احادیث داستانی شرط موعظه

وقتی که حسن بصری مشغول موعظه بود، امام زین العابدین(ع) شرایط موعظه را برای او توضیح داد.

الاحتجاج:

روایت شده که زین العابدین(ع) از کنار حسن بَصری ـ که در مِنا مردم را موعظه می کرد ـ، گذشت و بالای سرش ایستاد و آن گاه فرمود: «دست نگه دار! می خواهم از حالی که الآن داری، از تو بپرسم. آیا بین خود و خدایت راضی هستی که با همین حالی که داری، فردا مرگت در رسد؟».

حسن بصری گفت: نه.

فرمود: «آیا با خود، در باره تغییر و تحوّل از حالی که برای نفست نمی پسندی، به حالی که مایه رضایت توست، به گفتگو نشسته ای؟».

حسن بصری سرش را لَختی به زیر انداخت. آن گاه گفت: من در این باره سخن می گویم؛ امّا بدون حقیقت.

[امام(ع)] فرمود: «آیا به پیامبری پس از محمّد[(ص)]، دل بسته ای که با آن برایت سابقه ای فراهم شود؟».

گفت: نه.

فرمود: «آیا به خانه ای غیر از خانه ای که در آن هستی، دل بسته ای تا تو را بِدان باز گردانند و در آن، عمل کنی؟».

گفت: نه.

فرمود: «آیا دیده ای کسی دارای گوهر عقل باشد و برای خویشتن، این چنین رضا دهد؟! تو بر حالتی هستی که بِدان راضی نیستی و با نفْس خودت در باره انتقال از این حالت به حالتی که مایه خشنودی تو باشد، از روی حقیقت، سخن نمی گویی و به پیامبری پس از محمّد(ص)، دل نبسته ای و به خانه ای غیر از خانه ای که در آن هستی، برای باز گشتن و عمل کردن در آن، دل نبسته ای. با این حال، مردم را موعظه می کنی؟!».

هنگامی که [امام(ع)] گذشت، حسن بصری گفت: این کیست؟

گفتند: علی بن الحسین (زین العابدین) است.

گفت: اهل بیتِ دانش اند!

دیگر پس از آن، دیده نشد که حسن بصری، مردم را موعظه کند.

الاحتجاج:

رُوِی أنَّ زَینَ العابِدینَ(ع) مَرَّ بِالحَسَنِ البَصرِی وهُوَ یعِظُ النّاسَ بِمِنی، فَوَقَفَ(ع) عَلَیهِ، ثُمَّ قالَ: أمسِک، أسأَلُک عَنِ الحالِ الَّتی أنتَ عَلَیها مُقیمٌ، أتَرضاها لِنَفسِک فیما بَینَک وبَینَ اللّهِ لِلمَوتِ إذا نَزَلَ بِک غَداً؟ قالَ: لا. قالَ: أفَتُحَدِّثُ نَفسَک بِالتَّحَوُّلِ وَالاِنتِقالِ عَنِ الحالِ الَّتی لا تَرضاها لِنَفسِک إلَی الحالِ الَّتی تَرضاها؟ (قالَ): فَأَطرَقَ مَلِیا، ثُمَّ قالَ: إنّی أقولُ ذلِک بِلا حَقیقَةٍ. قالَ: أفَتَرجو نَبِیا بَعدَ مُحَمَّدٍ(ص) یکونُ لَک مَعَهُ سابِقَةٌ؟قالَ: لا. قالَ: أفَتَرجو دارا غَیرَ الدّارِ الَّتی أنتَ فیها تُرَدُّ إلَیها فَتَعمَلَ فیها؟ قالَ: لا.

قالَ: أفَرَأَیتَ أحَدا بِهِ مُسکةُ عَقلٍ رَضِی لِنَفسِهِ مِن نَفسِهِ بِهذا؟! إنَّک عَلی حالٍ لا تَرضاها، ولا تُحَدِّثُ نَفسَک بِالاِنتِقالِ إلی حالٍ تَرضاها عَلی حَقیقَةٍ، ولا تَرجو نَبِیا بَعدَ مُحَمَّدٍ(ص)، ولا داراً غَیرَ الدّارِ الَّتی أنتَ فیها فَتُرَدَّ إلَیها فَتَعمَلَ فیها، وأنتَ تَعِظُ النّاسَ!

قالَ: فَلَمّا وَلّی(ع) قالَ الحَسَنُ البَصرِی: مَن هذا؟ قالوا: عَلِی بنُ الحُسَینِ. قالَ: أهلُ بَیتِ عِلمٍ. فَما رُئِی الحَسَنُ البَصرِی بَعدَ ذلِک یعِظُ النّاسَ.[۱]


[۱]. الاحتجاج: ج ۲ ص ۱۴۰ ح ۱۷۹، بحارالأنوار: ج ۱۰ ص ۱۴۶ ح ۲، دانشنامه قرآن و حدیث، ج ۱۵، ص ۲۸۶.