رضا عليه السلام مامون وى را به مصاحبت خود برگزيد ، راوى گويد : كتب او از بين رفت ، و او چهل مجلد كتاب را حفظ داشت و آنها را به « نوادر » نام گذارى كرده بود ، براى اين جهت اخبار و روايات او اسنادش قطع شده است.
ابو محمّد فضل بن شاذان ۱ گويد : پدرم از ابن ابى عمير پرسيد تو مشايخ عامه را ملاقات كردى و از آنها روايت ننمودى گفت : من از آنها استماع حديث كردم وليكن ديدم اصحاب ما كه از مشايخ اهل سنت حديث نقل كرده اند اخبار خاصه را با عامه آميخته اند و گاهى در هنگام نقل اخبار دچار اشتباهاتى شده اند ، من اين موضوع را نپسنديدم و لذا از نقل اخبار اهل سنت خود دارى كردم و به روايات شيعه رو آوردم.
و نيز فضل بن شاذان گويد : از ابن ابى عمير به خليفه سعايت شد كه وى اسامى شيعيان عراق را ميداند ، خليفه به او گفت : بايد نامهاى آنها را بگويى و او از افشاى نام آنها خود دارى كرد ، در اين هنگام او را برهنه كردند و صد تازيانه زدند ، فضل گويد : از ابن ابى عمير شنيدم ميفرمود : هنگامى كه مرا ميزدند و عدد ضربات تازيانه بصد رسيد نزديك بود اقرار نمايم ، در اين وقت شنيدم محمّد بن يونس فرياد ميزند : اى ابن ابى عمير ياد آور آن ساعتى را كه در پيشگاه پروردگار حاضر شوى ، من از اين سخن به خود آمدم و روحيه ام تقويت شد و به زجر و شكنجه صبر كردم و اسامى اشخاصى را كه از من اقرار ميخواستند بگيرند افشا نكردم ، و حمد ميكنم خداوند را