115
حج و عمره در قرآن و حديث

3 / 5

بازسازى كعبه

قـرآن

«و به ياد آور زمانى را كه ابراهيم و اسماعيل، پايه هاى خانه را بالا مى آوردند (گفتند:) خداوندا از ما بپذير، همانا تو شنواى دانايى» .

حديـث

۱۶۵.پيامبرخدا صلى الله عليه و آله :جايگاه كعبه محو شده بود. پس هود وصالح آن را حج نكردند؛ تا آن كه خداى متعال جاى آن را براى حضرت ابراهيم مشخص ساخت.

۱۶۶.امام على عليه السلام :خداوند به حضرت ابراهيم وحى كرد كه در زمين خانه اى برايم بساز كه در آن عبادت شوم ... ابراهيم بنا مى كرد و اسماعيل به او سنگ مى داد وپايه ها را به سوى او بالا مى برد. چون به محلّ حجر الأسود رسيد، به اسماعيل گفت: براى اينجا هم سنگ بده، اسماعيل سنگ نيافت ومتوقف ماند. ابراهيم گفت: برو و پيدا كن. اسماعيل رفت تا بيابد كه جبرئيل برايش حجر الأسود را آورد. اسماعيل آمد، در حالى كه ابراهيم، حجر الأسود را در جايش نهاده بود. پرسيد: اين را كه آورد؟ پاسخ داد: كسى كه به ساختنِ تو تكيه نكرده است. خانه خدا مدّتى برپا بود تا آن كه ويران شد. عمالقه آن را ساختند. مدتى پايداربود، تا آن كه خراب شد. جُرهُم آن را بناكردند. سپس باز هم ويران شد، قريش آن را ساختند.

۱۶۷.كلثوم بن عبدالمؤمن حرّانى از امام صادق چنين روايت كرده است:خداوند به ابراهيم عليه السلام فرمان داد كه حج گزارد، اسماعيل را هم همراه خود به حج آورد و او را ساكن حرم سازد. پس هر دو حج گزاردند ... سال بعد خداوند به ابراهيم عليه السلام اجازه داد كه به حج رود و كعبه را بنا نهد. عرب نيز به حج كعبه مى رفت. كعبه خراب شده بود، ولى پايه هايش معلوم بود. چون مردم رفتند، اسماعيل سنگها را گرد آورد و آن ها را داخل كعبه ريخت. چون خداوند به او اذن داد كه كعبه را بسازد، ابراهيم آمد وگفت: پسرم! خداوند ما را به ساختن كعبه وبرآوردن آن فرمان داده است. پس آن را آشكار كردند. آن وقت، كعبه يك رديف سنگ سرخ بود. خداوند به او وحى كرد: بناى كعبه را برهمين پايه بگذار. پس خداوند، چهار فرشته نازل كرد كه براى او سنگ گردآورى مى كردند. ابراهيم و اسماعيل سنگها را مى نهادند ، فرشتگان هم سنگها را نزديك مى آوردند تا آن كه به دوازده ذراع رسيد. براى آن ، دو در قرار دادند، يكى براى ورود، در ديگر براى خروج و براى آن ، آستانه (پلّه) و درگاهى از آهن قرار دادند.
كعبه عريان بود. ابراهيم در حالى كه كعبه را به پايان رسانده بود، بيرون آمد و اسماعيل را آن جا نهاد... همسرش كه زنى خردمند بود، به او گفت: كاش براى اين دو در، دو پرده مى آويختى، پرده اى از اينجا و پرده اى از آن جا! اسماعيل گفت: باشد. پس براى آن دو در، دو پرده به طول دوازده ذراع درست كردند و بر دو در ، آويختند. از آن خوششان آمد. همسر ابراهيم گفت: چرا براى كعبه پوشش ندوزم كه همه آن را بپوشانى؟ اين سنگها بدمنظر است. اسماعيل به او گفت: باشد. همسر ابراهيم شتابان به اين كار پرداخت و پشم بسيارى نزد قوم خود فرستاد و از آنان خواست كه آن را نخ بريسند.
(امام صادق عليه السلام فرمود: از همانجا اين رسم ميان زنان رايج شد كه براى نخ ريسى از يكديگر كمك بگيرند).
پس آن زن شتاب كرد و براى اين كار كمك طلبيد. از هر قطعه اى كه فراغت مى يافت ، بر كعبه مى آويخت. موسم حج فرا رسيد و هنوز جاهايى از كعبه بدون پوشش بود. به اسماعيل گفت: براى اين قسمت كه پوشش بدان نرسيد، چه كنيم؟ پس آن را با چرمى وصله زده پوشاندند. در موسم حج، عرب طبق عادت خود به زيارت آمدند، ولى به چيزى نگريستند كه مايه اعجابشان بود. گفتند: سزاوار است ، هديه اى براى آن كه چنين كرده داده شود. قربانى و هديه از آن جا رسم شد. هر تيره اى از عرب چيزى با خود مى آورد، برگى و چيزهاى ديگرى تا آنكه اشياء زيادى گرد آمد. آن وصله را كندند و پوشش كعبه را كامل نمودند و بر آن، دو در گذاشتند . كعبه آنگاه سقف نداشت. اسماعيل در آن ستونهايى از چوب، مثل آنچه مى بينيد قرار داد و با شاخ و برگ آن را پوشاند و گِل اندود كرد. سال بعد كه عرب آمدند و بناى كعبه را ديدند، گفتند براى آن كه چنين كرده بايد هديه بيشترى داد. سال بعد قربانى براى او آمد. اسماعيل نمى دانست آن را چه كند. خداى متعال به او وحى كرد كه قربانى را ذبح كن و حاجيان را، طعام بده ...


حج و عمره در قرآن و حديث
114

3 / 5

تَجديدُ بِناءِ البَيتِ

الكتاب

«وإذ يَرفَعُ إبراهيمُ القَواعِدَ مِنَ البَيتِ وإسماعيلُ رَبَّنا تَقَبَّل مِنّا إنَّكَ أنتَ السَّميعُ العَليمُ ۱

الحديث

۱۶۵.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :دَثَرَ مَكانُ البَيتِ فَلَم يَحُجَّهُ هودٌ ولا صالِحٌ ، حَتّى بَوَّأَهُ اللّهُ عَزَّوجَلَّ لاِءِبراهيمَ ۲ .

۱۶۶.الإمام عليّ عليه السلام :أوحَى اللّهُ إلى إبراهيمَ عليه السلام أنِ ابنِ لي بَيتًا فِي الأَرضِ اُعبَدُ فيهِ ، . . . وكانَ إبراهيمُ عليه السلام يَبني وإسماعيلُ يُناوِلُهُ الحَجَرَ ويَرفَعُ إلَيهِ القَواعِدَ . فَلَمّا صارَ إلى مَكانِ الرُّكنِ الأَسوَدِ قالَ إبراهيمُ لاِءِسماعيلَ : أعطِنِي الحَجَرَ لِهذَا المَوضِعِ ، فَلَم يَجِدهُ وتَلَكَّأَ ، فَقالَ : اِذهَب فَاطلُبهُ ، فَذَهَبَ لِيَأتِيَهُ بِهِ ، فَأَتاهُ جَبرَئيلُ عليه السلامبِالحَجَرِ الأَسوَدِ ، فَجاءَ إسماعيلُ عليه السلام وقَد وَضَعَهُ إبراهيمُ مَوضِعَهُ ، فَقالَ : مَن جاءَكَ بِهذا ؟ فَقالَ : مَن لَم يَتَّكِل عَلى بِنائِكَ . فَمَكَثَ البَيتُ حينًا ، فَانهَدَمَ فَبَنَتهُ العَمالِقَةُ ،ثُمَّ مَكَثَ حينًا فَانهَدَمَ فَبَنَتهُ جُرهُمٌ ، ثُمَّ انهَدَمَ فَبَنَتهُ قُرَيشٌ ۳ .

۱۶۷.كُلثومُ بنُ عَبدِالمُؤمِنِ الحَرّانِيٌّ عَنِ الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام :أمَرَ اللّهُ عَزَّوجَلَّ إبراهيمَ عليه السلام أن يَحُجَّ ويُحِجَّ إسماعيلَ مَعَهُ ويُسكِنَهُ الحَرَمَ ، فَحَجّا . . . فَلَمّا كانَ مِن قابِلٍ أذِنَ اللّهُ لاِءِبراهيمَ عليه السلام فِي الحَجِّ وبِناءِ الكَعبَةِ . وكانَتِ العَرَبُ تَحُجُّ إلَيهِ ، وإنَّما كانَ رَدمًا إلاّ أنَّ قَواعِدَهُ مَعروفَةٌ ، فَلَمّا صَدَرَ النّاسُ جَمَعَ إسماعيلُ الحِجارَةَ ، وطَرَحَها في جَوفِ الكَعبَةِ ، فَلَمّا أذِنَ اللّهُ لَهُ فِي البِناءِ قَدِمَ إبراهيمُ عليه السلام ، فَقالَ : يا بُنَيَّ ، قَد أمَرَنا اللّهُ بِبِناءِ الكَعبَةِ . وكَشَفا عَنها ، فَإِذا هُوَ حَجَرٌ واحِدٌ أحمَرُ ، فَأَوحَى اللّهُ عَزَّوجَلَّ إلَيهِ : ضَع بِناءَها عَلَيهِ ، وأنزَلَ اللّهُ عَزَّوجَلَّ أربَعَةَ أملاكٍ يَجمَعونَ إلَيهِ الحِجارَةَ ، فَكانَ إبراهيمُ وإسماعيلُ عليهماالسلاميَضَعانِ الحِجارَةَ والمَلائِكَةُ تُناوِلُهُما ، حَتّى تَمَّتِ اثنَي عَشَرَ ذِراعًا ، وهَيَّئا لَهُ بابَينِ : بابًا يُدخَلُ مِنهُ ، وبابًا يُخرَجُ مِنهُ ، ووَضَعا عَلَيهِ عَتَبًا وشَرَجًا مِن حَديدٍ عَلى أبوابِهِ .
وكانَتِ الكَعبَةُ عُريانَةً ، فَصَدَرَ إبراهيمُ وقَد سَوَّى البَيتَ ، وأقامَ إسماعيلُ . . . وقالَت لَهُ المَرأَةُ [أي زَوجَتُهُ] ، وكانَت عاقِلَةً : فَهَلاّ تُعَلِّقُ عَلى هذَينِ البابَينِ سِترَينِ ، سِترًا مِن هاهُنا وسِترًا مِن هاهُنا ؟ فَقالَ لَها : نَعَم . فَعَمِلا لَهُما سِترَينِ طولُهُمَا اثنا عَشَرَ ذِراعًا ، فَعَلَّقاهُما عَلَى البابَينِ فَأَعجَبَهُما ذلِكَ ، فَقالَت : فَهَلاّ أحوكُ لِلكَعبَةِ ثِيابًا فَتَستُرُها كُلَّها ، فَإِنَّ هذِهِ الحِجارَةَ سَمِجَةٌ ! فَقالَ لَها إسماعيلُ : بَلى ، فَأَسرَعَت في ذلِكَ ، وبَعَثَت إلى قَومِها بِصوفٍ كَثيرٍ تَستَغزِلُهُم .
قالَ أبو عَبدِاللّهِ عليه السلام : وإنَّما وَقَعَ استِغزالُ النِّساءِ مِن ذلِكَ بَعضِهِنَّ لِبَعضٍ لِذلِكَ .
قالَ : فَأَسرَعَت واستَعانَت في ذلِكَ ، فَكُلَّما فَرَغَت مِن شِقَّةٍ عَلَّقَتها ، فَجاءَ المَوسِمُ وقَد بَقِيَ وَجهٌ مِن وُجوهِ الكَعبَةِ ، فَقالَت لاِءِسماعيلَ : كَيفَ نَصنَعُ بِهذَا الوَجهِ الَّذي لَم تُدرِكهُ الكِسوَةُ ؟ فَكَسَوهُ خَصَفًا ، فَجاءَ المَوسِمُ ، وجاءَتهُ العَرَبُ عَلى حالِ ما كانَت تَأتيهِ ، فَنَظَروا إلى أمرٍ أعجَبَهُم ، فَقالوا : يَنبَغي لِعامِلِ هذَا البَيتِ أن يُهدى إلَيهِ ، فَمِن ثَمَّ وَقَعَ الهَديُ ، فَأَتى كُلُّ فَخذٍ مِنَ العَرَبِ بِشَيءٍ يَحمِلُهُ مِن وَرَقٍ ومِن أشياءَ غَيرِ ذلِكَ حَتَّى اجتَمَعَ شَيءٌ كَثيرٌ ، فَنَزَعوا ذلِكَ الخَصَفَ وأتَمّوا كِسوَةَ البَيتِ ، وعَلَّقوا عَلَيها بابَينِ . وكانَتِ الكَعبَةُ لَيسَت بِمُسَقَّفَةٍ ، فَوَضَعَ إسماعيلُ فيها أعمِدَةً مِثلَ هذِهِ الأَعمِدَةِ الَّتي تَرَونَ مِن خَشَبٍ ، وسَقَّفَها إسماعيلُ بالجَرائِدِ وسَوّاها بِالطّينِ ، فَجاءَتِ العَرَبُ مِنَ الحَولِ فَدَخَلُوا الكَعبَةَ ورَأَوا عِمارَتَها ، فَقالوا : يَنبَغي لِعامِلِ هذَا البَيتِ أن يُزادَ . فَلَمّا كانَ مِن قابِلٍ جاءَهُ الهَديُ ، فَلَم يَدرِ إسماعيلُ كَيفَ يَصنَعُ ، فَأَوحَى اللّهُ عَزَّوجلَّ إلَيهِ أنِ انحَرهُ وأطعِمهُ الحاجَّ . . . الحديث ۴ .

1.البقرة : ۱۲۷ .

2.الفردوس : ۲ / ۲۲۰ / ۳۰۷۲ ، الدرّ المنثور : ۶ / ۲۹ ، كنزالعمّال : ۱۲ / ۱۹۶ / ۳۴۶۴۰ نقلاً عن الزبير بن بكّار في النسب كلّها عن عائشة .

3.دعائم الإسلام : ۱ / ۲۹۲ .

4.الكافي : ۴ / ۲۰۲ / ۳ ، علل الشرائع : ۵۸۶ / ۳۲ .

  • نام منبع :
    حج و عمره در قرآن و حديث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    دوم
    پیوند معرفی کتاب :
    http://www.hadith.net/post/49394
عدد المشاهدين : 240200
الصفحه من 655
طباعه  ارسل الي