407
تبليغ بر پايه قرآن و حديث

۴۷۹.بحار الأنواربه نقل از محمد بن سنان ـ: مفضّل بن عمر براى ما چنين روايت كرد كه : روزى پس از عصر ، در روضه ، ميان قبر و منبر [ رسول خدا] نشسته بودم و درباره شرافت و فضيلت هايى كه خداوند تنها به پيامبرمان محمّد صلى الله عليه و آله ارزانى داشته ، و نيز درباره لطف و عطاى الهى و كرامت و منزلتى كه به ايشان بخشيده و اكثر امّت از آن بى اطّلاع اند ، و به جهل ايشان از فضيلت و بزرگى جايگاه و عظمت درجه پيامبر صلى الله عليه و آله مى انديشيدم. در اين حالت بودم كه ابن ابى العوجا آمد و چنان نزديك نشست كه سخنش را مى شنيدم . وقتى در جاى خود قرار گرفت ، يكى از
دوستانش آمد و كنار او نشست. ابن ابى العوجا ، شروع به سخن كرد و گفت : صاحب اين قبر ، به كمال عزّت رسيده و به تمام خصلت هاى خود ، به شرافتْ دست يافته ودر تمام حالات خود، به بهره خويش نايل شده است.
هم نشينش به او گفت : او فيلسوفى بود كه ادّعاى مرتبه عالى و درجه والا داشت و براى ادّعاى خود ، معجزاتى آورد كه عقل ها را مبهوت ساخت و فكرها در آن حيران شدند و انديشه ها براى دستيابى به دانش او در درياهاى تفكّر ، غوطه خوردند ؛ امّا بى آن كه بهره اى به كف آورند ، پشيمان ، به جاى خود بازگشتند ، و هنگامى كه عاقلان، فصيحان و سخنوران ، دعوتش را پاسخ گفتند ، مردمْ گروه گروه در دين او وارد شدند و نام او به نام همرازش [ خداوند متعال] قرين شد ، و نام او پنج بار در روز بين اذان و اقامه بر فراز بالاى عبادتگاه ها در تمام شهرها و جاهايى كه دعوت او بدان جا رسيده و سخنش در آن جا بالا گرفته و حجّت او در آن جا آشكار گشته ، از خشكى و دريا، دشت و كوه ، صلا زده مى شود تا در هر ساعت، يادش تجديد گردد تا امر او خاموش نشود.
ابن ابى العوجا گفت : ياد از محمد[ صلى الله عليه و آله ] را واگذار كه عقلم درباره اش سرگردان و انديشه ام درباره اش گمراه شده است. از اصل و ريشه اى برايمان بگو كه او دعوت كننده به آن است. آن گاه از سرآغاز اشيا ، سخن به ميان آورد و به پندار خود ، مدّعى شد كه آغاز اشيا ، تصادفى و مهمل بوده و صنعت و تدبير و صانع و تدبير كننده اى نداشته است ؛ بلكه اشيا، خود به خود ، بدون داشتن تدبيرگرى پديد آمده اند، و دنيا هميشه بر اين اساس بوده و خواهد بود.
مفضّل گفت: من از روى خشم و غضبى كه گلويم را مى فشرد ، ديگر نتوانستم خود را نگاه دارم و گفتم : اى دشمن خدا! در دين خدا الحاد مى ورزى و آفريننده منزّهى كه تو را به بهترين قواره آفريد و در كامل ترين چهره آراست و به حالات گوناگون درآورد ، تا تو را بدين جا رساند، انكار مى كنى؟ اگر در خود بينديشى و حسّ نازك انديشت تو را تصديق كند درمى يابى كه دلايل ربوبيت و نشانه هاى صنع الهى در تو هويداست ، و گواهان خداوند سبحان ، در آفرينش تو پديدار و برهان هايش برايت روشن است .
ابن ابى العوجا گفت : اى مرد! اگر از متكلّمانى ، با تو مناظره مى كنيم ، و اگر برهان تو ثابت شد ، ما از تو پيروى مى كنيم ؛ و اگر از متكلّمان نيستى ، با تو سخنى نداريم ؛ و اگر از ياران جعفر بن محمّد صادق[ عليه السلام] هستى ، او با ما چنين سخن نمى گويد و با اين دلايلى كه تو آوردى با ما مناظره نمى كند . او بيش از آنچه تو از ما شنيدى ، از ما شنيده است ؛ امّا در گفتگو با ما به زشتى سخن نگفته ، و در پاسخ ما مرز شكنى نكرده است. او انسانى بردبار، متين ، عاقل و استوار است كه هيچ نادانى، سبُك سرى و پرخاشى در او راه ندارد . گفتار ما را مى شنود و به ما گوش مى سپارد ، و از ما برهان مى خواهد، تا هر چه داريم ، بيان كنيم ؛ و گاه گمان بريم كه ديگر او را مجاب ساخته ايم ؛ امّا او با گفتارى اندك و سخنى كوتاه ، برهان ما را درهم مى شكند و برهان خود را بر ما تمام مى سازد و راه گريز را مى بندد ، به گونه اى كه توان پاسخگويى او را نداريم . پس اگر تو از ياران اويى ، به سان گفتار او با من سخن بگو...


تبليغ بر پايه قرآن و حديث
406

۴۷۹.بحار الأنوار عن محمّد بن سنان :حَدَّثَنَا المُفَضَّلُ بنُ عُمَرَ قالَ : كُنتُ ذاتَ يَومٍ بَعدَ العَصرِ جالِسا فِي الرَّوضَةِ بَينَ القَبرِ وَالمِنبَرِ ، وأنَا مُفَكِّرٌ في ما خَصَّ اللّهُ بِهِ سَيِّدَنا مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله مِنَ الشَّرَفِ وَالفَضائِلِ ، وما مَنَحَهُ وأعطاهُ وشَرَّفَهُ بِهِ وحَباهُ مِمّا لا يَعرِفُهُ الجُمهورُ مِنَ الاُمَّةِ ، وما جَهِلوهُ مِن فَضلِهِ وعَظيمِ مَنزِلَتِهِ وخَطَرِ مَرتَبَتِهِ ، فَإِنّي لَكَذلِكَ إذ أقبَلَ ابنُ أبِي العَوجاءِ ، فَجَلَسَ بِحَيثُ أسمَعُ كَلامَهُ ، فَلَمَّا استَقَرَّ بِهِ المَجلِسُ إذا رَجُلٌ مِن أصحابِهِ قَد جاءَ فَجَلَسَ إلَيهِ ، فَتَكَلَّمَ ابنُ أبِي العَوجاءِ فَقالَ : لَقَد بَلَغَ صاحِبُ هذَا القَبرِ العِزَّ بِكَمالِهِ ، وحازَ الشَّرَفَ بِجَميعِ خِصالِهِ ، ونالَ الحُظوَةَ في كُلِّ أحوالِهِ .
فَقالَ لَهُ صاحِبُهُ : إنَّهُ كانَ فَيلَسوفا اِدَّعَى المَرتَبَةَ العُظمى وَالمَنزِلَةَ الكُبرى ، وأتى عَلى ذلِكَ بِمُعجِزاتٍ بَهَرَتِ العُقولَ ، وضَلَّت فيهَا الأَحلامُ ، وغاصَتِ الأَلبابُ عَلى طَلَبِ عِلمِها في بِحارِ الفِكرِ ، فَرَجَعَت خاسِئاتٍ وهِيَ حَسيرٌ ، فَلَمَّا استَجابَ لِدَعوَتِهِ العُقَلاءُ وَالفُصَحاءُ وَالخُطَباءُ دَخَلَ النّاسُ في دينِهِ أفواجا ؛ فَقُرِنَ اسمُهُ بِاسمِ ناموسِهِ ، فَصارَ يُهتَفُ بِهِ عَلى رُؤوسِ الصَّوامِعِ ـ في جَميعِ البُلدانِ وَالمَواضِعِ الَّتِي انتَهَت إلَيها دَعوَتُهُ ، وعَلَت بِها كَلِمَتُهُ ، وظَهَرَت فيها حُجَّتُهُ ، بَرّا وبَحرا وسَهلاً وجَبَلاً ـ في كُلِّ يَومٍ ولَيلَةٍ خَمسَ مَرّاتٍ ، مُرَدَّدا فِي الأَذانِ وَالإِقامَةِ ؛ لِيَتَجَدَّدَ في كُلِّ ساعَةٍ ذِكرُهُ ، لِئَلاّ يَخمُلَ أمرُهُ .
فَقالَ ابنُ أبِي العَوجاءِ : دَع ذِكرَ مُحَمَّدٍ ـ صلى الله عليه و آله ـ فَقَد تَحَيَّرَ فيهِ عَقلي ، وضَلَّ في أمرِهِ فِكري ، وحَدِّثنا في ذِكرِ الأَصلِ الَّذي يَمشي بِهِ . ثُمَّ ذَكَرَ ابتِداءَ الأَشياءِ ، وزَعَمَ أنَّ ذلِكَ بِإِهمالٍ لا صَنعَةَ فيهِ ولا تَقديرَ ، ولا صانِعَ لَهُ ولا مُدَبِّرَ ؛ بَلِ الأَشياءُ تَتَكَوَّنُ مِن ذاتِها بِلا مُدَبِّرٍ ، وعَلى هذا كانَتِ الدُّنيا لَم تَزَل ولا تَزالُ .
قالَ المُفَضَّلُ : فَلَم أملِك نَفسي غَضَبا وغَيظا وحَنَقا ، فَقُلتُ : يا عَدُوَّ اللّهِ ! ألحَدتَ في دينِ اللّهِ ، وأنكَرتَ البارِيَ ـ جَلَّ قُدسُهُ ـ الَّذي خَلَقَكَ في أحسَنِ تَقويمٍ ، وصَوَّرَكَ في أتَمِّ صورَةٍ ، نَقَلَكَ في أحوالِكَ حَتّى بَلَغَ بِكَ إلى حَيثُ انتَهَيتَ ، فَلَو تَفَكَّرتَ في نَفسِكَ وصَدَّقَكَ لَطيفُ حِسِّكَ لَوَجَدتَ دَلائِلَ الرُّبوبِيَّةِ وآثارَ الصَّنعَةِ فيكَ قائِمَةً ، وشَواهِدَهُ ـ جَلَّ وتَقَدَّسَ ـ في خَلقِكَ واضِحَةً ، وبَراهينَهُ لَكَ لائِحَةً !
فَقالَ : يا هذا ، إن كُنتَ مِن أهلِ الكَلامِ كَلَّمناكَ ؛ فَإِن ثَبَتَ لَكَ حُجَّةٌ تَبِعناكَ ، وإن لَم تَكُن مِنهُم فَلا كَلامَ لَكَ ، وإن كُنتَ مِن أصحابِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ فَما هكَذا يُخاطِبُنا ، ولا بِمِثلِ دَليلِكَ يُجادِلُنا ! ولَقَد سَمِعَ مِن كَلامِنا أكثَرَ مِمّا سَمِعتَ ، فَما أفحَشَ في خِطابِنا ، ولا تَعَدّى في جَوابِنا . وإنَّهُ لَلحَليمُ الرَّزينُ العاقِلُ الرَّصينُ ؛ لا يَعتَريهِ خُرقٌ ولا طَيشٌ ولا نُزقٌ . ويَسمَعُ كَلامَنا ، ويُصغي إلَينا ، ويَستَعرِفُ حُجَّتَنا ، حَتَّى استَفرَغنا ما عِندَنا وظَنَنّا أنّا قَد قَطَعناهُ أدحَضَ حُجَّتَنا بِكَلامٍ يَسيرٍ وخِطابٍ قَصيرٍ ، يُلزِمُنا بِهِ الحُجَّةَ ، ويَقطَعُ العُذرَ ، ولا نَستَطيعُ لِجَوابِهِ رَدّا ، فَإِن كُنتَ مِن أصحابِهِ فَخاطِبنا بِمِثلِ خِطابِهِ ... . ۱

1.بحار الأنوار : ۳ / ۵۷

  • نام منبع :
    تبليغ بر پايه قرآن و حديث
    المساعدون :
    حسينی، سيد حميد؛ نصيری، علي
    المجلدات :
    1
    الناشر :
    دارالحدیث للطباعة و النشر
    مکان النشر :
    قم المقدسة
    تاریخ النشر :
    1422 ق / 1380 ش
    الطبعة :
    الاولي
عدد المشاهدين : 71206
الصفحه من 490
طباعه  ارسل الي