شرح حديث"من عرف نفسه فقد عرف ربّه" - الصفحه 170

شئ» است زيرا كه ماده آن از خداست پس ايجاد با مدّت و ماده را خلق كردن نمى گويند، مگر مجازا. پس ايجاد انسان هر چه باشد با ماده و مدّت است و انسان موجد افعال خود است از خير و شر با ماده و مدّت و افعال انسان را خيرا و شرا نسبت به خدا نيست و به خدا نسبت داده نشود و بالعكس.
پس بدانكه عقول عشره خودشان و هر چه از ايشان صادر شود، موجود و مخلوق خدايند به واسطه ايشان، مثل والد و ولد، نه اينكه ايشان موجدند به امر خدا و اذن خدا چنانكه مقتضاى ظاهر عبارت خواجه است ـ رحمه الله.
مولف گويد كه قول بر عقول عشره مذهب حكماست و گويند كه اين عقول عشره هر يك آن ديگرى را خلق كرده و ساير اشياء اثر اين عقول عشره است و اين مذهب ما اثنى عشريه نيست، زيرا كه مذهب اثنى عشريه آن است كه همه اشياء از عقل كل و ساير موجودات مخلوق و تاثير خداى ـ عزّ وجلّ ـ است و به عقول عشره قايل نيستند. پس قول خواجه ـ رحمه الله ـ: «هر چه در عالم پيدا شد همه به تاثير كواكب است» صحيح نيست، بلكه همه به تاثير و ايجاد خدا است از «لامن شئ» و أمّا افلاك و كواكب اسبابند كه رفع موانع به ايشان مى باشد و إلاّ مؤثر در وجود و ايجاد به غير از خدا نيست، چنانكه فرموده «هل من خالق غير اللّه» ۱ قوله:« بعد از آن مجموع انسان پيدا شد» اين نيز صحيح نيست، زيرا كه اول مخلوق انسان است كه عقل كلى باشد كه عقل محمدى است، بعد از آن جنّ، بعد از آن ملائكه، بعد از آن حيوان، بعد از آن نبات، بعد از آن جماد؛ پس عجب است از خواجه اينكه مى گويد: «اول ما خلق الله العقل» و بعد از آن مى گويد در آخر كلاماتش[كلماتش] كه بعد از آن مجموع انسان پيدا شد. پس از اين كلام وى چنين معلوم مى شود كه عقل كل و عقل اول كه اول ما خلق الله است، عقل محمدى نيست، بلكه چيز ديگر است و اين صحيح نيست، زيرا كه عقل كه اوّل مخلوق است، عقل محمدى است و آن را نيز عقل كل گويند و كلى نيز گويند، چنانكه

1.فاطر ۳/

الصفحه من 167