احادیث داستانی خطبه عقد امام علی(ع) از زبان پیامبر(ص)

این حدیث نشان می دهد که ازدواج امام علی(ع) با حضرت فاطمه(س) به دستور خداوند بوده است. خطبه ی این ازدواج مبارک نیز ذکر شده است.

تاریخ دمشق عن أنس:

بَینا أنا عِندَ النَّبِی(ص) إذ غَشِیهُ الوَحی، فَلَمّا سُرِی عَنهُ قالَ: هَل تَدری ما جاءَ بِهِ جِبریلُ مِن عِندِ صاحِبِ العَرشِ؟ قُلتُ: لا، قالَ: إنَّ رَبّی أمَرَنی أن اُزَوِّجَ فاطِمَةَ مِن عَلِی بنِ أبی طالِبٍ، فَانطَلِق فَادعُ لی أبا بَکرٍ وعُمَرَ وعُثمانَ وطَلحَةَ وَالزُّبَیرَ وبِعَدَدِهِم مِنَ الأَنصارِ. فَانطَلَقتُ فَدَعَوتُهُم، فَلَمّا أخَذُوا المَقاعِدَ، قالَ النَّبِی(ص):

الحَمدُ للّهِ المَحمودِ بِنِعَمِهِ، المَعبودِ بِقُدرَتِهِ، المُطاعِ بِلِسانِهِ، المَرهوبِ مِن عَذابِهِ، المَرغوبِ إلَیهِ فیما عِندَهُ، النّافِذِ أمرُهُ فی سَمائِهِ وأرضِهِ، الَّذی خَلَقَ الخَلقَ بِقُدرَتِهِ، ومَیزَهُم بِأَحکامِهِ، وأعَزَّهُم بِدینِهِ، وکرَّمَهُم بِنَبِیهِ مُحَمَّدٍ(ص)، ثُمَّ إنَّ اللّهَ جَعَلَ المُصاهَرَةَ نَسَبا لاحِقا وأمرا مَفتوحا، وَشَّجَ بِهِ الأَرحامَ وألزَمَهَا الأَنامَ، فَقالَ تَبارَک وتَعالی:«وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا وَ کانَ رَبُّک قَدِیرًا»[۱]، فَأَمرُ اللّهِ یجری إلی قَضائِهِ، وقَضاؤُهُ یجری إلی قَدَرِهِ، ولِکلِّ قَضاءٍ قَدَرٌ، ولِکلِّ قَدَرٍ أجَلٌ، ولِکلِّ أجَلٍ کتابٌ«یمْحُواْ اللَّهُ مَا یشَاءُ وَ یثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْکتَابِ»[۲]. ثُمَّ إنَّ رَبّی أمَرَنی أن اُزَوِّجَ فاطِمَةَ مِن عَلِی بنِ أبی طالِبٍ، فاُشهِدُکم أنّی قَد زَوَّجتُهُ إیاها عَلی أربَعِمِئَةِ مِثقالِ فِضَّةٍ إن رَضِی بِذلِک عَلِی. وکانَ النَّبِی(ص) قَد بَعَثَهُ فی حاجَةٍ، ثُمَّ إنَّ رَسولَ اللّهِ(ص) دَعا بِطَبَقٍ فیه بُسرٌ فَوَضَعَهُ بَینَ أیدینا وقالَ: اِنتَهِبوا، فَبَینا نَحنُ نَنتَهِبُ إذ أقبَلَ عَلِی(ع)، فَتَبَسَّمَ النَّبِی(ص) وقالَ:

یا عَلِی، إنَّ اللّهَ أمَرَنی أن اُزَوِّجَک فاطِمَةَ وقَد زَوَّجتُکها عَلی أربَعِمِئَةِ مِثقالِ فِضَّةٍ إن رَضیتَ.

فَقالَ عَلِی(ع): رَضیتُ یا رَسولَ اللّهِ. ثُمَّ خَرَّ للّهِِ ساجِدا، فَلَمّا رَفَعَ رَأسَهُ، قالَ لَهُ النَّبِی(ص): بارَک اللّهُ فیکما وبارَک عَلَیکما، وأخرَجَ مِنکمَا الکثیرَ الطَّیبَ.[۳]

تاریخ دمشق ـ به نقل از انس ـ:

در محضر پیامبر(ص) بودم که وحی، ایشان را فرا گرفت. پس چون به حال طبیعی خود باز گشت، فرمود: «آیا می دانی جبرئیل از نزد پروردگار عرش، چه آورد؟».

گفتم: نه.

فرمود: «پروردگارم به من فرمان داد که فاطمه را به همسری علی بن ابی طالب در آورم. پس برو و ابو بکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و به تعداد ایشان از انصار، نزد من بخوان».

من رفتم و آنان را فرا خواندم. چون در جای خود نِشستند، پیامبر(ص) فرمود: «سپاس، برای خداوندی است که به واسطه نعمت هایش، سپاس می شود، به سبب قدرتش پرستش می گردد، به سبب زبانش (کلامش)، از او فرمان می برند، از عذابش می ترسند، و آنچه را [از پاداش] نزد اوست، از او می خواهند؛ خدایی که فرمانش در آسمان و زمینش نافذ است؛ همو که آفریدگان را به قدرت خود آفرید، و با احکامش آنها را از یکدیگر جدا ساخت، و با دینش به آنان عزّت بخشید، و به وجود پیامبرش محمّد(ص)، آنان را مفتخر داشت.

سپس خداوند، ازدواج را مایه پیوند نَسَبی و یک تکلیف قرار داد، و با آن، ارحام را به هم پیوست و مردمان را بِدان ملزم ساخت. خداوند ـ تبارک و تعالی ـ فرموده است: «و او کسی است که از آب، بشری را آفرید و او را [دارای خویشاوندی] نَسَبی و سببی قرار داد و پروردگار تو، همواره تواناست». پس فرمان خدا به سوی قضای او روان است، و قضای او به سوی قَدَرش، و هر قضایی را قَدَری است، و هر قَدَری را سرآمدی، و هر سرآمدی را نبِشته ای: «خدا آنچه را بخواهد، محو می کند یا باقی می گذارد و اصل کتاب، نزد اوست».

به درستی که پروردگارم مرا فرمان داد تا فاطمه را به ازدواج علی بن ابی طالب در آورم، و من شما را گواه می گیرم که فاطمه را با مهریه چهارصد مثقال نقره، به همسری او در آوردم، اگر علی بِدان راضی باشد».

پیامبر(ص) علی را در پی کاری فرستاده بود. پیامبر خدا(ص) سپس طبقی خرمای نارَس خواست و آن را در برابر خویش نهاد و فرمود: «غارت کنید!».

ما مشغول تاراج کردن سینی خرما بودیم که علی(ع) آمد. پیامبر(ص) لبخندی زد و فرمود: «ای علی! خداوند، مرا فرمود تا فاطمه را به ازدواج تو در آورم و من او را با مهریه چهارصد مثقال نقره، به همسری تو در آوردم، البتّه اگر تو راضی باشی».

علی(ع) فرمود: راضی ام، ای پیامبر خدا!

سپس برای خدا به سجده افتاد و چون سرش را از سجده برداشت، پیامبر(ص) به او فرمود: «خداوند به شما دو تن، برکت دهد و مبارکتان باشد و نسل بسیار و پاکی را از شما به دنیا آورَد!».


[۱]. الفرقان: ۵۴

[۲]. الرعد: ۳۹

[۳]. تاریخ دمشق: ج ۵۲ ص ۴۴۴ ح ۱۱۱۱۴، دانشنامه قرآن و حدیث ج ۳ ص ۳۸۰.