1417 ـ جنگ اُحد
قرآن :
«و بامدادان از ميان كسان خويش بيرون آمدى تا مؤمنان را در آن جايها كه مى بايست بجنگند، بگمارى. و خدا شنواى داناست».
حديث :
۴۷۶۸.الدرّ المنثور :در جنگ احد ، زنان در پشت جبهه مسلمانان بودند و مجروحان را مداوا مى كردند... ابوسفيان آمد و شعار «پيروز باد هبل» را سر داد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مسلمانان فرمود : شما بگوييد : «خدا برتر و بزرگتر است» و مسلمانان شعار را سر دادند. ابو سفيان شعار داد : «ما عُزّى را داريم و شما عُزّايى نداريد». پيامبر خدا به مسلمانان فرمود : شما هم بگوييد : « خدا مولاى ماست و كافران مولايى ندارند». ۱
۴۷۶۹.صحيح مسلم :در جنگ احد، دندان پيشين پيامبر خدا شكست و سر آن حضرت شكاف برداشت و در حالى كه از فرقش خون جارى بود مى فرمود : چگونه رستگار شوند مردمى كه فرق پيامبر خود را كه آنان را به خدا دعوت مى كند، شكافتند و دندان پيشينش را شكستند؟ پس، خداوند عز و جلاين آيه را فرو فرستاد : «تو را در اين كارها دستى نيست ؛ يا [خدا] بر آنان مى بخشايد، يا عذابشان مى كند، زيرا آنان ستمكارند».
۴۷۷۰.امام على عليه السلام :در جنگ احد هنگامى كه مردم از گردِپيامبر خدا پراكنده شدند، من در ميان كشتگان نگاه كردم، اما پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را نديدم. با خود گفتم : به خدا قسم او اهل فرار نبود و در ميان كشته ها هم نمى بينمش. فكر مى كنم خداوند از اين رفتار ما به خشم آمده و پيامبرش را به آسمان برده است. پس، وجود من ديگر بى فايده است و بايد بجنگم تا كشته شوم.لذا غلاف شمشيرم را شكستم و به دشمن حمله كردم و آنان از برابر من دور شدند و ناگاه ديدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در ميان آنهاست.
1418 ـ جنگ ذات الرقاع
۴۷۷۱.امام صادق عليه السلام :در جنگ ذات الرقاع پيامبر خدا صلى الله عليه و آله زير درختى در كنار درّه اى پياده شد. در اين هنگام سيلى آمد و ميان آن حضرت و يارانش جدايى انداخت. مردى از مشركان پيامبر صلى الله عليه و آله را در آن حال ديد و مسلمانان نيز در آن طرف درّه ايستاده ومنتظر بودند تا جريان سيل قطع شود. آن مرد مشرك به همراهان خود گفت : من محمّد را مى كشم. و آن گاه نزد پيامبر آمد و به روى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شمشير كشيد و گفت : اى محمّد! اينك چه كسى تو را از چنگ من مى رهاند؟ حضرت فرمود : پروردگار من و تو. در اين هنگام جبرئيل آن مرد را از اسبش پرت كرد و او به پشت افتاد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برخاست و شمشير كشيد و روى سينه اونشست و فرمود : اى غورث! چه كسى تو را از چنگ من مى رهاند؟ عرض كرد : بخشندگى و كرم تو اى محمّد! حضرت از آن مرد دست كشيد و او برخاست در حالى كه مى گفت : به خدا قسم كه تو از من بهتر و گرامى ترى.
1419 ـ جنگ احزاب و بنى قريظه
۴۷۷۲.كنز العمّال :چون خداوند احزاب را درهم شكست و پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه اش برگشت و شروع به شستن سر و صورت خود كرد، جبرئيل نزد آن حضرت آمد و گفت : خدا از تو درگذرد، سلاح به زمين گذاشته اى در حالى كه فرشتگان آسمان هنوز آن را به زمين نگذاشته اند؟ در محل دژ بنى قريظه نزد ما بيا. پس، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جار زد و كنار دژ به آنان پيوست.