پايه تقويم هاى ميلادى و هجرى

پايه تقويم هاى ميلادى و هجرى

پيشرفت علم و فرهنگ، به همسان سازىِ نگارش تاريخ و جهانى شدن تاريخ ميلادى و رسمى شدن تاريخ هجرى در جهان اسلام انجاميد. بدين مناسبت، در اين جا به پايه تقويم ميلادى، تقويم هجرى قمرى و تقويم هجرى شمسى اشاره كوتاهى مى كنيم .



محاسبه زمان ، يكى از اركان اساسى زندگى انسان است . نياز زندگى اجتماعى بشر به تاريخ ، تا حدّى است كه قرآن كريم ، تأمين اين نياز به وسيله خورشيد و ماه را يكى از نشانه هاى خداشناسى و دلايل حكمت آفريدگار ، دانسته است .
با عنايت به اين ضرورت ، مى توان حدس زد كه هر جامعه انسانى اى ، به گونه اى ، تاريخ زندگى خود را ثبت و ضبط مى كرده است . همچنين با اندكى تأمّل ، مى توان دريافت كه به طور طبيعى ، بهترين و به ياد ماندنى ترين مبدأ تاريخ ، در جوامع و اقوام مختلف ، حوادث و وقايع مهمّ تاريخى اند .
گفتنى است كه شمارى از متون تاريخى نيز ، حدس ما را در هر دو موردى كه اشارت رفت ، تأييد مى كنند ، چنان كه در تاريخ دمشق آمده است :
چون آدم عليه السلام از بهشت فرود آمد و فرزندانش پخش شدند ، فرزندان او از هنگام فرود آمدن آدم عليه السلام ، تاريخ گذارى كردند [ و آن را مبدأ تاريخ قرار دادند ] و اين تاريخ بود تا آن كه خداى متعال ، نوح عليه السلام را برانگيخت و مردم ، بعثت نوح را [ مبدأ ] تاريخ گرفتند تا آن كه توفان پديد آمد و شمارى از ساكنان زمين ، هلاك شدند . . . پس [مبدأ ]تاريخ ، از توفان تا به آتش افكندن ابراهيم عليه السلام شد . چون فرزندان اسماعيل عليه السلام زياد شدند ، پخش شدند و فرزندان اسحاق عليه السلام ، از به آتش افكندن ابراهيم عليه السلام تا مبعث يوسف عليه السلام تاريخ نوشتند و نيز از مبعث يوسف عليه السلام تامبعث موسى عليه السلام ، و از مبعث موسى عليه السلام تا پادشاهى سليمان عليه السلام ، و از پادشاهى سليمان عليه السلام تا مبعث عيسى بن مريم عليهماالسلام ، و از مبعث عيسى بن مريم عليهماالسلام تا مبعث پيامبر خدا ـ كه درود خدا بر او و خاندانش و بر همه پيامبران و فرستادگان الهى باد ـ .
فرزندان اسماعيل عليه السلام ، از آتش ابراهيم عليه السلام تا بناى خانه[ى كعبه ] را تاريخ قرار دادند ؛ يعنى تا زمانى كه ابراهيم و اسماعيل عليهماالسلام آن را ساختند . سپس فرزندان اسماعيل عليه السلام بناى كعبه را تاريخ قرار دادند تا آن كه [طايفه] مَعَد پراكنده شدند ، و چنين بود كه هر گاه قومى از تهامه بيرون مى شدند ، زمان آن را تاريخ قرار مى دادند . شمارى از تهامه از فرزندان اسماعيل عليه السلام باقى ماندند ، بيرون شدن مَعَد و نهد و جُهَينه (از بنى زيد) از تهامه را تاريخ قرار دادند ، تا آن كه كعب بن لُؤَى مُرد ، تا [حمله سپاه] فيل كه تاريخ ، از [سال] فيل شد تا آن كه عمر بن خطّاب ، هجرت [پيامبر خدا] را تاريخ قرار داد و آن ، سال هفدهم يا هجدهم بود .. تاريخ دمشق: ج ۱ ص ۳۴ .
همچنين مسعودى مى نويسد :
اين قبايل عرب كه نامشان را برديم ، همواره ، رويدادهاى مشهور (مانند : مرگ رؤسايشان و رويدادها و جنگ هايى كه ميانشان واقع مى شد) را تاريخ قرار مى دادند ، تا آن كه خداوند ، اسلام را فرستاد و مسلمانان ، بر هجرت به عنوان مبدأ تاريخ ، هم داستان شدند .. التنبيه والإشراف: ص ۱۷۸ .
و بدين سان ، پيشرفت علم و فرهنگ ، به همسان سازىِ نگارش تاريخ و جهانى شدن تاريخ ميلادى و رسمى شدن تاريخ هجرى در جهان اسلام انجاميد . بدين مناسبت ، در اين جا به پايه تقويم ميلادى ، تقويم هجرى قمرى و تقويم هجرى شمسى اشاره كوتاهى مى كنيم .



پايه تقويم ميلادى

مبناى تقويم بين المللى در جهان امروز ، ولادت مسيح عليه السلام است ، با اين آگاهى كه عيسى مسيح عليه السلام ، در زمان آگوست ، امپراتور مشهور روم ، در بيت اللّحم به دنيا آمد . البته دنياى روم ، بدون اطّلاع از اين واقعه ، قرن ها تقويم خود را بر مبناى تاريخ افسانه اى شهر رُم و بر اساس اصلاحيه ژولين ادامه مى داد . عهد آگوست و دقيانوس گذشت تا عهد ديوكْلسين رسيد (۵۶۰ م) و كشيشى به نام ديونيسيوس اگزيكوس. در سال ۲۸۹م ، جشن هزار ساله بناى روم را در زمان اين امپراتور گرفته اند («تقويم و تاريخ در ايران» ، ذبيح بهروز ، ايران كوده ، ش ۱۵ ، انجمن ايرانويچ ، تهران : ۱۳۴۱ ، ص ۷۲) .پيشنهاد داد كه دنياى مسيحيت ، تقويم خود را بر اساس ولادت مسيح عليه السلام قرار دهد . اعتراض او ، بر اين امر مبتنى بود كه نبايد نام شخص ظالم ، در تاريخ زنده بماند . او پيشنهاد كرد كه به جاى اسم امپراتوران ، سال ولادت مسيح عليه السلام را مبدأ تقويم عيسويت و كليسا قرار دهند و خواستار آن شد كه كلّيه ملل مسيحى ، از آن تبعيت كنند . بر پايه حسابى كه او كرده بود ، سال ۲۴۷ دقيانوسى ، پانصد و بيست و پنجمين سال تولّد مسيح است . بنا به پيشنهاد دنيس ، ۲۵ مارس ، آغاز سال و مبدأ گاه شمارى مسيحيان شناخته شد . به حساب ديونيسيوس ، اوّل سال ، هفت روز بعد از ميلاد بوده است ؛ ولى به مرور زمان ، در پىِ تغييراتى كه براى تنظيم گاه شمارى صورت مى گرفت ، آغاز سال به تدريج به اوّل ماه مارس رسيد و از اين رو ، روز عيد پاك ، از اوّل ماه ژانويه تا ۲۵ ماه دسامبر ، در تغيير بوده است .. تقويم و تقويم نگارى در تاريخ ، ابوالفضل نبئى : ص ۱۰۷ـ ۱۰۸ .
برخى از محقّقان ، معتقد به وجود دو فرد به نام عيسى در تاريخ شده اند : يكى «عيساى مصلوب» و ديگرى «عيساى غير مصلوب» كه ميان آنها بيش از پنج قرن فاصله بوده است ؛ ولى تاريخ ميلادى رسمى ، با هيچ يك از آن دو ، منطبق نيست ؛ زيرا مسيح اوّل كه غير مصلوب است ، بيش از ۲۵۰ سال بر اين تاريخ تقدّم دارد و مسيح دوم مصلوب ، ۲۹۰ سال متأخّر از اين تاريخ است (ر. ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج ۳ ص ۳۱۴) .



پايه تقويم هجرى قمرى

در سال هاى نخستين بعثت پيامبر اسلام ، آنچه براى مسلمانان به عنوان تاريخ مطرح بود ، «رفتن به خانه اَرقَم» بود ، كه فلان حادثه پيش از رفتن به خانه ارقم بوده يا بعد از آن .. ر. ك : تاريخ المدينة : ج ۳ ص ۹۵۴، البداية والنهاية : ج ۵ ص ۳۴۹ .پس از شكل گيرى جامعه اسلامى در مدينه ، هجرت پيامبر خدا به اين شهر ـ كه مبدأ تأسيس دولت اسلامى و گسترش اسلام در جهان شد ـ به عنوان مبدأ تاريخ اسلام ، مورد توافق جامعه اسلامى قرار گرفت ؛ امّا درباره اين كه دقيقا از چه زمانى ، هجرت به عنوان مبدأ تاريخ تعيين شد ، دو نظريه وجود دارد :


۱ . پيامبر اسلام ، پايه گذار تاريخ هجرى است

نظريه اوّل ، اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در همان آغاز ورود به مدينه ، شخصا دستور تعيين تاريخ را از هجرت ، صادر كرد . قرائنى ، اين نظريه را تأييد مى كنند ، از جمله آنچه طبرى نقل كرده است كه :
پيامبر صلى الله عليه و آله چون به مدينه آمد ـ و آمدنش در ماه ربيع اوّل بود ـ ، دستور به تعيين تاريخ داد .تاريخ الطبرى : ج ۲ ص ۳۸۸ .
محقّق معاصر ، سيّد جعفر مرتضى عاملى ، اين نظريه را برگزيده است .. ر. ك : الصحيح من سيرة النبىّ الأعظم صلى الله عليه و آله : ج ۴ ص ۱۸۶ ـ ۲۰۲ .


۲ . خليفه دوم ، پايه گذار تاريخ هجرى است

نظريه ديگر ، اين است كه در سال هفدهم هجرى ، خليفه دوم تصميم گرفت كه مَبدأى براى تاريخ قرار دهد . پيشنهادهاى مختلفى مطرح شد . برخى تاريخ روم ،. تاريخ الطبرى : ج ۲ ص ۳۸۹ .برخى تاريخ فارس ،. تاريخ الطبرى : ج ۲ ص ۳۸۹ .برخى تولّد پيامبر صلى الله عليه و آله ،. كنز العمّال : ج ۱۰ ص ۳۱۰ ح ۲۹۵۵۶ .برخى بعثت ،. كنز العمّال : ج۱۰ ص۳۱۰ ح۲۹۵۵۶ .و برخى وفات ايشان. كنز العمّال : ج۱۰ ص۳۱۰ ح۲۹۵۵۶ .را پيشنهاد كردند ؛ امّا امام على عليه السلام هجرت را پيشنهاد كرد و همين ، پذيرفته شد . سعيد بن مسيّب مى گويد : عمر گفت : از كِى تاريخ بنويسيم؟ و مهاجران را گِرد آورد .
على عليه السلام به او فرمود : «از روزى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه هجرت كرد» . پس همان ، مبدأ تاريخ قرار داده شد .
آقاى رسول جعفريان ، ميان نظريه اوّل و دوم ، به گونه اى جمع كرده كه به نظر ، درست مى رسد . او مى گويد :
آنچه از مجموع مسائلى كه در اين زمينه نقل شده ، به دست مى آيد ، اين است كه هجرت ، به عنوان يك تحوّل مهم در دوره حيات رسول خدا ، مبدأ رخدادها به شمار مى آمده است ؛ امّا با وفات رسول خدا و پيدايش رخدادهاى ديگر ، احتمالاً از اهمّيت آن كاسته شده و يا حتّى به فراموشى سپرده شده بود . روايتى از ابن عبّاس ، بر همين دلالت مى كند . او مى گويد : «هنگامى كه نبىّ اكرم به مدينه پاى گذاشت ، تاريخى در آن سامان وجود نداشت . مردم ، يكى دو ماهى پس از ورود ايشان ، تاريخى را [كه قاعدتا بايد همان هجرت باشد] به كار مى بردند . اين تاريخ ، تا زمان وفات رسول خدا ادامه يافت و پس از آن ، قطع شد و در ايّام خلافت ابو بكر و چهار سالِ نخست خلافت عمر ، تاريخى وجود نداشت . سپس تاريخ هجرى وضع شد» . بدين ترتيب ، مى توان ميان هر دو نظر ، توافقى به وجود آورد ؛ بدين معنا كه مبدأ شدن هجرت در دوره حيات رسول خدا ، به طور طبيعى و يا به دستور پيامبر خدا صورت گرفت و اين ، به تبعِ همان قاعده پيشين بود كهرخدادى مهم ، مبدأ تاريخ قرار مى گرفت ؛ امّا بعد از رحلت رسول اكرم ، به فراموشى سپرده شد و چند سال بعد از آن ، با توجّه به نيازى كه به يك مبدأ احساس مى شد ، به پيشنهاد امام على عليه السلام [كه حسّاسيت خاصّى بر روى پيروى از شيوه رسول اكرم داشت ]احيا شد . به علاوه و شايد متأسّفانه ، مبدأ سال ـ كه قاعدتا بايد از ربيع اوّل (ماه هجرت) مى بود ـ به محرّم تبديل شد .. تاريخ سياسى اسلام: ج ۱ ص ۳۷۵ (سيره رسول خدا) .


پايه تقويم هجرى شمسى

بدان سان كه اشاره شد ، تاريخ هجرى قمرى ، در جامعه اسلامى و كتاب هاى تاريخى ، مورد استفاده قرار گرفت ؛ امّا در كنار آن ، سال شمسى به دليل ثبات آن در تعيين فصول ، هميشه به عنوان سالِ مورد استفاده در امور كشاورزى و خراج و جز آن ، اهمّيت خود را حفظ كرده و در تقويم ها ، محاسبه و ياد مى شده است . تطبيق اين دو روزشمار با يكديگر ، در فرهنگ هاى مختلف ، هميشه مورد بحث واقع شده و راه حل هاى مختلفى براى آن ، ارائه گرديده است .
محاسبه سال شمسى تا پيش از پيدايش تاريخ جلالى در سال ۴۶۷ يا ۴۷۱ق ، بدين ترتيب بود كه سال را به دوازده ماهِ سى روزه تقسيم مى كردند كه جمعا ۳۶۰ روز مى شد . پنج روزِ باقى مانده را در پايان آبان ماه يا اسفند ماه بر آن مى افزودند كه جمعا ۳۶۵ روز مى شد . با اين حال ، پنج ساعت و ۴۸ دقيقه و ۴۵ ثانيه و ۵۱ صدم ثانيه باقى مى مانْد . اين زمان ، در هر چهار سال ، يك روز مى شد و از آن جا كه در محاسبه نمى آمد ، روز اوّل فروردين در فصول سال ، تغيير مى كرد . بنا بر اين ، ماه هاى شمسى نيز در آن زمان ، مانند ماه هاى قمرى در فصول سال ، متغيّر بود . معناىِ اين سخن آن است كه نوروز ، در ابتداى فروردينِ واقعى ، يعنى نقطه آغاز اعتدال ربيعى قرار نداشت .
زمانى كه يزدگرد سوم ، آخرين شاه ساسانى ، در سال ۶۳۲ م ، به تخت نشست ،روزِ نخست سال براساس تقويم آن روز ، يعنى اوّل فروردين در آن تاريخ ، مطابق با شانزدهم حُزَيران (ژوئن) بود و هفتم خرداد ؛ زيرا با محاسبه ياد شده ، روز نوروز يا اوّل فروردين ، هر چهار سال ، يك روز به عقب مى آمد .
در سال ۴۶۷ق ، روز نوروز ، مطابق با دوازدهم حوت (اسفند) بود . در اين سال ، ملك شاه سلجوقى ، دستور داد تا منجّمان ، محاسبه دقيقى از سال شمسى انجام دهند و روز اوّل فروردين را تعيين كنند . بر اساس محاسبه خواجه عبد الرحمان خازنى ، منجّم مرو ، به جاى آن كه بر اساس محاسبه قبلى ، روز دوازدهم اسفند ، اوّل فروردين دانسته شود ، اوّل فروردين را هجده روز جلوتر بردند و در ابتداى اعتدال ربيعى ، يعنى فروردينِ واقعى قرار دادند . در محاسبه جديد ، هر سال را در چهار نوبت ، ۳۶۵ روز محاسبه مى كردند (دوازده سى روز ، به ضميمه پنج روز كه در آخر ماه آبان يا اسفند افزوده مى شد) و سال پنجم را ۳۶۶ روز محاسبه مى كردند . در اين محاسبه ، آن پنج ساعت و اندى نيز در محاسبه مى آمد . بدين ترتيب ، روز نوروز ، به عنوان نخستين روز فروردين ماه ، از آن سال ، ثابت ماند .
بنا بر اين ، پس از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله نخستين سالى كه روز اوّل فروردين آن ، دقيقا مطابق آغاز زمان اعتدال ربيعى بوده ، سال ۴۶۷ ش (يا ۴۷۱ ش) بوده است .
در سال ۱۳۰۴ ش (۱۳۴۳ ق / ۱۹۲۵ م) در ايران ، تقويم شمسى ، به عنوان تقويم رسمى پذيرفته شد . محاسبه پيشين كه دقيق بود ، مراعات شد و تنها به جاى افزودنِ پنج روز به سال ، شش ماه نخست سال را ۳۱ روز ، و پنج ماه دوم را سى روز و اسفند را ۲۹ قرار دادند كه هر چهار سال يك بار ، سى روز محاسبه مى شد . نيز سالى را كه اسفند آن سى روز بود ، «سال كبيسه» ناميدند .
در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران نيز مبناى محاسبه سال ، شمسى است و سال قمرى نيز در كنار آن ، به عنوان تقويم دينى ، مورد تأكيد قرار گرفته است .. آنچه تحت عنوان «پايه تقويم هجرى شمسى» ملاحظه شد ، برگرفته از مقاله اى تحت عنوان «نوروز و محاسبه آن در تقويم شمسى» ، نوشته آقاى رسول جعفريان است . براى ملاحظه كامل اين نوشتار ، ر.ك : مقالات تاريخى : ج ۲ ص ۲۰۹ به بعد .