ر.ك : يوسف : آيات 3 ـ 102 و مريم : آيه 49 .
حديث :
۵۹۶۵.الأمالى للطوسى :هنگامى كه يعقوب به ديدن يوسف رفت، يوسف عليه السلام با موكب خود به استقبال او آمد. در راه بر همسر عزيز مصر گذشت كه در غرفه خود مشغول عبادت بود، همسر عزيز با ديدن يوسف او را شناخت و با صدايى حزين به يوسف گفت : هان! اى سواره! مرا به اندوهى دراز گرفتار ساختى. چه نيكوست تقوا و پرهيزگارى، چگونه بردگان را آزاد كرد؟! و چه زشت است گناه، چگونه آزادها را برده ساخت؟!
۵۹۶۶.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نصف زيبايى، به يوسف داده شد.
۵۹۶۷.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بزرگوار، پور بزرگوار، پور بزرگوار، پور بزرگوار، يوسف پور يعقوب پور اسحاق پور ابراهيم است.
۵۹۶۸.امام صادق عليه السلام :وقتى پسران يعقوب از پدرشان خواستند كه اجازه دهد يوسف همراه آنان بيرون (از شهر) برود ، يعقوب به آنان گفت: «من مى ترسم شما از يوسف غافل شويد و گرگ او را بخورد» . يعقوب با اين سخن بهانه به دست آنان داد و آنها نيز از همين بهانه براى حيله در كار يوسف بهره بردند .
1700 ـ ايّوب عليه السلام
قرآن :
«و ايّوب را [ياد كن] هنگامى كه پروردگارش را ندا داد كه : به من آسيب رسيده است و تويى مهربانترين مهربانان. پس [دعاى ]او را اجابت نموديم و آسيب وارده بر او را برطرف كرديم و كسان او و نظيرشان را همراه با آنان [مجدّداً ]به وى عطا كرديم [تا ]رحمتى از جانب ما و عبرتى براى عبادت كنندگان باشد».
ر.ك : ص : آيات 41 ـ 44 .
حديث :
۵۹۶۹.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل به ايّوب فرمود : آيا مى دانى جُرم تو در پيشگاه من چه بود كه مبتلايت كردم؟
عرض كرد : پروردگار من! [نه]. فرمود : چون بر فرعون وارد شدى (و براى خوش آمد او) دو كلمه با مداهنه و مماشات سخن گفتى.
۵۹۷۰.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايّوب، بردبارترين مردم و شكيباترين مردمان بود و بيش از همه مردم خشمش را فرو مى خورد .
۵۹۷۱.الدعواتـ به نقل از ابن عبّاس ـ: همسر ايّوب روزى به او گفت : كاش دعا مى كردى خداوند تو را شفا بخشد! ايّوب فرمود : حيف از تو! ما هفتاد سال در نعمت بوديم، حالا بيا همين اندازه در سختى و گرفتارى نيز صبور باشيم! ابن عباس مى گويد : بعد از آن اندك زمانى نگذشت كه ايّوب بهبود يافت.
۵۹۷۲.امام صادق عليه السلام :ايّوب بى هيچ گناهى، هفت سال مبتلا شد.
۵۹۷۳.امام صادق عليه السلام :خداوند تبارك و تعالى ايّوب را، بى هيچ گناهى، گرفتار بلا كرد و او شكيبايى ورزيد تا جايى كه سرزنش شد و پيامبران سرزنش را تحمّل نمى كنند.