7 ـ با حيا
۶۰۵۷.كنز العمّالـ به نقل از ابوسعيد خدرى ـ: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با حياتر از دختران پرده نشين بود.
۶۰۵۸.مكارم الأخلاقـ به نقل از ابوسعيد خدرى ـ: رسول خدا صلى الله عليه و آله چندان باشرم و حيا بود كه هيچ چيز از او خواسته نمى شد مگر اينكه آن را عطا مى كرد.
8 ـ فروتن
۶۰۵۹.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پنج كار است كه تا زنده هستم رهايشان نمى كنم : غذا خوردن روى زمين با بندگان، سوار شدن بر الاغ برهنه، دوشيدن بز با دست خودم، پوشيدن لباس پشمينه و سلام كردن به كودكان، تا اين كارها بعد از من سنّت شود.
۶۰۶۰.سنن ابن ماجةـ به نقل از ابن مسعود ـ: مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و در حالى كه بدنش مى لرزيد، با آن حضرت به صحبت پرداخت. پيامبر فرمود : آرام باش، من كه پادشاه نيستم. من فرزند زنى هستم كه گوشت خشكيده نمك سود مى خورد.
۶۰۶۱.الطبقات الكبرىـ به نقل از حمزة بن عبداللّه بن عتبه ـ: در پيامبر صلى الله عليه و آله خصلت هايى وجود داشت كه در جباران نبود : هر انسانى از سفيد و سياه ايشان را دعوت مى كرد، دعوتش را مى پذيرفت.
۶۰۶۲.امام باقر عليه السلام :جبرئيل عليه السلام كليدهاى گنجينه هاى زمين را سه بار نزد پيامبر آورد و او را در انتخاب آنها آزاد گذاشت، بدون آنكه خداى تبارك و تعالى از آنچه در روز قيامت برايش آماده كرده است، چيزى بكاهد. اما هر بار پيامبر فروتنى در برابر خداوند عز و جلرا برگزيد.
۶۰۶۳.امام باقر عليه السلام :رسول خدا صلى الله عليه و آله مانند عبد غذا مى خورد و مانند عبد مى نشست و روى زمين چيز مى خورد و روى زمين مى خوابيد.
9 ـ توكّل كننده
۶۰۶۴.امام صادق عليه السلام :در جنگ ذات الرقاع، رسول خدا صلى الله عليه و آله در كنار درّه اى زير درختى توقف كرد. در همين هنگام سيلى آمد و ميان آن حضرت ويارانش فاصله انداخت.
مردى از مشركان متوجه شد كه ياران پيامبر از او دور افتاده و منتظر بند آمدن سيل هستند، به همرزمان خود گفت : من محمّد را مى كشم. و آمد و به روى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شمشير كشيد و گفت : اى محمّد! كيست كه تو را از دست من نجات دهد؟ پيامبر فرمود : آنكه پروردگار من و توست. در اين هنگام جبرئيل آن مرد را از اسبش پرت كرد و او به پشت روى زمين افتاد. رسول خدا صلى الله عليه و آله برخاست و شمشير را برداشته روى سينه او نشست و فرمود : اى غورث! كيست كه تو را از دست من نجات دهد؟ عرض كرد : بخشندگى و آقايى تو اى محمّد! پيامبر او را رها كرد. مرد از جا برخاست، در حالى كه مى گفت : به خدا قسم كه تو از من بهتر و بزرگوارترى .