کلِّ دَلوٍ بِتَمرَةٍ؟

قُلتُ: نَعَم، فَافتَحِ البابَ حَتّی أدخُلَ، فَفَتَحَ فَدَخَلتُ فَأَعطانی دَلوَهُ، فَکلَّما نَزَعتُ دَلواً أعطانی تَمرَةً حَتّی إذَا امتَلَأت کفّی أرسَلتُ دَلوَهُ وقُلتُ: حَسبی.

فَأَکلتُها، ثُمَّ جَرَعتُ مِنَ الماءِ فَشَرِبتُ، ثُمَّ جِئتُ المَسجِدَ فَوَجَدتُ رَسولَ اللّهِ(ص) فیهِ.[۱]

امام علی(ع):

در یک روز زمستانی، از خانه پیامبر خدا خارج شدم و پوست فرسوده ای با خود برداشتم و وسط آن را شکافتم و از گردنم رد کردم و میان آن را با برگ درخت خرما به کمرم بستم. سخت گرسنه بودم و اگر در خانه پیامبر خدا غذایی بود، حتما از آن می خوردم [؛ امّا چیزی نبود که با آن، سدّ جوع کنم].

پس در پی به دست آوردن چیزی بیرون رفتم. در راه، از مِلک یک یهودی گذشتم که با ماده اشتر جوانش آب می کشید. از شکاف دیوار نگاهش کردم. گفت: چه می خواهی، ای اعرابی؟ آیا حاضری در مقابلِ [کشیدن] هر دلو آب، یک دانه خرما بگیری؟

گفتم: آری. در را باز کن تا داخل شوم.

او در را باز کرد و من داخل شدم. دلوَش را به من داد. هر یک دلو آبی که می کشیدم، یک دانه خرما به من می داد، تا وقتی که مُشتم پر شد. دلوش را گذاشتم و گفتم: مرا بس است. خرماها را خوردم و سپس قدری آب نوشیدم و آن گاه به مسجد آمدم. دیدم پیامبر خدا در مسجد است.


[۱]. سنن الترمذی: ج ۴ ص ۶۴۵ ح ۲۴۷۳، دانشنامه قرآن و حدیث: ج ۱ ص ۲۶۰.