طاق فرمود : با او مناظره كن ، مؤمن طاق با او به گفتگو پرداخت و سخن بدرازا كشيد پس از آن مؤمن طاق بر او غلبه كرد ، بار ديگر عرض كرد ميل دارم در استطاعه با شما گفتگو كنم ، حضرت به « طيار » ۱ فرمود : جواب او را بده راوى گويد : طيار در اين موضوع با وى صحبت كرد.
پس از آن عرض كرد : ميل دارم در توحيد با شما صحبت كنم ، حضرت صادق به هشام بن سالم فرمود با او مذاكره كن ، وى با او به سخن پرداخت و او را ملزم ساخت ، بعد از آن گفت : دوست دارم راجع به امامت با شما سخن گويم ، حضرت به هشام بن حكم فرمود : در اين موضوع با او مذاكره كن ، هشام بن حكم با او به سخن پرداخت ، و او را مهلت نميداد تا عقيده خود را اظهار كند ، منطق شيرين هشام موجب شده بود كه وى همواره به گفته هاى او گوش دهد ، در اين هنگام كه او با مرد شامى گرم سخن بود ، حضرت صادق عليه السلام ناظر اين گفتگوها بود و از اين جريان خنده اش گرفته بود ، به اندازه اى كه دندانهاى مباركش نمايان بود.
مرد شامى در اين وقت رو كرد به حضرت صادق و گفت : تو ميخواهى به من بفهمانى كه در ميان شيعيانت امثال اين مردها را دارى ، حضرت فرمود : آرى مقصودم