احادیث داستانی یادآوری آتش جهنم

وقتی امام صادق(ع) دست در آبگوشت برد برای صرف غذا به یاد آتش جهنم افتاد و بسیار از آن یاد کرد.

الکافی عن سلیمان بن خالد:

حَضَرتُ عَشاءَ أبی عَبدِ اللّهِ(ع) فی الصَّیفِ، فَاُتِی بِخِوانٍ عَلَیهِ خُبزٌ، واُتِی بِقَصعَةِ ثَریدٍ ولَحمٍ، فَقالَ: هَلُمَّ إلَی هذَا الطَّعامَ، فَدَنوتُ، فَوَضَعَ یدَهُ فیهِ ورَفَعَها وهُوَ یقولُ: أستَجیرُ بِاللّهِ مِنَ النّارِ، أعوذُ بِاللّهِ مِنَ النّارِ، أعوذُ بِاللّهِ مِنَ النّارِ، هذا ما لا نَصبِرُ عَلَیهِ فَکیفَ النّارُ؟ هذا ما لا نَقویعَلَیهِ فَکیفَ النّارُ؟ هذا ما لا نُطیقُهُ فَکیفَ النّارُ؟

قالَ: وکانَ(ع) یکرِّرُ ذلِک حَتّی أمکنَ الطَّعامُ، فَأَکلَ وأکلنا مَعَهُ.[۱]

الکافی ـ به نقل از سلیمان بن خالد ـ:

در یک شب تابستانی، خدمت امام صادق(ع) بودم که سفره نان با کاسه ای آب گوشت آوردند. امام(ع) فرمود: «بفرمایید غذا بخورید».

من، جلو رفتم. امام(ع) دستش را در کاسه برد و بیرون آورد و فرمود: «پناه می برم به خدا از آتش! پناه می برم به خدا از آتش! پناه می برم به خدا از آتش! ما تحمّل این را نداریم، چه رسد به آتش! ما تاب و توان این را نداریم، چه رسد به آتش! ما طاقت این را نداریم، چه رسد به آتش!» و پیوسته این جملات را تکرار می کرد، تا آن که غذا سرد شد و شام را با هم صرف کردیم.


[۱]. الکافی: ج ۶ ص ۳۲۲ ح ۵، دانشنامه قرآن و حدیث ج ۴ ص ۴۴۶.