211
حج و عمره در قرآن و حديث

۳۱۹.محمد بن احمد انصارى:(در مكّه) كنار مستجار بودم. گروهى حدود سى نفر مرد نيزبودند وجز محمد بن قاسم علوى هيچ يك از آنان مخلص (شيعه) نبودند. در حالى كه ما در اين شرايط در روز ششم ذى حجه سال 293 بوديم، جوانى از طواف بيرون آمد كه دو جامه احرام بر تن داشت و كفشهايش در دستش بود. چون او را ديديم، از هيبت او همه ما بدون استثنا برخاستيم. او بر ما سلام كرد و ميان ما نشست و ما پيرامون او بوديم. سپس به راست و چپ نگاه كرد و گفت: آيا مى دانيد امام صادق عليه السلام در دعاى الحاح چه مى گفت؟ (گفتيم: چه مى گفت؟) گفت: مى گفت:
«پروردگارا، تو را به نامى مى خوانم كه آسمان و زمين به سبب آن نام برپاست و به وسيله آن ميان حق و باطل جدا مى كنى و با آن پراكنده ها را گِرد مى آورى و گرد آمده ها را مى پراكنى و به آن عدد ريگها و وزن كوهها و اندازه درياها را مى شمارى، تو را مى خوانم كه بر محمد و دودمان محمد درود فرستى و براى من در كارم گشايشى قرار دهى».
سپس برخاست و وارد طواف شد. با برخاستن او، ما نيز برخاستيم تا آن كه برگشت. از يادمان رفت كه او را يادآور شويم و بگوييم او كيست و چيست؟ تا فردا همان وقت كه باز از طواف بيرون آمد و به طرف ما آمد. مثل ديروز براى او برخاستيم و در جاى خود، ميان ما نشست. نگاهى به راست و چپ كرد و گفت: آيا مى دانيد اميرالمؤمنين عليه السلام پس از نماز واجب چه مى گفت؟ گفتيم: چه مى گفت؟ گفت: چنين مى گفت:
«صداها به سوى تو بلند است [ و دعوتها و دعاها به سوى توست ] و چهره ها براى تو خاشع است و گردنها براى تو فرو افتاده است و داورى در كارها با توست. اى بهترين سؤال شده و اى بهترين بخشنده، اى راستگو، اى آفريدگار، اى آن كه در وعده خلاف نمى كند، اى آن كه به دعا فرمان دادى و وعده اجابت فرمودى. اى آن كه گفت: «مرا بخوانيد تا پاسختان گويم» اى آن كه گفت: «هرگاه بندگانم از تو درباره من پرسند، يقينا من نزديكم، دعاى دعا كننده را هرگاه كه مرا بخواند، پاسخ مى دهم، پس مرا اجابت كنند و به من ايمان آورند، باشد كه راه رشد بيابند.»اى آن كه گفت: «اى بندگان من كه بر خودتان اسراف كرده ايد، از رحمت خدا نوميد نشويد، خداوند همه گناهان را مى آمرزد، او آمرزنده مهربان است». به فرمانم و پذيرايم، اينك اين منم، اسرافكارى در برابرت و تويى گوينده اين سخن كه «از رحمت خدا مأيوس نشويد، خداوند همه گناهان را مى آمرزد» .
آن گاه پس از اين دعا به راست و چپ نگريست و گفت: آيا مى دانيد اميرالمؤمنين عليه السلام در سجده شكر چه مى گفت؟ گفتيم: چه مى گفت؟ گفت: چنين مى گفت:
«اى آن كه بخشش زياد، او را جز وسعت و عطا نمى افزايد، اى آن كه گنجينه هايش بى پايان است، اى آن كه گنجينه هاى آسمانها و زمين از آن اوست، اى آن كه گنجينه هاى آنچه ريز و درشت است براى اوست، بدكارى من مانع نيكوكارى تو نمى شود. تو با من، آن مى كنى كه شايسته آنى، تو اهل بخشش و سخاوتى. اهل بخشايش و گذشتى. پروردگارا! اى خدا! با من آن مكن كه من شايسته آنم، همانا من شايسته كيفرم و مستحقّ آنم، دليل و عذرى هم نزد تو ندارم. با همه گناهانم نزد تو مى آيم و به آن ها اقرار مى كنم، تا از من درگذرى و تو به آن ها داناتر از منى. با هر گناهى كه مرتكب شده ام و هر خطايى كه بر دوش كشيده ام و هر زشتى كه انجام داده ام به سوى تو باز مى گردم. پروردگارا! ببخشاى و رحم كن و از آنچه مى دانى درگذر، تو قدرتمندتر و بزرگوارترى».
و برخاست و وارد طواف شد. با برخاستن او، ما نيز برخاستيم. فردا در همان وقت باز آمد. ما مثل گذشته براى آمدنش برخاستيم. در ميان نشست و نگاهى به راست و چپ افكند و گفت: امام زين العابدين عليه السلام در سجده اش در همين جا ـ و با دستش اشاره به حجر، زير ناودان كرد ـ مى گفت:
«بنده ناچيزت، در آستان توست. بيچاره ات، در پيشگاه توست. نيازمندت، در درگاه توست. خواهنده ات، در آستانه توست. از تو چيزى مى خواهد، كه جز تو كسى بر آن توانا نيست».
سپس به راست و چپ نگاه كرد و از ميان ما نگاهى به محمد بن قاسم افكند و گفت: اى محمد بن قاسم! تو اگر خدا بخواهد بر خيرى ـ و محمد بن قاسم معتقد به ولايت بود ـ سپس برخاست و وارد طواف شد. هيچ يك از ما نبود، مگر آن كه دعايى را كه او خواند، در دل گرفت و به خاطرسپرد وفراموش كرديم كه درباره او صحبت كنيم مگر در آخر روزى .
ابو على محمودى گفت: اى گروه! آيا او را مى شناسيد؟ او به خدا سوگند صاحب الزمان شماست. گفتيم: اى ابو على ! از كجا دانستى؟ گفت كه او هفت سال مانده است و از پروردگارش خواسته كه صاحب الزمان عليه السلام را ببيند.
گفت: يكروز، غروب عرفه، همان مرد را ديدم كه همان دعايى را كه فرا گرفته بودم، مى خواند. پرسيدم: اين از كيست؟ گفت: از مردم است. گفتم: از كدام مردم؟ گفت: از مردم عرب. گفتم: از كدام تيره عرب؟ گفت: از باشرافت ترين آن ها. گفتم: آنان كيانند؟ گفت: بنى هاشم. گفتم: از كدام بنى هاشم؟ گفت: از آنان كه برترين وبرجسته ترين ودرخشان ترين نسب را دارند. گفتم: ازكيان؟ گفت: از آن كه فرق سر (دشمن) را شكافت و (به محرومان) طعام خورانيد وآنگاه كه مردم در خواب بودند، به نماز ايستاد.
گفت : دانستم، كه او علوى است و به خاطر علوى بودن به او علاقه پيدا كردم. سپس او را در برابر خودم گُم كردم و نفهميدم چگونه رفت. از مردمى كه اطراف او بودند، پرسيدم: آيا اين علوى را مى شناسيد؟ گفتند: آرى، همه ساله با ما پياده به حج مى آيد. گفتم: سبحان اللّه ! به خدا سوگند نشانِ پياده روى بر او نمى بينم.
گفت: غمگين و دلگرفته از فراق او، به مزدلفه آمدم و آن شب را خوابيدم. در خواب، رسول خدا صلى الله عليه و آله را ديدم كه فرمود: اى احمد! خواسته ات را ديدى؟ گفتم: او كيست، سرور من؟ فرمود: آن را كه ديشب ديدى، صاحب الزمان تو بود.
گفت: چون اين را از او شنيديم، او را سرزنش كرديم كه چرا ما را نياگاهانيد! گفت تا زمانى كه با ما در اين باره سخن گفت اين مسأله را فراموش كرده بود.


حج و عمره در قرآن و حديث
210

۳۱۹.مُحَمَّدُ بنُ أحمَدَ الأَنصارِيّ :كُنتُ حاضِرًا عِندَ المُستَجارِ (بِمَكَّةَ) وجَماعَةٌ زُهاءَ ثَلاثينَ رَجُلاً ، لَم يَكُن مِنهُم مُخلِصٌ غَيرُ مُحَمَّدِ بنِ القاسِمِ العَلَوِيِّ ، فَبَينا نَحنُ كَذلِكَ فِي اليَومِ السّادِسِ مِن ذِي الحِجَّةِ سَنَةَ ثَلاثٍ و تِسعينَ ومِائَتَينِ إذ خَرَجَ عَلَينا شابٌّ مِنَ الطَّوافِ ، عَلَيهِ اءزارانِ مُحرِمٌ بِهِما ، وفي يَدِهِ نَعلانِ .
فَلَمّا رَأَيناهُ قُمنا جَميعًا هَيبَةً لَهُ ، ولَم يَبقَ مِنّا أحَدٌ إلاّ قامَ ، فَسَلَّمَ عَلَينا وجَلَسَ مُتَوَسِّطًا ونَحنُ حَولَهُ ، ثُمَّ التَفَتَ يَمينًا وشِمالاً ثُمَّ قالَ : أتَدرونَ ما كانَ أبو عَبدِاللّهِ عليه السلام يَقولُ في دُعاءِ الإِلحاحِ ؟ (قُلنا : وما كانَ يَقولُ ؟) قالَ : كانَ يَقولُ :
«اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي بِهِ تَقومُ السَّماءُ ، وبِهِ تَقومُ الأَرضُ ، وبِهِ تُفَرِّقُ بَينَ الحَقِّ والباطِلِ ، وبِهِ تَجمَعُ بَينَ المُتَفَرِّقِ ، وبِهِ تُفَرِّقُ بَينَ المُجتَمِعِ ، وبِهِ أحصَيتَ عَدَدَ الرِّمالِ ، وزِنَةَ الجِبالِ ، وكَيلَ البِحارِ ، أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأن تَجعَلَ لي مِن أمري فَرَجًا» .
ثُمَّ نَهَضَ ودَخَلَ الطَّوافَ فَقُمنا لِقِيامِهِ حَتَّى انصَرَفَ ، واُنسينا أن نَذكُرَ أمرَهُ ، وأن نَقولَ مَن هُوَ ؟ وأيُّ شَيءٍ هُوَ ؟ إلَى الغَدِ في ذلِكَ الوَقتِ ، فَخَرَجَ عَلَينا مِنَ الطَّوافِ ، فَقُمنا لَهُ كَقِيامِنا بِالأَمسِ ، وجَلَسَ في مَجلِسِهِ مُتَوَسِّطًا ، فَنَظَرَ يَمينًا وشِمالاً وقالَ : أتَدرونَ ما كانَ يَقولُ أميرُالمُؤمِنينَ عليه السلام بَعدَ صَلاةِ الفَريضَةِ ؟ فَقُلنا : وما كانَ يَقولُ ؟ قالَ : كانَ يَقولُ :
«إلَيكَ رُفِعَتِ الأَصواتُ [ودُعِيَتِ الدَّعَواتُ ، ولَكَ] عَنَتِ الوُجوهُ ، ولَكَ وُضِعَتِ الرِّقابُ ، وإلَيكَ التَّحاكُمُ فِي الأَعمالِ ، يا خَيرَ مَن سُئِلَ ، ويا خَيرَ مَن أعطى ، يا صادِقُ يا بارِئُ ، يا مَن لا يُخلِفُ الميعادَ ، يا مَن أمَرَ بِالدُّعاءِ ووَعَدَ بِالإِجابَةِ ، يا مَن قالَ : «اُدعوني أستَجِب لَكُم۱»، يا مَن قالَ : «وإذا سَأَلَكَ عِبادي عَنّي فَإِنّي قَريبٌ»اُجيبُ دَعوَةَ الدّاعِ إذا دَعانِ فَليَستَجيبوا لي وليُؤمِنوا بي لَعَلَّهُم يَرشُدونَ۲،»ويا مَن قالَ: «يا عِبادِيَ الَّذينَ أسرَفوا عَلى أنفُسِهِم لا تَقنَطوا مِن رَحمَةِ اللّهِ إنَّ اللّهَ يَغفِرُ الذُّنوبَ جَميعًا إنَّهُ هُوَ الغَفورُ الرَّحيمُ۳لَبَّيكَ وسَعدَيكَ ، ها أنا ذا بَينَ يَدَيكَ»المُسرِفُ ، وأنتَ القائلُ : «لا تَقنَطوا مِن رَحمَةِ اللّهِ إنَّ اللّهَ يَغفِرُ الذُّنوبَ جَميعًا» » .
ثُمَّ نَظَرَ يَمينًا وشِمالاً بَعدَ هذَا الدُّعاءِ ، فَقالَ : أتَدرونَ ما كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَقولُ في سَجدَةِ الشُّكرِ ؟ فَقُلنا : وما كانَ يَقولُ ؟ قالَ : كانَ يَقولُ :
«يا مَن لا يَزيدُهُ كَثرَةُ الدُّعاءِ إلاّ سَعَةً وعَطاءً ، يا مَن لا تَنفَدُ خَزائِنُهُ ، يا مَن لَهُ خَزائِنُ السَّماواتِ والأَرضِ ، يا مَن لَهُ خَزائِنُ ما دَقَّ وجَلَّ ، لا تَمنَعُكَ إساءَتي مِن إحسانِكَ ، أنتَ تَفعَلُ بِيَ الَّذي أنتَ أهلُهُ ، (فَإِنَّكَ) أنتَ أهلُ الكَرَمِ والجودِ ، والعَفوِ والتَّجاوُزِ ، يا رَبِّ يا اللّهُ لا تَفعَل بيَ الَّذي أنَا أهلُهُ ، فَإِنّي أهلُ العُقوبَةِ وقَد استَحقَقتُها ، لا حُجَّةَ (لي) ولا عُذرَ لي عِندَكَ ، أبوءُ لَكَ بِذُنوبي كُلِّها وأعتَرِفُ بِها كَي تَعفُوَ عَنّي ، وأنتَ أَعلَمُ بِها مِنّي ، أبوءُ لَكَ بِكُلِّ ذَنبٍ أذنَبتُهُ ، وكُلِّ خَطيئَةٍ احتَمَلتُها ، وكُلِّ سَيِّئَةٍ عَمِلتُها ، رَبِّ اغفِر وارحَم ، وتَجاوَز عَمّا تَعلَمُ ، إنَّكَ أنتَ الأَعَزُّ الأَكرَمُ» .
وقامَ ودَخَلَ الطَّوافَ ، فَقُمنا لِقِيامِهِ ، وعادَ مِنَ الغَدِ في ذلِكَ الوَقتِ ، فَقُمنا لاِءِقبالِهِ كفِعلِنا فيما مَضى ، فَجَلَسَ مُتَوَسِّطًا ونَظَرَ يَمينًا وشِمالاً ، فَقالَ : كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ سَيِّدُ العابِدينَ عليه السلام يَقولُ في سُجودِهِ ، في هذَا المَوضِعِ ـ وأشارَ بِيَدِهِ إلَى الحِجرِ ـ تَحتَ الميزابِ :
«عُبَيدُكَ بِفِنائِكَ ، مِسكينُكَ بِفِنائِكَ ، فَقيرُكَ بِفِنائِكَ ، سائِلُكَ بِفِنائِكَ ، يَسأَلُكَ ما لا يَقدِرُ عَلَيهِ غَيرُكَ» .
ثُمَّ نَظَرَ يَمينًا وشِمالاً ، ونَظَرَ إلى مُحَمَّدِ بنِ القاسِمِ مِن بَينِنا ، فَقالَ : يا مُحَمَّدُ بنُ القاسِمِ ، أنتَ عَلى خَيرٍ إن شاءَ اللّهُ تَعالى ـ وكانَ مُحَمَّدُ بنُ القاسِمِ يَقولُ بِهذَا الأَمرِ ـ ثُمَّ قامَ ودَخَلَ الطَّوافَ ، فَما بَقِيَ مِنّا أحَدٌ إلاّ وقَد اُلهِمَ ما ذَكَرَهُ مِنَ الدُّعاءِ واُنسينا أن نَتَذاكَرَ أمرَهُ إلاّ في آخِرِ يَومٍ .
فَقالَ لَنا أبو عَلِيٍّ المَحمودِيُّ : يا قَومِ ، أتَعرِفونَ هذا ؟ هذا واللّهِ صاحِبُ زَمانِكُم ، فَقُلنا : وكَيفَ عَلِمتَ يا أباعَلِيٍّ ؟ فَذَكَرَ أنَّهُ مَكَثَ سَبعَ سِنينَ يَدعو رَبَّهُ ويَسأَلُهُ مُعايَنَةَ صاحِبِ الزَّمانِ عليه السلام .
قالَ : فَبَينا نَحنُ يَومًا عَشِيَّةَ عَرَفَةَ وإذا بِالرَّجُلِ بِعَينِهِ يَدعو بِدُعاءٍ وَعَيتُهُ ، فَسَأَلتُهُ مِمَّن هُوَ ؟ فَقالَ : مِنَ النّاسِ ، قُلتُ : مِن أيِّ النّاسِ ؟ قالَ : مِن عَرَبِها ، قُلتُ : مِن أيِّ عَرَبِها ؟ قالَ : مِن أشرَفِها ، قُلتُ : و مَن هُم ؟ قالَ : بَنو هاشِمٍ ، قُلتُ : [و] مِن أيِّ بَني هاشِمٍ ؟ فَقالَ : مِن أعلاها ذِروَةً وأسناها ، قُلتُ : مِمَّن ؟ قالَ : مِمَّن فَلَقَ الهامَ وأطعَمَ الطَّعامَ وصَلّى والنّاسُ نِيامٌ .
قالَ: فَعَلِمتُ أنَّهُ عَلَوِيٌّ فَأَحبَبتُهُ عَلَى العَلَوِيَّةِ. ثُمَّ افتَقَدتُهُ مِن بَينِ يَدَيَّ فَلَم أدرِ كَيفَ مَضى، فَسَأَلتُ القَومَ الَّذينَ كانوا حَولَهُ : تَعرِفونَ هذَا العَلَوِيَّ ؟ قالوا : نَعَم ، يَحُجُّ مَعَنا في كُلِّ سَنَةٍ ماشِيًا ، فَقُلتُ : سُبحانَ اللّهِ (واللّهِ) ما أرى بِهِ أثَرَ مَشيٍ .
قالَ : فَانصَرَفتُ إلَى المُزدَلِفَةِ كَئيبًا حَزينًا عَلى فِراقِهِ ، ونِمتُ مِن لَيلَتي تِلكَ ، فَإِذا أنَا بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا أحمَدُ ، رَأَيتَ طَلِبَتَكَ ؟ فَقُلتُ : و مَن ذاكَ يا سَيِّدي ؟ فَقالَ : الَّذي رَأَيتَهُ في عَشِيَّتِكَ هُوَ صاحِبُ زَمانِكَ .
قالَ : فَلَمّا سَمِعنا ذلِكَ مِنهُ عاتَبناهُ أن لا يَكونَ أعلَمَنا ذلِكَ ، فَذَكَرَ أنَّهُ كانَ يَنسى أمرَهُ إلى وَقتِ ما حَدَّثَنا بِهِ ۴ .

1.غافر : ۶۰ .

2.البقرة : ۱۸۶ .

3.الزمر : ۵۳ .

4.الغيبة للطوسيّ : ۲۵۹ / ۲۲۷ ، دلائل الإمامة : ۵۴۲ / ۵۲۳ ، نزهة الناظر : ۱۴۸ نحوه .

  • نام منبع :
    حج و عمره در قرآن و حديث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    دوم
    پیوند معرفی کتاب :
    http://www.hadith.net/post/49394
عدد المشاهدين : 271962
الصفحه من 655
طباعه  ارسل الي