پژوهشى در معناى خرد

پژوهشى در معناى خرد

از نظر اسلام، تنها راه تكامل مادّى و معنوى و سازندگى دنيا و آخرت و رسيدن به جامعه مطلوب و مقصد اعلاى انسانيت، درست فكر كردن است و همه گرفتارى هاى انسان، نتيجه نادانى و به كار نگرفتن انديشه است.

انديشه و تعقّل، اصلى ترين تكيه گاه هاى اسلام در عقايد، اخلاق و اعمال اند. از نظر اين آيين آسمانى، انسان حق ندارد آنچه را كه خردْ نادرست مى داند، باور كند؛ به صفاتى كه خردْ ناپسند مى داند، بدان متّصف شود. و كارهايى را كه خردْ ناشايست مى داند، انجام دهد.
از اين رو، در فرهنگ قرآن و احاديث پيامبر خدا و اهل بيت عليهم السلام آن بزرگوار، واژه هايى كه مردم را به تعقّل و انديشه دعوت مى كنند (مانند: تفكّر، تذكّر، تدبّر، تعقّل، تعلّم، تفقّه، ذكر، لُبّ و نُهى) به عنوان محور و اساس سخن آنان با مردم و بيش از هر چيز ديگر، مورد توجه و تأكيدند .
در قرآن كريم، مشتقّات «علم» ۷۷۹ بار، «عقل» ۴۹ بار، «فقه» ۲۰ بار، «فكر» ۱۸ بار، «ذكر» ۲۷۴ بار، «تدبّر» ۴ بار و «لُبّ» ۱۶ بار آمده است.
از نظر اسلام، خرد، اصل انسان، معيار ارزش و درجات كمال او، ملاك ارزيابى اعمال، ميزان جزا و حجّت باطنى خداوند متعال است .ر . ك : ص ۲۲۳ (ارزش خرد) .خرد، از بهترين هديه هاى الهى به انسان، نخستين پايگاه اسلام، اساسى ترين پايه هاى زندگى و زيباترين زيور انسان است . خرد، گران بهاترين ثروت، بهترين دوست و راهنما، و اصلى ترين تكيه گاه اهل ايمان است .
از نظر اسلام، علم، نيازمند خرد است؛ زيرا علمِ بدون خرد، براى عالم، زيانبار است و هر كه دانشش بر خردش فزونى يابد، بارى بر او خواهد بود.ر . ك : ص ۲۲۳ (ارزش خرد) .
كوتاه سخن ، اين كه : از نظر اسلام، تنها راه تكامل مادّى و معنوى و سازندگى دنيا و آخرت و رسيدن به جامعه مطلوب و مقصد اعلاى انسانيت، درست فكر كردن است و همه گرفتارى هاى انسان، نتيجه نادانى و به كار نگرفتن انديشه است.
از اين رو، در جهان پس از مرگ، آنان كه به فرجام عقايد، اخلاق و اعمال ناشايسته خود گرفتار مى شوند، درباره ريشه گرفتارى هاى خود ، چنين مى گويند:
«وَ قَالُواْ لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِى أَصْحَـبِ السَّعِيرِ * فَاعْتَرَفُواْ بِذَنبِهِمْ فَسُحْقًا لّأصْحَـبِ السَّعِيرِ .ملك : آيه ۱۰ ـ ۱۱ .و گويند اگر [ سخن حق را] شنيده [و پذيرفته] بوديم يا خردورزى مى نموديم، در [ميان ]دوزخيان نبوديم. پس به گناه خود، اقرار مى كنند؛ و مرگ باد بر اهل جهنّم!».ر . ك : ص ۲۲۳ (ارزش خرد) .


واژه «عقل» در لغت

واژه «عقل» در زبان عرب، به معناى نگه داشتن، باز داشتن و حبس كردن است،
همانند بستن شتر با عقال .ر. ك: النهاية : ج ۵ ص ۲۱۳ ، الصحاح : ج ۵ ص ۱۷۶۹ ، المصباح المنير : ص ۴۲۲ ـ ۴۲۳ ، معجم مقاييس اللّغة : ج ۴ ص ۶۹ ، المفردات ، راغب : ص ۵۷۷ ـ ۵۷۸ ، التعريفات ، جرجانى : ص ۶۵ ، العين ، خليل : ص ۵۶۵ .
همان گونه كه عقال، شتر را از حركت بيجا باز مى دارد، نيرويى در جان انسان به نام «عقل» وجود دارد كه او را از نادانى و لغزش در انديشه و عمل، باز مى دارد. از اين رو، پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آلهمى فرمايد:
العَقلُ عِقالٌ مِنَ الجَهلِ .ر . ك : ص ۳۴۴ ح ۳۱۶ .خرد، بازدارنده از نادانى است .


واژه «عقل» در احاديث اسلامى

محدّث بزرگوار، شيخ حرّ عاملى رحمه الله در انتهاى باب «وجوب طاعة العقل و مخالفة الجهل (لزوم پيروى از عقل و نافرمانى از نادانى)» درباره معانى عقل، چنين مى گويد:
عقل ، در سخن انديشمندان و حكيمان، معانى بسيار داردر . ك : نهاية الحكمة : ص ۳۰۵ و ۳۰۸ ، كشف المراد : ص ۲۳۴ و ۲۴۵ ، بحار الأنوار : ج ۱ ص ۹۹ ـ ۱۰۱ .و با جستجو در احاديث، سه معنا برايش به دست مى آيد:
۱ . نيرويى كه بدان خوبى ها و بدى ها و تفاوت ها و زمينه هاى آن، شناخته مى گردد، و اين، معيار تكليف شرعى است .
۲ . ملكه اى كه به انتخاب خوبى ها و پرهيز از بدى ها فرا مى خواند .
۳ . تعقّل و دانستن . و از اين رو، در برابر جهل (نادانى) قرار مى گيرد ، نه در برابر ديوانگى .
بيشترين استعمال «عقل» در احاديث، معناى دوم و سوم اند .وسائل الشيعة : ج ۱۵ ص ۲۰۸ .
با تتبّع و تأمّل در مواردى كه كلمه «عقل» و كلماتِ هم خانواده آن در نصوص اسلامى به كار رفته است، معلوم مى شود كه اين كلمه، گاه درباره منشأ ادراكات انسان و گاه، درباره نتيجه ادراكات او به كار رفته است ، كه در هر يك از اين دو نيز كاربردهاى مختلفى دارد .


الف . كاربردهاى «عقل» به عنوان منشأ ادراكات انسان
۱ . منشأ تمام معارف انسانى

احاديثى كه حقيقت عقل را به نور ، تفسير مى كنندر . ك : ص ۱۹۳ (حقيقت خرد) و ۱۹۵ (آفرينش خرد و نادانى) .و يا مبدأ پيدايش عقل را نور مى دانندهمان .و يا عقل را هديه الهى و اصل انسان مى دانند،ر . ك : ص ۲۲۳ (ارمغان خدايى) و ۲۲۵ (بهترين بخشش) و ۲۲۹ (بنياد انسان) .اشاره به اين معنا دارند.
طبق اين احاديث، انسان در ژرفاى هستى خود، از نيرويى نورانى برخوردار است كه حيات روح او محسوب مى شود. اگر اين نيرو پرورش يابد انسان در پرتو آن مى تواند حقايق هستى را درك كند و حقايق محسوس را از نامحسوس، حق را از باطل، خير را از شر و نيك را از بد، تشخيص دهد.
اگر اين نيروى نورانى و اين شعور مرموز و پيچيده، تقويت شود، انسان از ادراكاتى فوق تصوّر ، برخوردار مى گردد و مى تواند با ديده غيبى ، در جهان غيب سير كند و اينچنين غيب براى او مبدّل به شهود مى گردد،ر . ك : ج ۲ ص ۴۳۳ (دل) .كه از اين مرتبه از عقل،
در نصوص اسلامى به «يقين» تعبير مى شود .


۲ . منشأ تفكّر

كاربرد ديگر «عقل» در متون اسلامى، به عنوان منشأ فكر است . در اين كاربرد، عقل به عنوان منشأ «الفطنة (زيركى)» و «الفهم (دانستن)» و «الحفظ (نگهدارى)»ر . ك : ص ۲۳۱ ح ۵۵ .تعريف مى شود و جايگاه آن ، «دِماغ (مغز)» معرفى مى گردد.ر . ك : ص ۲۰۹ ـ ۲۱۱ ح ۱۹ ـ ۲۱ .
آيات و احاديثى كه بر تعقّل و تفكّر تأكيد مى كنند ، همچنين احاديثى كه عقل تجربى و عقل تعلّمى را در كنار عقل طبعى و عقل موهبتى مطرح مى نمايند، نمونه هايى از استعمال واژه «عقل» درباره منشأ تفكرند.


۳ . منشأ وجدان اخلاقى

وجدان اخلاقى، نيرويى در متن وجود انسان است كه او را به ارزش هاى اخلاقى دعوت مى كند و از ضدّ ارزش ها باز مى دارد. به عبارت ديگر، احساس جاذبه فطرى نسبت به ارزش هاى اخلاقى و احساس نفرت طبيعى نسبت به ضدّ ارزش ها، وجدان اخلاقى ناميده مى شود.
اگر انسان، خود را از همه عقايد و رسوم و آداب مذهبى و اجتماعى جدا فرض كند و مفهوم عدل و ظلم، خير و شر، صدق و كذب، وفاى به عهد و عهدشكنى را تصوّر نمايد، فطرت او داورى مى كند كه عدل، خير، صدق و وفاى به عهد، زيبا هستند و ظلم، شر، كذب و عهدشكنى، زشت اند .
احساس جاذبه نسبت به ارزش ها و نفرت نسبت به ضدّ ارزش ها، از نظر قرآن كريم، الهام الهى است:
«وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا .شمس : آيه ۷ ـ ۸ .سوگند به نفْس و آن كس كه آن را درست كرد . سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن، الهام كرد».
اين احساس و الهام، اساسى ترين بخش هديه معرفتى خداوند متعال به انسان است . در متون اسلامى، مبدأ اين شعور مرموز كه احساس ارزش هاى اخلاقى را در انسان به وجود مى آورد، «عقل» ناميده مى شود. از اين رو، همه ارزش هاى اخلاقى، جنود عقلر . ك : ص ۳۳۱ (سپاهيان خِرد و نادانى) .، و همه ضدّ ارزش ها ، جنود جهل شمرده مى شوند .


توجّه به يك نكته

در برخى از كتب فلسفى، درباره تفسير «عقل»، سخنى به امام على عليه السلام نسبت داده شده كه منطبق با يكى از معانى «عقل» در فلسفه است. متن سخن، اين است:
قالَ السّائِلُ: يا مَولاىَ وَمَا العَقلُ؟ قالَ عليه السلام: العَقلُ جَوهرٌ دَرّاكٌ، مُحيطٌ بِالأَشياءِ مِن جَميعِ جِهاتِها، عارِفٌ بِالشَّى ءِ قَبلَ كَونِهِ فَهُوَ عِلَّةُ المَوجوداتِ ونِهايَةُ المَطالِبِ .كلمات مكنونه ، فيض كاشانى : ص ۷۶ ، اتحاد عاقل به معقول : ص ۱۲ .پرسشگر گفت: آقاى من! خِرد چيست؟ فرمود: «خرد، گوهرى درك كننده است كه بر حقايق از همه جهت، احاطه دارد [ و] اشيا را قبل ازآفرينش مى شناسد . اين گوهر، علّت موجودات و پايان خواسته هاست .
گفتنى است كه با همه تفحّصى كه در منابع حديثى در اين زمينه انجام گرفت،
مصدرى براى آن، يافت نشد.


ب ـ كاربردهاى «عقل» به عنوان نتيجه ادراكات انسان
۱ . شناخت حقايق

در نصوص اسلامى، واژه «عقل»، علاوه بر استعمال در مبدأ ادراكات ، در مُدرَكات عقلى و شناخت حقايق مربوط به مبدأ و معاد نيز به كار مى رود.
نمونه اين استعمال، احاديثى هستند كه عقل را در كنار انبياى الهى، حجّت باطنى خداوند متعال معرّفى مى كنند ،ر . ك : ص ۲۹۱ (حجيت خرد) .يا احاديثى كه عقل را قابل پرورش و تهذيب معرفى و آن را به عنوان معيار سنجش انسان و سنجش پاداش و كيفر ، ذكر مى كنند و يا عقل را به «طبع» و «تجربه»، و «مطبوع» و «مسموع» تقسيم مى كنند . مقصود از عقل در تمام اين موارد ، شناخت و آگاهى است.


۲ . كار بر پايه خرد

گاه كلمه «عقل» از باب مبالغه ، براى عمل كردن به مقتضاى قوّه عاقله به كار مى رود، چنان كه از پيامبر خدا در تعريف عقل ، روايت شده است كه :
العَمَلُ بِطاعَةِ اللّهِ، وَ إنَّ العُمّالَ بِطاعَةِ اللّهِ هُمُ العُقَلاءُ .ر . ك : ص ۳۶۸ ح ۴۰۰ .[ خرد]، پيروى از دستورهاى خداوند است . به درستى كه خردمندان، كسانى هستند كه فرمان خداوند را پيروى مى كنند.
نيز از امام على عليه السلام روايت شده است:
العَقلُ أن تَقولَ ما تَعرِفُ و تَعمَلَ بِما تَنطِقُ بِهِ .ر . ك : ص ۳۷۰ ح ۴۰۹ .خِرد، آن است كه آنچه مى دانى، بر زبان بياورى و به آنچه مى گويى، عمل كنى .
در مقابل، جهل نيز در عمل كردن به مقتضاى نادانى به كار رفته است ، چنان كه در مقام طلب مغفرت از خداوند متعال مى گوييم :
أسأَلُكَ ... أن تَهَبَ لى كُلَّ جُرمٍ أجرَمتُهُ ... وكُلَّ جَهلٍ عَمِلتُهُ .مفاتيح الجنان : دعاى كميل.از تو مى خواهم كه بر من ببخشى ، هر جُرمى را كه مرتكب شده ام و هر [ كار ]جاهلانه اى را كه انجام داده ام.


زندگى عقل

هر چند عقل، حيات روح است،ر . ك : ص ۱۹۳ ح ۴ .ليكن از نظر نصوص اسلامى، خودش نيز حيات و مرگ دارد و تكامل مادّى و معنوى انسان، در گرو حيات آن است. ميزان حيات عقلى بشر، به اندازه فعاليت قوّه عاقله به عنوان محرّك اخلاقى است و اين، يكى از رازهاى اصلى بعثت انبياى الهى است.
امام على عليه السلام در بيان فلسفه بعثت پيامبران مى فرمايد:
و يُثيروا لَهُم دَفائِنَ العُقولِ .ر . ك : ص ۳۰۲ ح ۲۴۰ .گنجينه هاى خرد را در آنان، آشكار كنند.
فعّال كردن انديشه در جهت كشف اسرار طبيعت، از انسان ، ساخته است ؛ ولى زنده كردن عقل در زمينه شناخت كمال مطلق و برنامه ريزى براى حركت در
مسير مقصد اعلاى انسانيت، جز از انبياى الهى ساخته نيست.
آنچه در كتاب و سنّت درباره عقل (اسباب، موانع ، آثار ، علائم و احكام) و جهل آمده است، همگى مربوط به اين معنا از معانى عقل و انديشه اند.
هنگامى كه انسان در پرتو تعاليم پيامبران الهى به بالاترين مراتب حيات عقلى رسيد، به نورانيت و معرفتى دست مى يابد كه نه تنها خطاپذير نيست ، بلكه او را تا رسيدن به مقصد اعلاى انسانيت همراهى مى كند. امام على عليه السلامدر اين باره مى فرمايد:
قَد أَحيا عَقلَهُ، وأَماتَ نَفسَهُ، حَتّى دَقَّ جَليلُهُ ، ولَطُفَ غَليظُهُ، وبَرَقَ لَهُ لامِعٌ كَثيرُ البَرقِ؛ فَأَبانَ لَهُ الطَّريقَ، وسَلَكَ بِهِ السَّبيلَ، وتَدافَعَتهُ الأَبوابُ إِلى بابِ السَّلامَةِ ومَنزِلِ الإِقامَةِ، وثَبَتَت رِجلاهُ بِطُمَأنينَةِ بَدَنِهِ في قَرارِ الأَمنِ والرّاحَةِ بِمَا استَعمَلَ قَلبَهُ وأَرضى رَبَّهُ.ر . ك : ص ۴۴۰ ح ۶۴۷ .خِردش را زنده گردانيد و نفْسش را ميرانيد تا پيكر ستبر او لاغر شد و دل سختش به لطافت گراييد. فروغى سختْ روشن بر او تابيد و راهش را روشن ساخت و به راه راستش روان داشت. درها او را به آستان سلامت و سراى اقامت راندند و به آرامشى كه در بدنش پديد آمده بود، پاهايش در قرارگاه ايمنى و آسايش استوار بمانْد؛ زيرا دل خود را به كار وا داشت و پروردگارش را خشنود ساخت .
بر اين اساس و بر مبناى آنچه در تعريف علم و حكمت حقيقى خواهد آمد، علم و حكمت و عقل، در متون اسلامى ، سه تعبير مختلف از يك نيروى نورانىِ باطنى و سازنده در وجود انسان اند. اين نيرو، از آن جهت كه انسان را به تكامل
مادّى و معنوى هدايت مى كند، نورِ علم، و به دليل آن كه از استحكامى برخوردار است كه خطاناپذير است ، حكمت حقيقى، و به لحاظ آن كه انسان را به انتخاب كردار نيك، وادار مى سازد و از لغزش هاى فكرى و عملى باز مى دارد، عقل ناميده مى شود.
بررسى مبادى، اسباب ، آثار، آفات و موانع علم، حكمتر . ك : ج ۲ ص ۴۸۱ (خاستگاه الهام) و ۵۱۹ (حجاب هاى دانش و حكمت) و ۵۷۷ (آنچه حجاب ها را مى زدايد) .و عقلر . ك : ص ۳۰۳ (آنچه خرد را نيرومند مى سازد) و ۳۳۱ (نشانه هاى خرد) و ۴۵۱ (آسيب هاى خرد) و ۴۸۱ (وظايف خردمند) .به روشنى ، اين مدّعا را اثبات مى كند.


عقل نظرى و عقل عملى

در تفسير عقل نظرى و عقل عملى، دو نظريه وجود دارد:
نظريه اوّل ، اين است كه عقل، مبدأ ادراك است و در اين مورد، تفاوتى ميان عقل نظرى و عقل عملى وجود ندارد؛ بلكه تفاوت ، در هدف است. اگر هدف از ادراك چيزى، شناخت بود، مبدأ ادراك آن، عقل نظرى ناميده مى شود، مانند شناخت حقيقت هستى؛ و اگر هدف از ادراك چيزى، عمل بود، مبدأ ادراك آن، عقل عملى ناميده مى شود، مانند شناختِ نيكو بودنِ عدل و زشت بودن ظلم، پسنديده بودن صبر و ناپسند بودن جزع و ... .
اين نظريه به مشهورِ فلاسفه نسبت داده شده است. بر اساس اين نظريه، عقل عملى، مبدأ ادراك است ، نه تحريك.
نظريه دوم، اين است كه تفاوت ميان عقل نظرى و عقل عملى، جوهرى
است؛ يعنى تفاوت ، در ماهيت كاركرد آنهاست. عقل نظرى، مبدأ ادراك است، خواه هدف از ادراك، معرفت باشد يا عمل؛ و عقل عملى، مبدأ تحريك است و نه ادراك. به بيان ديگر ، وظيفه عقل عملى، اجراى مدرَكات عقل نظرى است.
نخستين كسى كه اين نظريه را در برابر مشهورْ اختيار كرده، ابن سينا و پس از وى، قطب الدين رازى، صاحب محاكمات و اخيرا محقّق نراقى، صاحب جامع السعادات است.جامع السعادات : ج ۱ ص ۷۵. براى توضيح بيشتر ، ر . ك : حسن و قبح عقلى، فصل ششم: عقل نظرى و عقل عملى .
به نظر مى رسد كه نظريه نخست، به مفهوم واژه «عقل»، نزديك تر است و صحيح تر ، آن است كه عقل عملى، به مبدأ ادراك و تحريك تفسير شود؛ زيرا شعورى كه بايدها و نبايدهاى اخلاقى و عملى را هدف قرار مى دهد، هم مبدأ ادراك است و هم مبدأ تحريك، و اين نيروى ادراكى، همان است كه قبلاً وجدان اخلاقى ناميده شد و در متون اسلامى از آن به «عقل طبع» ياد شده است .


عقل طبع و عقل تجربه

در متون اسلامى به جاى تقسيم عقل به نظرى و عملى، تقسيم بندى ديگرى وجود دارد و آن، تقسيم عقل به «عقل طبع» و «عقل تجربه» يا «عقل مطبوع» و «عقل مسموع» است. امام على عليه السلام مى فرمايد:
العَقلُ عَقلانِ: عَقلُ الطَّبعِ و عَقلُ التَّجرِبَةِ، و كِلاهُما يُؤَدِّى المَنفَعَةَ.ر . ك : ص ۲۱۲ ح ۲۲ .عقل ، دو گونه است: طبيعى و تجربى، و هر دو ، سودآورند .و نيز فرموده است:

رَأيتُ العَقلَ عَقلَينِ
فَمَطبوعٌ و مَسموعُ،

و لا يَنفَعُ مَسموعٌ
إذا لَم يَكُ مَطبوعُ،

كما لا يَنفَعُ الشَّمسُ
و ضَوءُ العَينِ مَمنوعُ.

عقل را دو گونه يافتم: / مطبوع و مسموععقل مسموع ، يعنى آنچه با اسباب و عوامل بيرونى (چون آموزش، تربيت و...) حاصل شود. مترجم.
.
عقل مسموع، بدون عقل طبيعى/ سودمند نيست
چنان كه با فقدان نور چشم / خورشيد، سودى ندارد .ر . ك : ص ۲۱۳ ح ۲۳.

جالب توجّه است كه از ايشان همين تقسيم، درباره علم، روايت شده است:
العِلمُ عِلمانِ: مَطبوعٌ و مَسموعٌ و لايَنفَعُ المَسموعُ إذا لَم يَكُنِ المَطبوعُ.ر . ك : ج ۲ ص ۲۶۲ ح ۱۲۸۴ .دانش، دو گونه است: مطبوع و مسموع. دانش مسموع، بدون دانش طبيعى، سودمند نيست .
سؤال ، اين است كه عقل و علم مطبوع چيست و چه تفاوتى با عقل و علم مسموع دارد، و چرا اگر عقل و علم مطبوع نباشد، عقل تجربه و علم مسموع براى انسان مفيد نيست؟
پاسخ ، اين است كه به حسب ظاهر، مقصود از عقل و علم مطبوع، معارفى هستند كه خداوند متعال در طبيعت همه انسان ها نهاده تا بتوانند راه كمال را
بيابند و به مقصد نهايى آفرينش خود، راه يابند. قرآن كريم، از اين معارف فطرى به «الهام فجور و تقوا» تعبير كرده است:
«وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا .شمس : آيه ۷ ـ ۸ .سوگند به نفْس و آن كس كه آن را درست كرد . سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن، الهام كرد».
عقل طبع ـ كه امروزه از آن به وجدان اخلاقى ياد مى شود ـ هم مبدأ ادراك است و هم مبدأ تحريك، و اگر بر اساس تعاليم پيامبران الهى احيا شود و رشد كند، انسان مى تواند از ساير معارفى كه از طريق تحصيل وتجربه مى اندوزد، بهره بگيرد وبه حيات طيّبه انسانى دست يابد.
اگر عقل طبع (وجدان اخلاقى) در اثر پيروى از تمايلات نفسانى و وساوس شيطانى بميرد، هيچ معرفتى براى رساندن انسان به زندگى مطلوبش سودمند نيست. همان گونه كه در كلام زيباى اميرالمؤمنين آمد، عقل طبع، نقش چشم را دارد و عقل تجربه، نقش خورشيد را. براى ديدن حقايق، هم چشم سالم لازم است و هم نور خورشيد، و چنان كه نور خورشيد نمى تواند جلوى لغزش نابينا را بگيرد، عقل تجربه هم نمى تواند مانع لغزش و انحطاط كسانى گردد كه عقل طبع آنان مرده است.


فرق عاقل و عالم

در درآمد بخش چهارم خواهد آمد كه واژه «علم» در نصوص اسلامى ، دو كاربرد دارد: يكى جوهر و حقيقت علم، و ديگرى، پوسته وظاهر آن. در كاربرد اوّل،
عقل و علم ، تلازم دارند، همان گونه كه امير مؤمنان فرموده است:
العَقلُ وَ العِلمُ مَقرونانِ فى قَرنٍ لا يَفتَرِقانِ ولايَتَبايَنانِ .ر . ك : ص ۳۴۴ ح ۳۱۵.خرد و دانش همراه اند ؛ نه از يكديگر جدا مى شوند و نه با يكديگر ستيز مى كنند .
بر اين مبنا فرقى ميان عالم و عاقل نيست. عاقل، عالم است و عالم، عاقل. خداوند نيز فرموده است :
«وَ تِلْكَ الْأَمْثَـلُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلاَّ الْعَــلِمُونَ .عنكبوت : آيه ۴۳ .واين مَثَل ها را براى مردم مى زنيم؛ و[لى] جز دانشوران، آنها را در نمى يابند».
امّا در كاربرد دوم، عاقل و عالم ، متفاوت اند و علم، به عقل نيازمند است؛ چرا كه ممكن است كسى عالم باشد، ولى عاقل نباشد. اگر علمْ همراه عقل شد، براى عالِم و عالَم سودمند است، و اگر از عقل جدا شد، نه تنها سودمند نيست، بلكه زيانبار و خطرناك است.


خطر علمِ بدون عقل

به فرموده امام على عليه السلام :
العَقلُ لَم يَجنِ عَلى صاحِبِهِ قَطُّ وَالعِلمُ مِن غَيرِ عَقلٍ يَجنى عَلى صاحِبِهِ.ر . ك : ص ۲۴۴ ح ۱۰۵ .خرد، هرگز، بر صاحبش جنايت نمى ورزد؛ امّا دانشِ بدون خرد ، بر صاحب خويش جفا مى كند .
در جهان امروز، علمْ رشد كرده؛ ولى عقلْ كاهش يافته است. جامعه كنونى،
مصداق اين فرمايش آن امامِ بزرگ است كه:
مَن زادَ عِلمُهُ عَلى عَقلِهِ كانَ وَبالاً عَلَيهِ .ر . ك : ص ۲۴۴ ح ۱۰۷ .هر كه دانش وى بر خردش افزون شود ، دانش، بارى بر او خواهد بود .
و نيز مصداق اين شعر است:


إذا كُنتَ ذا عِلمٍ وَ لَم تَكُ عاقِلاً
فَأنتَ كَذي نَعلٍ وَلَيسَ لَهُ رِجلُر . ك : ص ۲۴۶ ح ۱۱۱ .

اگر دانشورِ بدون خردى
به سان كسى هستى كه كفش دارد، ولى پا ندارد .


امروز ، علم در اثر جدا شدن از عقل، به جاى آن كه عامل آرامش ، آسايش ، رشد و تكامل مادّى و معنوى جامعه بشر باشد، موجب ناامنى ، اضطراب ، فساد و انحطاط مادّى و معنوى انسان ها گرديده است؛ چرا كه در جهان امروز، علم به صورت ابزارى براى رسيدن به مطامع سياسى و اقتصادى و لذايذ مادّىِ جمعى رفاه طلب و مستكبر و بى عقل در آمده كه با استفاده از اين ابزار كارآمد ، بيش از هر زمان ديگر ، توده هاى مردم را به انحراف و استضعاف مى كشند.
تا زمانى كه علم در كنار عقل قرار نگيرد و عقل به موازات علم، رشد نكند، جامعه بشر روى آرامش و آسايش را نخواهد ديد و به گفته امام على عليه السلام:
أفضلُ ما مَنَّ اللّهُ سُبحانَهُ بِهِ عَلى عِبادِهِ عِلمٌ و عَقلٌ، و مُلكٌ و عَدلٌ .ر . ك : ص ۲۴۴ ح ۱۰۸ .برترين بخشش خداوند بر بندگانش ، دانش و خرد است و حكمرانى و عدالت پيشگى .بنا بر اين، علم در جهان امروز، بيش از هر وقت ديگر، نيازمند عقل است و بخش يكم از كتاب حاضر، بيش از هر زمان ديگر، كاربرد فرهنگى ، اجتماعى و سياسى دارد .