حديث
۸۸.امام صادق عليه السلامـ در پاسخ به ملحدى كه از ايشان پرسيد : پيامبران و رسولان را چگونه اثبات مى كنى؟ ـ: وقتى ما ثابت كرديم آفريننده و سازنده اى داريم كه از ما و تمام آفريده هايش برتر است و آن سازنده ، حكيم و والاست ، مجاز نيست كه آفريده هايش او را ببينند يا لمس كنند و او در كنار آنان باشد و آنان در كنار او باشند ، او با آنان احتجاج كند و آنان با او احتجاج كنند ، [ پس ]ثابت مى شود كه او در ميان خلق خود ، سفيرانى دارد كه او را به مردم و بندگانش معرّفى نمايند و آنان را به مصالح و منافعشان ، و به آن چيزهايى كه مايه جاودانگى ، و ترك آنها مايه نابودى ايشان است ، رهنمون گردند.
پس ثابت مى شود كه خداوندِ حكيم و عليم ، در ميان خلق خود ، امركنندگان و نهى كنندگان و معرّفى كنندگانى براى خود دارد و اينان ، همان پيامبران عليهم السلام و برگزيدگان خلق او هستند : همان حكيمان ، آنان كه آداب حكمت ، آموخته اند و به [ ترويج] همان حكمت برانگيخته شده اند، و با وجود يكسانى با مردم در آفرينش و تركيب [ جسمانى] ، در هيچ يك از حالاتشان با آنان همسان نيستند . آنان از سوى خداى حكيم و عليم ، با حكمت پشتيبانى مى شوند.
۸۹.امام رضا عليه السلامدر تبيين علّت وجوب شناخت پيامبران و اقرار به رسالت آنان و اذعان به اطاعتشان ــ : از آن جا كه در خلقت مردم و توانايى آنان ، آنچه باعث تكميل مصالحشان باشد، وجود ندارد ، [ و از طرفى] سازنده برتر از آن است كه ديده شود ، و ضعف و ناتوانى آنان از ادراك خداوند آشكار است ، چاره اى جز اين نبود كه فرستاده اى معصوم ميان خداوند و مردم باشد ، تا امر و نهى و تعاليم الهى را به آنان برساند، و آنان را بر راه هاى جلب منافع و دفع زيان هايشان آگاه سازد ؛ زيرا در [ تركيب ]آفرينش مردم ، آنچه كه به كمك آن نيازمندى هاى خود را ، اعم از منافع و زيان ها بشناسند ، وجود نداشت.
و اگر شناخت و اطاعت خداوند بر مردم واجب نبود ، آمدن پيامبران ، براى آنان سودى نداشت و نيازى را برطرف نمى كرد ، و آمدن پيامبران به خاطر فقدان سود و مصلحت ، لغو و بيهوده بود ، و اين [ كار لغو] ، به دور از صفت [ خداوند] حكيمى است كه همه چيز را استوار كرده است.