8 / 6
تأثيرِ پذيرش امام و تن دادن او به حكم قاضى
۴۸۱.السنن الكبرىبه نقل از شعبى ـ: على بن ابى طالب[ عليه السلام ]به سوى بازار رفت . ناگاه به مسيحى اى برخورد كه زرهى را مى فروخت. على ، زره را شناخت و گفت : «اين ، زره من است و ميان من و تو ، قاضى مسلمانان داورى كند». در آن روز ، قاضى مسلمانان ، شريح بود كه على او را به قضاوتْ منصوب كرده بود. هنگامى كه شريح ، امير مؤمنان را ديد ، از كرسى قضاوت برخاست و على را بر جاى خود نشاند و شريح ، در برابر او و در كنار مرد مسيحى نشست .
على به او گفت : «هان ، اى شريح! اگر طرف دعواى من مسلمان بود ، با او در جايگاه طرفين دعوا مى نشستم ؛ اما من از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود : با آنان (مسيحيان) مصافحه نكنيد و در سلام كردن به آنان ، پيش دستى نكنيد ... و آنان را كوچك شماريد ، چنان كه خداوند ، آنان را كوچك شمارده است . اى شريح! ميان من و او داورى كن».
شريح گفت : بفرماييد اى امير مؤمنان!
على گفت : «اين ، زره من است كه مدّتى است گم شده» .
شريح گفت : اى مسيحى! تو چه مى گويى؟
مسيحى گفت : من امير مؤمنان را تكذيب نمى كنم ؛ اما زره ، زره من است.
شريح [ به على عليه السلام ]گفت : طبق رأى من ، زره از دست او خارج نمى شود . آيا بيّنه اى دارى؟
على گفت : شريح درست مى گويد.
نصرانى گفت : امّا من گواهى مى دهم كه اين احكامِ پيامبران است كه اميرمؤمنان نزد قاضى خود مى آيد و قاضى او عليه اش داورى مى كند . اى امير مؤمنان ! سوگند به خدا ، اين زره توست . من در پىِ سپاه ، به دنبال تو بودم كه از شترت افتاد و من آن را برداشتم . شهادت مى دهم كه خدايى جز «اللّه » نيست و «محمّد» ، رسول خداست.
على گفت : «امّا حال كه اسلام آورده اى ، زره از آنِ تو» ، و اسب گران بهايى نيز به او بخشيد.