۶۹.اَلإخوانُ فِى اللّهِ تَعالى تَدُومُ مَوَدَّتُهُم لِدَوامِ سَبَبِها ؛ (1795)
۰.كسانى كه براى خدا برادرى مى ورزند ، دوستى شان مى پايد؛ زيرا عامل آن دوستىْ پايدار است .
۷۰.اَلكُيِّسُ مَن كانَ يَومُهُ خَيرا مِن أمسِهِ وَ عَقَلَ الذَّمَّ عَن نَفسِهِ ؛ (1797)
۰.زيرك، كسى است كه امروزش از ديروزش بهتر باشد و زبان مردم را از نكوهش خويش دربند كشد .
۷۱.اَلتَّقَرُّبُ إلَى اللّهِ تَعالى بِمَسأَلَتِهِ وَ اِءلَى النّاسِ بِتَركِها ؛ (1801)
۰.تقرّب به خداوند، به خواهش از اوست و تقرّب به مردم، به ترك خواهش .
۷۲.إخوانُ الصِّدقِ زِينَةٌ فِى السَّرّاءِ وَ عُدَّةٌ فِى الضَّرّاءِ ؛ (1805)
۰.برادران راستين در شادى ، زينت و در سختى ، ساز و سامان هم اند .
۷۳.اَلمُرُؤَةُ اجتِنابُ الرَّجُلِ ما يَشينُهُ وَ اكتِسابُهُ ما يَزينُهُ ؛ (1815)
۰.مردانگى در اين است كه مرد از آنچه او را بيالايد، دورى جويد و آنچه او را بيارايد، به دست آورد .
۷۴.اَلحاسِدُ يَرى أنَّ زَوالَ النِّعمَةِ عَمَّن يَحسُدُهُ نِعمَةٌ عَلَيهِ ؛ (1832)
۰.حسود ، نابودى نعمتِ كسى را كه به او رشك مى برد، براى خود نعمتى مى داند .
۷۵.اَلعامِلُ بِجَهلٍ كَالسَّائِرِ عَلى غَيرِ طَريقٍ فَلا يَزيدُهُ جِدُّهُ فِى السَّيرِ إلاّ بُعدا عَن حاجَتِهِ ؛ (1847)
۰.كسى كه جاهلانه دست به كارى مى زند ، به رهروى مى مانَد كه بى راهه مى رود. پس تلاشش در رفتن جز دورى از خواسته اش سودى ندارد .