احادیث داستانی دولت اهل بیت(ع)

امام باقر(ع) در حضور هشام بن عبدالملک حکومت و هدایت اهل بیت(ع) و امتداد آن را به همگان گوشزد فرمود.

الکافی عن أبی بکر الحضرمی:

لَمّا حُمِلَ أبو جَعفَرٍ(ع) إلَی الشّامِ إلی هِشامِ بنِ عَبدِ المَلِک وصارَ بِبابِهِ، قالَ لِأَصحابِهِ ومَن کانَ بِحَضرَتِهِ مِن بَنی اُمَیةَ: إذا رَأَیتُمونی قَد وَبَّختُ مُحَمَّدَ بنَ عَلِی ثُمَّ رَأَیتُمونی قَد سَکتُّ فَلیقبِل عَلَیهِ کلُّ رَجُلٍ مِنکم فَلیوَبِّخهُ. ثُمَّ أمَرَ أن یؤذَنَ لَهُ، فَلَمّا دَخَلَ عَلَیهِ أبو جَعفَرٍ(ع) قالَ بِیدِهِ: السلام عَلَیکم، فَعَمَّهُم جَمیعا بِالسلام، ثُمَّ جَلَسَ، فَازدادَ هِشامٌ عَلَیهِ حَنَقا بِتَرکهِ السلام عَلَیهِ بِالخِلافَةِ وجُلوسِهِ بِغَیرِ إذنٍ، فَأَقبَلَ یوَبِّخُهُ ویقولُ فیما یقولُ لَهُ: یا مُحَمَّدَ بنَ عَلِی، لا یزالُ الرَّجُلُ مِنکم قَد شَقَّ عَصَا المُسلِمینَ، ودَعا إلی نَفسِهِ وزَعَمَ أنَّهُ الإِمامُ سَفَها وقِلَّةَ عِلمٍ، ووَبَّخَهُ بِما أرادَ أن یوَبِّخَهُ، فَلَمّا سَکتَ أقبَلَ عَلَیهِ القَومُ رَجُلٌ بَعدَ رَجُلٍ یوَبِّخُهُ حَتّی انقَضی آخِرُهُم.

فَلَمّا سَکتَ القَومُ نَهَضَ(ع) قائِما، ثُمَّ قالَ: أیهَا النّاسُ! أینَ تَذهَبونَ؟! وأینَ یرادُ بِکم؟! بِنا هَدَی اللّهُ أوَّلَکم، وبِنا یختِمُ آخِرَکم، فَإِن یکن لَکم مُلک مُعجَّلٌ فَإِنّ لَنا مُلکا مُؤَجَّلاً، ولَیسَ بَعدَ مُلکنا مُلک؛ لِأَنّا أهلُ العاقِبَةِ، یقولُ اللّهُ عز و جل:«وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»[۱].

الکافی ـ به نقل از ابو بکر حضرمی ـ:

هنگامی که امام باقر(ع) را به شام نزد هشام بن عبد الملک بردند و به دربارش رسید، هشام به یاران خود و امویان حاضر در مجلس گفت: وقتی دیدید من، محمّد بن علی را توبیخ کردم و سپس خاموش شدم، هر یک از شما نیز رو به او کنید و توبیخ و سرزنشش نمایید. سپس دستور داد که به امام(ع) اجازه ورود دهند. چون امام باقر(ع) وارد شد، با دست به همگان اشاره کرد که: سلام بر شما! و بدین ترتیب به همه سلام کرد و سپس نشست. از آن جا که به هشام به عنوان خلیفه، سلام نکرد و بی اجازه نشست، هشام شروع به توبیخ و سرزنش ایشان کرد و از جمله گفت: ای محمّد بن علی! همیشه یک نفر از شما خاندان، میان مسلمانان اختلاف انداخته و آنها را به سوی خود دعوت کرده و از روی بی خردی و نادانی، خود را امام دانسته است.

هشام تا جایی که توانست، امام(ع) را توبیخ و نکوهش کرد و چون خاموش شد، حاضران، یکی پس از دیگری تا آخرین نفر به توبیخ و نکوهش ایشان پرداختند. وقتی همه آنها ساکت شدند، امام(ع) برخاست و فرمود: «ای مردم! به کجا می روید و می خواهند شما را به کجا ببرند؟! به وسیله ما (خانواده) بود که خداوند، پیشینیان شما را هدایت کرد و [کار هدایتِ] آیندگانِ شما نیز به وسیله ما انجام می پذیرد. اگر شما را سلطنتی زودگذر است، در آینده ما را سلطنتی خواهد بود و پس از حکومت ما حکومتی نخواهد بود؛ زیرا عاقبت کار، از آنِ ماست و خدای عز و جل می فرماید: «و عاقبت، از آنِ پرهیزگاران است».


[۱]. الأعراف: ۱۲۸، القصص: ۸۳.