احادیث داستانی تأدیب کوتاهی کنندگان از جهاد

سه تن از مسلمانان با اینکه توان حضور در جهاد داشتند، از شرکت در آن خود داری کردند. لذا پیامبر اسلام(ص) و دیگر مسلمانان با آنها با بی اعتنایی برخورد کردند و در نتیجه آنها از مدینه خارج شده و توبه ی واقعی کردند و توبه ی آنها پذیرفته شد.

تفسیر القمّی ـ فی ذِکرِ غَزوَةِ تَبوک ـ:

قَد کانَ تَخَلَّفَ عَن رَسولِ اللّهِ(ص) قَومٌ مِنَ المُنافِقینَ، وقَومٌ مِنَ المُؤمِنینَ مُستَبصِرینَ لَم یعثَر عَلَیهِم فی نِفاقٍ، مِنهُم: کعبُ بنُ مالِک الشّاعِرُ، ومُرادَةُ بنُ الرَّبیعِ، وهِلالُ بنُ اُمَیةَ الواقِفِی (المُوافِقِی) فَلَمّا تابَ اللّهُ عَلَیهِم، قالَ کعبٌ: ما کنتُ قَطُّ أقوی مِنّی فی ذلِک الوَقتِ الَّذی خَرَجَ رَسولُ اللّهِ(ص) إلی تَبوک، ومَا اجتَمَعَت لی راحِلَتانِ قَطُّ إلاّ فی ذلِک الیومِ، وکنتُ أقولُ: أخرُجُ غَدا، أخرُجُ بَعدَ غَدٍ فَإِنّی قَوِی، وتَوانَیتُ وبَقیتُ بَعدَ خُروجِ النَّبِی(ص) أیاما أدخُلُ السّوقَ فَلا أقضی حاجَةً.

فَلَقیتُ هِلالَ بنَ اُمَیةَ ومُرادَةَ بنَ الرَّبیعِ وقَد کانا تَخَلّفا أیضا، فَتَوافَقنا أن نُبَکرَ إلَی السّوقِ ولَم نَقضِ حاجَةً، فَما زِلنا نَقولُ: نَخرُجُ غَدا، بَعدَ غَدٍ، حَتّی بَلَغَنا إقبالُ رَسولِ اللّهِ فَنَدِمنا.

فَلَمّا وافی رَسولُ اللّهِ(ص) استَقبَلناهُ نُهَنِّئُهُ بِالسَّلامَةِ، فَسَلَّمنا عَلَیهِ فَلَم یرُدَّ عَلَینَا السَّلامَ وأَعرَضَ عَنّا، وسَلَّمنا عَلی إخوانِنا فَلَم یرُدّوا عَلَینَا السَّلامَ، فَبَلَغَ ذلِک أهلونا فَقَطَعوا کلامَنا، وکنّا نَحضُرُ المَسجِدَ فَلا یسَلِّمُ عَلَینا أحَدٌ ولا یکلِّمُنا. فَجِئنَ نِساؤُنا إلی رَسولِ اللّهِ(ص) فَقُلنَ: قَد بَلَغَنا سَخَطُک عَلی أزواجِنا فَنَعتَزِلُهُم؟

فَقالَ رَسولُ اللّهِ(ص): لا تَعتَزِلنَهُم ولکن لا یقرُبوکنَّ.

فَلَمّا رَأی کعبُ بنُ مالِک وصاحِباهُ ما قَد حَلَّ بِهِم، قالوا: ما یقعِدُنا بِالمَدینَةِ ولا یکلِّمُنا رَسولُ اللّهِ(ص) ولا إخوانُنا ولا أهلونا، فَهَلُمّوا نَخرُج إلی هذَا الجَبَلِ فَلا نَزالُ فیهِ حَتّی یتوبَ اللّهُ عَلَینا أو نَموتَ، فَخَرَجوا إلی ذِنابِ جَبَلٍ بِالمَدینَةِ، فَکانوا یصومونَ، وکانَ أهلوهُم یأتونَهُم بِالطَّعامِ فَیضَعونَهُ ناحِیةً ثُمَّ یوَلّونَ عَنهُم فَلا یکلِّمونَهُم، فَبَقوا عَلی هذا أیاما کثیرَةً یبکونَ بِاللَّیلِ وَالنَّهارِ ویدعونَ اللّهَ أن یغفِرَ لَهُم. فَلَمّا طالَ عَلَیهِمُ الأَمرُ، قالَ لَهُم کعبٌ: یا قَومُ قَد سَخِطَ اللّهُ عَلَینا، ورَسولُهُ قَد سَخِطَ عَلَینا، وأَهلونا وإخوانُنا قد سَخِطوا عَلَینا فَلا یکلِّمُنا أحَدٌ، فَلِمَ لا یسخَطُ بَعضُنا عَلی بَعضٍ؟ فَتَفَرَّقوا فِی اللَّیلِ وحَلَفوا أن لا یکلِّمَ أحَدٌ مِنهُم صاحِبَهُ حَتّی یموتَ أو یتوبَ اللّهُ عَلَیهِ.

فَبَقوا عَلی هذِهِ ثَلاثَةَ أیامٍ، کلُّ واحِدٍ مِنهُم فی ناحِیةٍ مِنَ الجَبَلِ لا یری أحَدٌ مِنهُم صاحِبَهُ ولا یکلِّمُهُ، فَلَّما کانَ فِی اللَّیلَةِ الثّالِثَةِ ورَسولُ اللّهِ(ص) فی بَیتِ اُمِّ سَلَمَةَ نَزَلَت تَوبَتُهُم عَلی رَسولِ اللّهِ(ص).

وقَولُهُ: لَقَد تابَ اللّهُ بِالنَّبِی[۱]عَلَی المُهاجِرینَ وَالأَنصارِ الَّذینَ اتَّبَعوهُ فی ساعَةِ العُسرَةِ. قالَ الصّادِقُ(ع): هکذا نَزَلَت، وهُوَ أبو ذَرٍّ، وأبو خُثَیمَةَ، وعُمَرُ بنُ وَهبٍ، الَّذینَ تَخَلَّفوا ثُمَّ لَحِقوا بِرَسولِ اللّهِ(ص).

ثُمَّ قالَ فی هؤُلاءِ الثَّلاثَةِ: «وَ عَلَی الثَّلَثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ»[۲]... [الحَدیثَ].[۳]

تفسیر القمّی ـ در بیان جنگ تبوک ـ:

گروهی از منافقان و همچنین عدّه ای از مؤمنان واقعی که نفاقی در آنها دیده نشده بود، از جمله کعب بن مالک شاعر و مرارة بن ربیع و هلال بن امیه واقفی (/ موافقی)، از رفتن با پیامبر خدا(ص) خودداری کردند. پس از آن که خداوند، توبه این سه نفر را پذیرفت، کعب گفت: من هیچ گاه، به اندازه زمانی که پیامبر خدا(ص) به تبوک رفت، قوی نبودم و هیچ گاه دو شتر نیرومند نداشتم، مگر در آن روز؛ امّا با خود می گفتم: فردا، پس فردا می روم. من که قوی هستم. و بدین ترتیب، سستی نمودم و چند روز پس از رفتن پیامبر(ص) ماندم و به بازار می رفتم، ولی کاری انجام نمی دادم.

گذشت تا به هلال بن امیه و مرارة بن ربیع ـ که آن دو نیز به جنگ نرفته بودند ـ بر خوردم و با هم توافق کردیم که صبح زود به بازار برویم، ولی کاری انجام ندهیم. پیوسته می گفتیم: فردا می رویم، پس فردا می رویم، تا آن که خبر بازگشت پیامبر خدا(ص) را شنیدیم و پشیمان شدیم.

چون پیامبر خدا(ص) آمد، به پیشوازش رفتیم تا به او برای سلامتی ایشان [در جنگ] تبریک بگوییم. سلام کردیم؛ امّا ایشان جواب سلام ما را نداد و صورتش را از ما برگردانْد. به برادرانمان سلام کردیم، آنها هم جواب سلاممان را ندادند. خبر به خانواده هایمان رسید، آنها نیز دیگر با ما حرف نمی زدند. به مسجد می رفتیم، هیچ کس به ما سلام نمی کرد و با ما حرف نمی زد. زنانمان نزد پیامبر خدا(ص) رفتند و گفتند: شنیده ایم شما از شوهران ما ناخشنودید. آیا از آنها کناره گیریم؟ پیامبر خدا(ص) فرمود: «از آنها کناره نگیرید، امّا به شما نزدیک نشوند».

کعب بن مالک و دو یارش با مشاهده این وضع، گفتند: وقتی نه پیامبر خدا(ص) با ما سخن می گوید نه برادرانمان و نه خانواده مان، چرا در مدینه بمانیم؟ بیایید به این کوه برویم و آن قدر در آن بمانیم تا خدا، توبه ما را بپذیرد یا این که بمیریم.

پس به انتهای کوهی در مدینه رفتند و روزها روزه می گرفتند و زنانشان برای آنها غذا می آوردند و در گوشه ای می گذاشتند و می رفتند و با آنها سخن نمی گفتند. روزهای بسیار بر این حال ماندند و شب و روز می گریستند و از خدا می خواستند که آنها را ببخشد. چون کار به طول انجامید، کعب به بقیه گفت: ای دوستان! خدا بر ما خشم گرفته، پیامبرش بر ما خشم گرفته و خانواده و برادرانمان هم بر ما خشم گرفته اند و هیچ کس با ما سخن نمی گوید. پس چرا ما خود بر یکدیگر خشم نگیریم؟ در دلِ شب، پراکنده شدند و سوگند خوردند که با یکدیگر سخن نگویند تا بمیرند یا خداوند، توبه شان را بپذیرد.

سه روز بدین منوال گذشت و هر کدام آنها در گوشه ای از کوه بود و هیچ کدام از آنها یکدیگر را نمی دیدند و با یکدیگر سخن نمی گفتند. چون شب سوم شد، پیامبر خدا(ص) در خانه امّ سلمه بود که [پذیرفته شدن] توبه آنان بر پیامبر(ص) نازل شد.

درباره سخن: «خداوند، به سبب پیامبر بر مهاجران و انصار که او را در آن ساعت دشوار پیروی کردند، بخشید»، امام صادق(ع) فرمود: «این گونه نازل شده است. ابوذر و ابوخُثَیمه و عمر بن وهب، کسانی بودند که ابتدا با پیامبر خدا(ص) نرفتند؛ امّا بعد به ایشان ملحق شدند».

سپس در باره آن سه نفر (کعب بن مالک و...) فرمود: «و بر آن سه تن که بر جای مانده بودند»... [تا آخر حدیث].


[۱]. الموجود في المصدر المخطوط :«لقد تاب اللّه‏ على النبيّ والمهاجرين»، وهو الصحيح الموافق للمصحف الشريف هامش المصدر.

[۲]. التوبة: ۱۲۳

[۳]. تفسیر القمّی: ج ۱ ص ۲۹۶، بحارالأنوار: ج ۲۱ ص ۲۱۸ ح ۳، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۷، ص ۵۸۸.