احادیث داستانی سفارش پیامبر(ص) به جدا نکردن بچه شتر از مادر

پیامبر(ص) به صاحب شتر سفارش کرد که هنگام هدیه دادن شتر ماده، بچه اش نیز همراه آن داده شود

الکافی عن مصعب بن عبد اللّه النوفلی عمّن رفعه، قال:

قَدِمَ أعرابِی بِإِبِلٍ لَهُ عَلی عَهدِ رَسولِ اللّهِ(ص)، فَقالَ لَهُ: یا رَسولَ اللّهِ، بِع لی إبِلی هذِهِ، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ(ص): «لَستُ بِبَیاعٍ فِی الأَسواقِ»، قالَ: فَأَشِر عَلَی، فَقالَ لَهُ: «بِع هذَا الجَمَلَ بِکذا، وبِع هذِهِ النّاقَةَ بِکذا» حَتّی وَصَفَ لَهُ کلَّ بَعیرٍ مِنها.

فَخرَجَ الأَعرابِی إلَی السّوقِ فَباعَها، ثُمَّ جاءَ إلی رَسولِ اللّهِ(ص)، فَقالَ: وَالَّذی بَعَثَک بِالحَقِّ، ما زادَت دِرهَماً ولا نَقَصَت دِرهَما مِمّا قُلتَ لی، فَاستَهدِنی یا رَسولَ اللّهِ، قالَ: «لا»، قالَ: بَلی یا رَسولَ اللّهِ، فَلَم یزَل یکلِّمُهُ حَتّی قالَ لَهُ: «أهدِ لَنا ناقَةً ولا تَجعَلها وَلهی».[۱]

الکافی ـ به نقل از مُصعب بن عبد اللّه نوفلی از کسی که سند حدیث را به معصوم(ع) رسانده ـ:

در زمان پیامبر خدا(ص)، بادیه نشینی با شترانش نزد ایشان آمد و گفت: ای پیامبر خدا! این شترانم را برایم بفروش. پیامبر خدا(ص) به او فرمود: «من، فروشنده در بازار نیستم». گفت: پس، به من دستوری بده. رسول خدا(ص) به او فرمود: «این شتر نر را به فلان مبلغ بفروش، این شتر ماده را به فلان مبلغ» و قیمت یکایک شترهایش را به او گفت. بادیه نشین به بازار رفت و آنها را فروخت، سپس نزد پیامبر خدا(ص) باز آمد و گفت: سوگند به خدایی که تو را به حق فرستاد، یک درهم از آنچه شما به من فرمودی، بیشتر یا کمتر نشد. حال، هدیه ای از من بخواهید، ای پیامبر خدا! فرمود: «نه». گفت: چرا، ای پیامبر خدا! و چندان اصرار کرد تا آن که ایشان فرمود: «ناقه ای به ما هدیه کن و بچّه اش را از آن جدا نکن».


[۱]. الکافی: ج ۵ ص ۳۱۷ ح ۵۴، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۷، ص ۱۵۰.