شرح حديث"من عرف نفسه فقد عرف ربّه" - الصفحه 169

مؤلف گويد كه عقل كل كه اول مخلوق است از اثر آن نه عقل ديگر است، چنان كه از قول خواجه ـ رحمه الله ـ صراحتا ظاهر و هويدا شد و عقول عشره معروفه عبارت از اين عقول عشره است. اوّل اين عقول عشره، عقل كل است و عاشر اينها فلك قمر است. وبدان كه مذهب حكما اين است كه هر چه در عالم هست آثار اين عقول عشره است و از اين عقول عشره صادر شده است و گفته اند كه اين نه افلاك را عقل و نفس هست ـ چنانكه گذشت ـ وفلك قمر را عقل فعال گويند وحال اين كه عقل فعال در انسانست ـ چنانكه گذشت.
و بدانكه افلاك تسعه همه اينها از عناصر اربعه است نسبت به خودشان و عناصر ايشان غير اين عناصر است زيرا كه چيزى به وجود نمى بايد بدون عناصر وطبايع اربعه پس عناصر و طبايع علويات ديگر است و عناصر و طبايع سفليات ديگر است. بلى عناصر سفليات از افلاك پيدا شده نه اينكه عناصر اربعه مطلقا از افلاك پيدا شده بلى مواليد ثلثه و عناصر سفلية مثل ساير اشياء از افلاك صادر شده زيرا كه عناصر اربعه كه آتش و هوا و آب و خاك باشد تحت فلك اوّل است كه فلك دنيا باشد و بدانكه مشيّت كه ابسط اشياء است آن هم بدون طبايع اربعه و عناصر اربعه نيست، لكن طبايع و عناصر آن نسبت به وى است، نه مثل اين عناصر و طبايع است كه سفليات را هست.
و بدانكه به سبب صادر شدن چيزى به چيزى لازم نيايد كه آن چيز خالق آن چيز صادر از آن، بوده باشد بلكه خالق هر دو خداست؛ لكن چيز صادر را به واسطه چيز مصدر، خلق كرده، چنانكه والد وولد هر دو مخلوق خدايند، لكن خلق ولد بواسطه والد است نه اينكه والد خالق ولد است. پس افلاك تسعه را واسطه و سبب بعضى چيزها كرده كه به سبب و واسطه آنها خداى تعالى آن چيزها را خلق كرده و مى كند؛ نه اين كه افلاك تسعه چيزى را خلق كرده پس نسبت خلاقيت به غير از خدا دادن كفر است ـ چه فلك باشد و چه ملك و چه پيغمبر و چه امام ـ زيرا كه خالق وخلاّق آن را گويند كه از «لامن شئ» چيزى را ايجاد كند و اين مختص خداست. پس ايجاد انسان هر چيز را «من

الصفحه من 167