احادیث داستانی پرخوری در شب

ابلیس پس از آنکه مردمان را در فریب خوردن، سه دسته می کند، به یحیی می گوید که شبی غذا را بر یحیی لذیذ جلوه می داده و یحیی با زیاد خوردن، آن شب برای نماز بر نخاسته

حلیة الأولیاء عن وُهَیبِ بن الوَرد:

بَلَغَنا أنَّ الخَبیثَ إبلیسَ تَبَدّی لِیحیی بنِ زَکرِیا(ع)، فَقالَ لَهُ: إنّی اُریدُ أن أنصَحَک.

فَقالَ: کذَبتَ، أنتَ لا تَنصَحُنی، ولکن أخبِرنی عَن بَنی آدَمَ.

فَقالَ: هُم عِندَنا عَلی ثَلاثَةِ أصنافٍ. أمّا صِنفٌ مِنهُم: فَهُم أشَدُّ الأَصنافِ عَلَینا، نُقبِلُ حَتّی نَفتِنَهُ ونَستَمکنَ مِنهُ، ثُمَّ یفزَعُ إلَی الاِستِغفارِ وَالتَّوبَةِ فَیفسِدُ عَلَینا کلَّ شَیءٍ أدرَکنا مِنهُ، ثُمَّ نَعودُ لَهُ فَیعودُ، فَلا نَحنُ نَیأَسُ مِنهُ، ولا نَحنُ نُدرِک مِنهُ حاجَتَنا، فَنَحنُ مِن ذلِک فی عَناءٍ. وأمَّا الصِّنفُ الآخَرُ: فَهُم فی أیدینا بِمَنزِلَةِ الکرَةِ فی أیدی صِبیانِکم، نُلقیهِم کیفَ شِئنا، قَد کفَونا أنفُسَهُم. وأمَّا الصِّنفُ الآخَرُ: فَهُم مِثلُک مَعصومونَ لا نَقدِرُ مِنهُم عَلی شَیءٍ.

فَقالَ لَهُ یحیی: عَلی ذلِک، هَل قَدَرتَ مِنّی عَلی شَیءٍ؟

قالَ: لا، إلّا مَرَّةً واحِدَةً؛ فَإِنَّک قَدَّمتَ طَعاماً تَأکلُهُ فَلَم أزَل اُشَهّیهِ إلَیک حَتّی أکلتَ أکثَرَ مِمّا تُریدُ، فَنِمتَ تِلک اللَّیلَةَ ولَم تَقُم إلَی الصَّلاةِ کما کنتَ تَقومُ إلَیها.

قالَ: فَقالَ لَهُ یحیی: لا جَرَمَ، لا شَبِعتُ مِن طَعامٍ أبَداً حَتّی أموتَ.

فَقالَ لَهُ الخَبیثُ: لا جَرَمَ، لا نَصَحتُ آدَمِیاً بَعدَک.[۱]

حلیة الأولیاء ـ به نقل از وُهَیب بن وَرد ـ:

به ما رسیده است که ابلیس پلید، بر یحیی بن زکریا(ع) آشکار شد و بدو گفت: من می خواهم تو را نصیحت کنم.

یحیی(ع) گفت: «دروغ می گویی. تو خیرخواه من نیستی؛ امّا مرا از فرزندان آدم خبر ده».

ابلیس گفت: آنان در نزد ما بر سه دسته اند:

دسته ای از آنان بیشترین زحمت را برای ما دارند. آنان را می فریبیم و بر آنان مسلّط می شویم؛ امّا بلافاصله به استغفار و توبه پناه می برند و همه زحمات ما را تباه می کنند. دوباره به سراغشان می رویم و دوباره آنها همان می کنند. بنا بر این، نه از آنان ناامید می شویم و نه به مرادمان می رسیم. بدین جهت، در رنج و زحمتیم.

دسته دوم، در دست ما به سانِ گویی هستند که در دست کودکان شماست. هر گونه که بخواهیم، آنها را به این سو و آن سو می افکنیم. اینها، خود، زحمت ما را کم کرده اند.

دسته سوم، مانند تو معصوم هستند و ما نمی توانیم با آنها کاری بکنیم.

یحیی گفت: «به هر حال، آیا تاکنون بر من چیره گشته ای؟».

گفت: نه، بجز یک بار و آن هنگامی بود که مشغول خوردن غذایی شدی، و من پیوسته آن را برایت لذیذ جلوه می دادم، تا آن که بیش از اندازه ای که می خواستی، خوردی و در نتیجه آن شب خوابیدی و بر خلاف شب های پیش، برای نماز بر نخاستی.

یحیی به او گفت: «زین پس، تا زنده ام، هرگز از غذایی، سیر نخواهم خورد».

آن ناپاک به او گفت: من نیز زین پس، هرگز آدمیزادی را نصیحت نخواهم کرد.


[۱]. حلیة الأولیاء: ج ۸ ص ۱۴۸ الرقم ۴۰۶، دانشنامه قرآن و حدیث ج ۴ ص ۳۸۴.