227
مسند حضرت عبد العظيم حسني (ع)

۹۰.عبدالعظيم حسنى از حضرت جواد عليه السلام و او از آباء گرامش از اميرالمؤمنين روايت نموده كه آن بزرگوار فرمود :براى قائم ما غيبتى است كه زمان آن به طول خواهد انجاميد ، من شيعيان را مى بينم در غيبت او مانند گوسفندان كه در جستجوى چراگاه اين طرف و آن طرف مى روند سرگردان خواهند شد ، و هرگز به وجود شريف آن حضرت راه پيدا نخواهند كرد . اكنون متوجه باشيد هركس از شيعيان ما در زمان غيبت بر دين و عقيده خود ثابت بماند ، و دلش از طول غيبت خسته نگردد ، وى در روز قيامت در نزد خودم قرار خواهد بگرفت .
بعد از آن حضرت فرمود : قائم ما هرگاه قيام نمايد تحت تبعيت احدى نخواهد بود ، و براى اين است كه ولادت او از مردم مخفى مى مماند ، و وجود مقدسش از انظار غايب مى گردد .

۹۱.عبدالعظيم حسنى فرمود :هارون الرشيد به يحيى برمكى گفت : دوست دارم متكلّمين در مكانى كه مرا نبينند گرد هم جمع شوند و پيرامون مسائلى كه در نظر دارند بحث نمايند و من نيز سخنان آنها را گوش دهم و مناظرات آنان را بشنوم .
جعفر برمكى فرمان خليفه را مورد عمل قرار داد و متكلمين را در خانه خود گرد هم آورد ، و هارون نيز در مكانى كه وى را نمى ديدند نشست و به مذاكرات و مباحثات آنان گوش مى داد . در اين هنگام كه همه اجتماع كرده و مجلس از آنان پر شده بود ، در انتظار هشام بن حكم بودند ، در اين وقت كه همه چشم به راه او داشتند هشام وارد شد در حاليكه پيراهنى كه تا زانوى وى را پوشيده دربرداشت ، هم چنين شلوارى كه تانصف ساق او را گرفته بود ، وى به همه اهل مجلس سلام نمود و براى جعفر برمكى امتيازى قائل نشد .
در اين هنگام مردى از ميان جمعيّت گفت : چرا على را بر ابوبكر فضيلت مى دهى در حاليكه خداوند مى فرمايد : دومى دو نفر وقتى كه در غار بودند به رفيقش گفت : اندوهگين مباش خدا با ماست ؟
در اين هنگام هشام از آن مرد پرسيد : مرا از حزن ابوبكر آگاه نما آيا خداوند از اندوه و غم او راضى بود يا از حزن وى رضايت نداشت ؟!
آن مرد ساكت شد و از پاسخ هشام خوددارى كرد .
هشام گفت : اگر گمان كردى كه خداوند از حزن او راضى بود ، پس چرا پيغمبر او را نهى كرد و فرمود : اندوهگين مباش ؟ آيا وى را از اطاعت خداوند بازداشت ؟! و از عملى كه رضاى خداوند در او بود منع كرد ؟! و اگر پنداشتى كه خداوند از اين حزن ابوبكر رضايت نداشت ، پس چگونه افتخار مى كنى به مطلبى كه پروردگار از او راضى نيست ؟ اى سائل تو خود نيك دانى كه خداوند در اين مقام فرموده : پس پروردگار از طرف خود آرامش و اطمينانى به پيغمبرش و به مؤمنين فرو فرستاد ـ مقصود اين است كه اين آيه هيچ دلالتى بر فضل ابوبكر ندارد ، اهل سنّت گويند « فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ » كه در آيه غار آمده راجع به ابوبكر است و اين خود شرافتى از براى اوست ليكن آيه ديگرى در قرآن هست كه خداوند مى فرمايد : « فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ » از اين آيه مى توان شاهد گرفت كه ضمير «سكينته» در آيه «غار» به حضرت رسول راجع است ـ .
هشام به سائل گفت : شما روايت كرده ايد و ما هم روايت كرده ايم و مردم هم مى دانند كه بهشت در اشتياق چهار نفر است :
على بن ابى طالب ، مقداد بن اسود ، عمّار ياسر ، ابوذر غفارى ، ماصاحب خود را در ميان اين جماعت ديديم كه در اين فضيلت با اينها يكى است ، ولى صاحب شما در اين فضيلت جايش خالى است ؛ لذا ما صاحب خود را بر صاحب شما فضيلت داديم .
شما گفته ايد ، ما هم گفته ايم ، مردم هم مى گويند : مدافعين از اسلام چهار نفر بودند : على بن ابى طالب عليه السلام ، زبير بن عوام ، ابو دجانه انصارى ، سلمان فارسى ، ما پيشواى خود را در ميان اين چهار نفر ديديم كه در اين فضيلت با آنها شريك بود ولى پيشواى شما از اين فضيلت دور است ؛ براى همين جهت پيشواى خود را بر پيشواى شما برترى داديم براى اين فضيلت كه در وجود او بود .
شما گفته ايد ، ما هم گفته ايم ، مردم هم مى گويند : قرّاء چهار نفرند : على بن ابى طالب ، عبداللّه بن مسعود ، ابى بن كعب ، زيد بن ثابت ، ما صاحب خود را در ميان اين عده ديديم كه در اين فضيلت با آنها شريك بود ، ولى صاحب شما از اين فضيلت دور است ؛ براى اين ما صاحب خود را بر صاحب شما برترى داديم براى اين مقامى كه در وى بود .
شما گفته ايد ، ما هم گفته ايم ، مردمان هم گفته اند : مطهرين و پاكان چهار نفرند : على بن ابى طالب ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام ، ما صاحب خود را در اين ميان مشاهده كرديم كه در اين منقبت با اينها شريك است ، ولى صاحب شما از اين منقبت دور است ؛ براى اين جهت صاحب خود را بر صاحب شما رجحان داديم براى اين منقبت كه در او هست .
شما گفتيد ، ما هم گفتيم ، مردم هم گفتند : نيكان چهار نفرند : على بن ابى طالب ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام ، ما پيشواى خود را در اين ميان يافتيم براى اين فضيلتى كه در وجود او هست ، ليكن پيشواى شما از اين فضيلت عارى است ؛ و ما از اين جهت پيشواى خود را بر پيشواى شما برترى داديم براى اين فضيلت كه در وجود او بود .
شما گفتيد ، ما هم گفتيم ، مردم هم گفتند : شهداء چهار نفرند : على بن ابى طالب ، جعفر ، حمزه و عبيدة بن حارث ، ما صاحب خود را در اين ميان ديديم كه در اين فضيلت با آنها شركت داشت ، و صاحب شما از اين خالى بود ؛ براى اين ما صاحب خود را بر صاحب شما فضيلت داديم براى اين فضيلت كه در او موجود بود .
در اين هنگام هارون پرده را برداشت ، و جعفر مردم را امر به خروج داد ، آنها نيز ازآن مجلس بيرون شدند ، در حاليكه از اين جريان سخت ترسيده بودند ، هارون از مجلس بيرون شد و گفت : اين كه بود ؟! به خدا قسم او را خواهم كشت و در آتش خواهم سوزانيد .
عبدالعظيم حسنى گفت : مأمون به حضرت رضا عليه السلام نوشت : مرا موعظه كن .
آن حضرت نيز براى او نوشتند : تو در دنيايى قرار گرفته اى كه از براى آن زمان معيّنى مقرر است ، و در او عمل هر عاملى مورد قبول واقع مى شود ، آيا نمى نگرى مرگ بر دنيا احاطه نموده و وى را فرا گرفته ، و آرزوى آرزومندان را سلب كرده ، در ارتكاب گناهان و مشتهيات نفسانى شتاب بخرج مى دهى ولى توبه و بازگشت بسوى خداوند را به آينده محوّل مى سازى ، مرگ بسوى اهلش ناگهان سرمى زند و غفلت از مرگ كار مردم خردمند و عاقل نيست .


مسند حضرت عبد العظيم حسني (ع)
226

۹۰.حدّثنا محمّد بن أحمد الشيباني رضى الله عنه قال :حدّثنا محمّد بن جعفر الكوفي قال : حدّثنا سهل بن زياد الآدمي قال : حدّثنا عبدالعظيم ابن عبداللّه الحسني رضى الله عنه ، عن محمّد بن علي بن موسى بن جعفر بن محمّد بن علي بن الحسين بن علي بن أبيطالب عليهم السلام عن أبيه عن آبائه عن أميرالمؤمنين عليهم السلام قال : للقائم منّا غيبة أمدها طويل ، كأنّي بالشيعة يجولون جولان النعم في غيبته ، يطلبون المرعى فلا يجدونه ، ألا فمن ثبت منهم على دينه ولم يقس قلبه لطول أمد غيبة إمامه فهو معي في درجتي يوم القيامة .
ثمّ قال عليه السلام : إنّ القائم منّا إذا قام لم يكن لأحد في عنقه بيعة فلذلك تخفى ولادته ويغيب شخصه .
حدّثنا علي بن أحمد بن موسى رضى الله عنه قال : حدّثنا محمّد بن جعفر الكوفي ، عن عبداللّه بن موسى الروياني ، عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني ، عن محمّد بن علي الرضا ، عن أبيه ، عن آبائه ، عن أميرالمؤمنين عليهم السلام بهذا الحديث مثله سواء ۱ .

حديث هشام بن الحكم ودلائله على أفضليّة علي عليه السلام

۹۱.أحمد بن الحسن قال :حدّثنا عبدالعظيم ابن عبداللّه قال : قال هارون الرشيد لجعفر بن يحيى البرمكي : إنّي اُحبّ أن أسمع كلام المتكلّمين من حيث لايعلمون بمكاني فيحتجّون عن بعض ما يريدون .
فأمر جعفر المتكلّمين فاُحضروا داره و صار هارون في مجلس يسمع كلامهم ، و أرخى بينه وبين المتكلّمين ستراً ، فاجتمع المتكلمون وغصّ المجلس بأهله ينتظرون هشام بن الحكم ، فدخل عليهم هشام وعليه قميص إلى الركبة وسراويل إلى نصف الساق ، فسلّم على الجميع ولم يخصّ جعفراً بشيء .
فقال له رجل من القوم : لِمَ فضّلت عليّاً على أبي بكر واللّه يقول : « ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا »۲ ؟
فقال هشام : فأخبرني عن حزنه في ذلك الوقت أكان للّه رضىً أم غير رضى ؟
فسكت .
فقال هشام : إن زعمت أنّه كان للّه رضى فلم نهاه رسول اللّه صلى الله عليه و آله فقال : «لا تحزن» أنهاه عن طاعة اللّه ورضاه ؟ وإن زعمت أنّه كان للّه غير رضى فلم تفتخر بشيء كان للّه غير رضى ؟ وقد علمت ما قد قال اللّه تبارك وتعالى حين قال : « فَأَنزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ »۳ .
ولكنّكم قلتم وقلنا وقالت العامّة : الجنّة اشتاقت إلى أربعة نفر : إلى عليّ بن أبيطالب عليه السلام والمقداد بن الأسود وعمّار بن ياسر وأبي ذر الغفاري ، فأرى صاحبنا قد دخل مع هؤلاء في هذه الفضيلة وتخلّف عنها صاحبكم ؛ ففضّلنا صاحبنا على صاحبكم بهذه الفضيلة .
وقلتم وقلنا وقالت العامّة : إنّ الذابّين عن الإسلام أربعة نفر : علي بن
أبيطالب عليه السلام والزبير بن العوام وأبو دجانة الأنصاري وسلمان الفارسي ، فأرى صاحبنا قد دخل مع هؤلاء في هذه الفضيلة وتخلّف عنها صاحبكم ؛ ففضّلنا صاحبنا على صاحبكم بهذه الفضيلة .
وقلتم وقلنا وقالت العامّة : إنّ القرّاء أربعة نفر : علي بن أبيطالب عليه السلام وعبداللّه ابن مسعود واُبي بن كعب وزيد بن ثابت ، فأرى صاحبنا قد دخل مع هؤلاء في هذه الفضيلة وتخلّف عنها صاحبكم ؛ ففضّلنا صاحبنا على صاحبكم بهذه الفضيلة .
وقلتم وقلنا وقالت العامّة : إنّ المطهّرين من السماء أربعة نفر : علي بن أبيطالب عليه السلام وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام ، فأرى صاحبنا قد دخل مع هؤلاء في هذه الفضيلة وتخلّف عنها صاحبكم ؛ ففضّلنا صاحبنا على صاحبكم بهذه الفضيلة .
وقلتم وقلنا وقالت العامّة : إنّ الأبرار أربعة نفر : علي بن أبيطالب عليه السلام وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام ، فأرى صاحبنا قد دخل مع هؤلاء في هذه الفضيلة وتخلّف عنها صاحبكم ؛ ففضّلنا صاحبنا على صاحبكم بهذه الفضيلة .
وقلتم وقلنا وقالت العامّة : إنّ الشهداء أربعة نفر : علي بن أبيطالب عليه السلام وجعفر وحمزة بن عبدالمطّلب وعبيدة بن الحارث بن عبدالمطّلب ، فأرى صاحبنا قد دخل مع هؤلاء في هذه الفضيلة وتخلّف عنها صاحبكم ؛ ففضّلنا صاحبنا على صاحبكم بهذه الفضيلة .
قال : فحرّك هارون الستر وأمر جعفر النّاس بالخروج فخرجوا مرعوبين ،
وخرج هارون إلى المجلس فقال : من هذا ابن الفاعلة فواللّه لقد هممت بقتله وإحراقه بالنّار .
قال : كتب المأمون إلى الرضا عليه السلام فقال : عظني .
فكتب عليه السلام إليه :

إنّك في دنيا لها مدّة
يقبل فيها عمل العامل

أما ترى الموت محيطاً بها
يسلب منها أمل الآمل

تعجّل الذنب بما تشتهي
وتأمل التوبة من قابل

والموت يأتي أهله بغتة
ماذاك فعل الحازم العاقل۴

1.كمال الدين وتمام النعمة ۳۰۳ .

2.التوبة/۴۰ .

3.الفتح/۲۶ .

4.الاختصاص ۹۶ .

  • نام منبع :
    مسند حضرت عبد العظيم حسني (ع)
    المجلدات :
    1
    الناشر :
    دارالحديث للطباعة و النشر
    مکان النشر :
    قم المقدسة
    تاریخ النشر :
    1382 ش
    الطبعة :
    الاولي
عدد المشاهدين : 42997
الصفحه من 312
طباعه  ارسل الي