111
مسند حضرت عبد العظيم حسني (ع)

در اين موقع عمرو بن عبيد را ديدم در حاليكه رو پوش سياهى را ازار خود قرار داده و ديگرى را به دوش خود افكنده بود ، و مردم از وى سؤالاتى ميكردند ، من نيز در آن ميان براى خود جايى باز كردم و آن ها هم براى من جايى باز كردند.
پس از آن در آخرين صف نشستم و گفتم : اى عالم من مردى غريبم مرا اذن ده از شما مسئله اى بپرسم ، گفت آرى بپرس ، هشام گويد : باو گفتم : آيا تو داراى چشم هستى ؟! گفت : اى فرزند من اين چه سؤالى است كه از من ميكنى ؟ گفتم : سؤال من همين است گفت : اى پسرك من بپرس اگر چه سؤال تو احمقانه است ؟! گفتم از مسئله من جواب بگو ، گفت : بپرس ، گفتم : آيا تو داراى چشمى ؟! گفت آرى ، گفتم بوسيله چشم چه ميبينى؟
عمرو بن عبيد گفت : بوسيله چشمهايم رنگ ها را تشخيص ميدهم ، و مردمان را از يكديگر تميز داده و آنها را ميشناسم ، هشام گويد : گفتم : تو دماغ دارى ؟! گفت : آرى ، گفتم با او چه كار ميكنى ؟ گفت بوهاى خوب و بد را به آن ميفهمم گفتم : آيا دهان دارى ؟! گفت : آرى ، گفتم با او چه كارى انجام ميدهى ، گفت مزه غذاها را ميدانم گويد : گفتم : آيا تو دل دارى ؟! گفت ارى ، گفتم : با او چه كار ميكنى ؟ گفت بوسيله او آلام و رنجها و يا خوشيها و لذتها كه بر اين جوارح وارد ميشود درك ميكنم.
هشام گويد : گفتم : مگر اين جوارح از قلب بى نياز نيستند ؟ گفت خير گفتم : چگونه است اين مطلب و حال اين كه اين جوارح صحيح و سالمند گفت : اى پسرك من جوارح هر گاه در چيزى شك كنند ، در چشيدن ، يا بوئيدن ، آنها را به قلب بر ميگردانند در اين صورت به توسط قلب شك بر طرف ميگردد و يقين حاصل مى شود ، گويد : گفتم : پس خداوند قلب را براى اين آفريده است كه شك جوارح را بر طرف كند ، گفت : آرى گويد : گفتم : پس بنابر اين لازم است كه آدمى داراى قلب


مسند حضرت عبد العظيم حسني (ع)
110

هشام بن حكم كه در سنين جوانى بود حضور داشتند حضرت فرمود : يا هشام ، گفت : بلى اين فرزند پيغمبر ، فرمود : مرا با مناظراتى كه با عمرو بن عبيد انجام دادى آگاه نميسازى ؟ هشام عرض كرد : عظمت مقام تو و هم چنين شرمى كه از جنابت دارم مانع است كه زبانم در محضر شما باز شود ، حضرت فرمود : هرگاه تو را به چيزى فرمان دادم او را به كار بند.
هشام عرض كرد : به من خبر رسيد كه عمرو بن عبيد ۱ در مسجد بصره جلساتى دارد ، اين موضوع بر من گران آمد ، به طرف او حركت كردم و روز جمعه اى وارد بصره شدم ، هنگامى كه به مسجد رفتم عده زيادى را ديدم كه دور يكديگر نشسته اند

1.هشام بن سالم مولى بشر بن مروان از اصحاب حضرت صادق و كاظم عليهماالسلام است شيخ در فهرست گويد : هشام بن سالم از اصحاب « اصول » است ، و بعد طريق خو را به اين « اصول » ميرساند نجاشى و علامه او را توثيق كرده اند ، و از وى به جلالت و عظمت ياد ميكنند ، كشى در رجال خود گفته : هشام بن سالم از « سبى » جوزجان بود و در كوفه اقامت داشت ، و پس از اين اخبار زيادى راجع به او نقل كرده است.

  • نام منبع :
    مسند حضرت عبد العظيم حسني (ع)
    المجلدات :
    1
    الناشر :
    دارالحديث للطباعة و النشر
    مکان النشر :
    قم المقدسة
    تاریخ النشر :
    1382 ش
    الطبعة :
    الاولي
عدد المشاهدين : 30486
الصفحه من 312
طباعه  ارسل الي