617
تفسير قرآن ناطق

سپس گفت : زبانت را بيرون آور! چنان كردم. گفت : برو . باكى بر تو نيست. بر زبانت ، پيغامى است كه اگر با آن به نزد كوه هاى برافراشته بروى ، فرمان بُردار تو مى گردند.
آمدم و به بارگاه ابن هُبَيره رسيدم و اجازه ورود خواستم. چون به نزد او رسيدم ، گفت : پاهاى خائن ، او را به نزدت آورده است. پسر! سفره و شمشير را بياور.
سپس دستور داد تا دستانم را از پشت بستند و سرم را محكم گرفتند و او با شمشير ، در برابرم ايستاد تا گردنم را بزند .
من گفتم : اى امير! بر من به زور ، دست نيافته اى . من خود به سوى تو آمدم . اينك ، سخنى است كه بايد به تو بگويم . سپس به كار خود بِرَس.
گفت : بگو. گفتم : مى خواهم كه تنها باشيم .
به حاضران دستور داد تا از مجلس ، بيرون بروند . به او گفتم : جعفر بن محمّد صلى الله عليه و آله ، به تو سلام رساند و فرمود : «من ، غلامت رُفَيد را پناه دادم . پس با او بدرفتارى نكن».
او گفت : تو را به خدا ، اين سخن را جعفر به تو فرمود و به من سلام رساند ؟!
من برايش سوگند خوردم. سه بار ، آن را از من ، باز پرسيد. سپس دست هايم را گشود و گفت : من راضى نمى شوم ، تا با من چنان كنى كه من كردم !
گفتم : دست من ، به اين كار نمى رود و دلم راضى نمى شود .
گفت : به خدا سوگند ، جز به اين كار ، راضى نمى شوم !
من با او چنان كردم كه او كرده بود و سپس ، بازش كردم. آن گاه ، انگشترى اش را به من داد و گفت : كارهايم ، به دست تو باشد. آن چنان كه مى خواهى ، اداره كن . ۱

2 . امام كاظم عليه السلام و شعبده بازِ دربار عبّاسى

هارون الرشيد ، براى به سُخره گرفتن مقام امامت و شرمسار كردن امام كاظم عليه السلام ،

1.. الكافى ، ج ۱ ، ص ۴۷۳ ، ح ۳.


تفسير قرآن ناطق
616

ه ـ فروتنى همه چيز ، در برابر اهل بيت عليهم السلام

اهل بيت عليهم السلام ، به نقطه اى از كمالات نفسانى رسيده اند كه نه تنها همه كسانى كه حقيقتا بزرگوارند ، در برابر آنها خاضع اند ؛ بلكه همه متكبرّان ، جبّاران و زورمدارانى كه تظاهر به بزرگى مى كنند ، بخواهند يا نخواهند ، در برابر قدرت معنوى و ولايت تكوينى آنها ، فروتنى دارند و بالاتر از اين ، همه موجودات جهان ، به فرمان آفريدگار هستى ، تسليم و رام آنها هستند .

نمونه هايى از ولايت تكوينى اهل بيت عليهم السلام

براى آشنايى با قدرت معنوى و ولايت تكوينى اهل بيت عليهم السلام ، اين دو گزارش قابل ، توجّه است :

1 . امام صادق عليه السلام و استاندار عراق

رُفَيد ، از خدمت گزاران يزيد بن عمرو بن هُبَيره ، استاندار عراق بود . وى ، مورد خشم يزيد قرار گرفت . لذا به امام صادق عليه السلام پناهنده شد و امام عليه السلام را از ماجراى خود ، آگاه كرد . رُفَيد مى گويد كه امام عليه السلام پس از شنيدن سخنانش به او فرمود : «بَرگرد و سلام مرا به يزيد برسان و بگو : من غلامت رُفَيد را پناه دادم . پس نبايد با او بدرفتارى كنى » .
گفتم : فدايت شوم ! او يك شامىِ پليدْ انديشه است.
فرمود : «همان طور كه گفتم ، به سوى او برو» .
من به راه افتادم . در بيابانى ، باديه نشينى به پيشوازم آمد و گفت : به كجا مى روى ؟ من چهره كُشته اى مى بينم ! سپس گفت : دستت را نشانم بده!
چنان كردم. گفت : دستِ كُشته است!
سپس گفت : پايت را نشانم بده !
من پايم را نشانش دادم. گفت : پاىِ كشته است .
سپس گفت : تنت را نشانم بده! چنان كردم . گفت : تنِ كُشته است!

  • نام منبع :
    تفسير قرآن ناطق
    المساعدون :
    غلامعلي، احمد
    المجلدات :
    1
    الناشر :
    دارالحدیث للطباعة و النشر
    مکان النشر :
    قم المقدسة
    تاریخ النشر :
    1429 ق/1387 ش
    الطبعة :
    الاولي
عدد المشاهدين : 133680
الصفحه من 684
طباعه  ارسل الي