۷۲۴.سيد عبداللّه ، نواده محدّث جزايرى در « شرح نخبه» نوشته است :در منابعى متعدّد ، كه موّثق ترين آن ها به خطّ برخى از اساتيد معاصر ماست ، بصورت حديث مرسل چنين يافتم : چون امام سجّاد عليه السلام از حج برگشت ، «شبلى» به استقبال او آمد . حضرت از او پرسيد : شبلى! حج گزاردى؟ گفت : آرى ، اى پسر پيامبر . حضرت پرسيد : آيا در ميقات فرود آمدى و لباس هاى دوخته را بيرون آوردى و غسل كردى؟ گفت : آرى . پرسيد : آنگاه كه به ميقات فرود آمدى، نيّت كردى كه لباس نافرمانى را در آورده، لباس طاعت بپوشى؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى لباس هاى دوخته را در آوردى ، نيّت كردى كه از ريا و نفاق و وارد شدن به شبهه ها خود را عريان كنى؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى غسل كردى ، نيّت كردى كه خود را از خطاها و گناهان، شستشو دهى؟ گفت : نه .
فرمود : پس نه در ميقات فرود آمده اى ، نه از لباس هاى دوخته خود را جدا ساخته اى و نه غسل كرده اى .
سپس پرسيد : نظافت كردى و احرام بستى و تصميم بر حج گرفتى؟ گفت : آرى . پرسيد : وقتى نظافت كردى و احرام بسته ، نيّت حج كردى ، آيا نيّت كردى كه با نوره ۱ توبه خالص ، خود را پاك كنى؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى احرام بستى ، نيّت كردى كه همه محرّمات خدا را بر خود حرام سازى؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى نيّت حج كردى ، آيا نيّت كردى كه هرگِرِه غير خدايى را بگشايى؟ گفت : نه . حضرت فرمود : پس نه نظافت كرده اى ، نه احرام بسته اى و نه نيّت حج كرده اى!
سپس پرسيد : آيا داخل ميقات شدى و دو ركعت نمازِ احرام خواندى و «لبّيك» گفتى؟ گفت : آرى . پرسيد : وقتى وارد ميقات شدى ،نيّت كردى كه بر نيّت زيارت باشى؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى دو ركعت نماز خواندى ، نيّت كردى كه با نماز ـ كه بهترين اعمال است و بزرگترين حسنات بندگان ـ به خدا تقرّب جويى؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى لبّيك گفتى ، نيّت كردى كه در طاعت محض او سخن بگويى و از هرمعصيت او لب فرو بندى؟ گفت : نه . حضرت فرمود : پس نه داخل ميقات شده اى ، نه نماز خوانده اى و نه لبّيك گفته اى!
سپس پرسيد : آيا وارد حرم شدى ، كعبه را ديدى و نماز خواندى؟ گفت : آرى . پرسيد : چون داخل حرم شدى ، نيّت كردى كه هرغيبتى را از هرمسلمانى برخود حرام كنى؟ گفت: نه. پرسيد: وقتى به مكّه رسيدى آيا در قلبت نيّت كردى كه خدا را قصدكرده اى؟ گفت: نه . حضرت فرمود : پس نه داخل حرم شده اى ، نه كعبه را ديده اى و نه نماز خوانده اى!
سپس فرمود : آيا كعبه را طواف كردى و ركن ها را لمس نمودى و سعى (بين صفا و مروه) كردى؟ گفت : آرى . پرسيد : هنگامى كه سعى مى كردى ، نيت كردى كه به سوى خدا مى گريزى؟ و آيا خداى دانا به غيب ، اين را از تو شناخت؟ گفت : نه . فرمود : پس نه طواف كعبه كرده اى ، نه ركنها را لمس كرده اى و نه سعى نموده اى .
سپس پرسيد : آيا دست بر حجر الأسود نهادى؟ كنار «مقام ابراهيم» ايستادى؟ و دو ركعت نماز خواندى؟ گفت : آرى . [اينجا بود كه حضرت صيحه اى كشيد كه نزديك بود از دنيابرود ]سپس فرمود: «آه! آه!» و فرمود : هركس كه دست بر حجر الأسود نهد ، با خداى متعال دست داده است . پس ، اى بيچاره! خوب بنگر ، تا پاداش آنچه را كه حرمتش بزرگ است ، تباه نسازى و اين دست دادن (وبيعت) را چون گناهكاران با مخالفت و ارتكاب حرام، نشكنى. سپس پرسيد: وقتى كنار مقام ابراهيم عليه السلام ايستادى، آيا نيّت كردى كه بر هرطاعتى استوار بمانى واز هر نافرمانى سر بپيچى؟ گفت : نه . پرسيد : پس وقتى كه آن جا دو ركعت نماز خواندى ، نيّت كردى كه ابراهيم گونه نماز بگزارى و با نمازت ، بينى شيطان را به خاك بمالى؟ گفت : نه . فرمود : پس نه با حجر الأسود دست داده اى و نه در كنار مقام ابراهيم ايستاده اى ونه در آن جا دو ركعت نماز خوانده اى!
آنگاه پرسيد : آيا بر سر چاه زمزم رفته ، از آب آن نوشيدى؟ گفت : آرى . پرسيد : آيا نيّت كردى كه بر طاعت خدا اِشراف يافته اى و چشم از گناه پوشيده اى؟ گفت : نه . فرمود : پس نه بر سر زمزم رفته اى و نه از آبش نوشيده اى!
سپس پرسيد : آيا ميان صفا و مروه سعى كردى و بين آن دو گام برداشتى؟ گفت : آرى . پرسيد : آيا نيّت كردى كه ميان بيم و اميد هستى؟ گفت : نه . فرمود : پس نه سعى كرده ، نه راه رفته و نه ميان صفا و مروه رفت و آمد كرده اى!
سپس پرسيد : آيا به سوى منى رفتى؟ گفت : آرى . پرسيد : آيا نيت كردى كه مردم را از زبان و قلب و دستت ايمن سازى ؟ گفت : نه . فرمود : پس به منى نرفته اى .
سپس پرسيد : آيا در عرفات وقوف كردى و بالاى «جبل الرحمه» رفتى و وادىِ نمره را شناختى و كنار جمره ها خداى سبحان را خواندى گفت : آرى.
پرسيد : آيا با وقوفت در عرفات ، آگاهى خداوند را به كار معرفتها و دانشها شناختى و به اينكه خداوند نامه عمل تو را دريافت مى كند و به آنچه در درون و قلبت مى گذرد آگاه است ، پى بردى؟ گفت : نه . پرسيد : آيا با صعود بر جبل الرحمه ، نيّت كردى كه خداوند ، هرزن و مرد با ايمان را مى آمرزد و هرزن و مرد مسلمان را سرپرستى مى كند؟ گفت : نه . پرسيد : آيا نزد وادى نمره، نيّت كردى كه فرمان ندهى تا آن كه خود ، فرمان ببرى، و نهى نكنى تا آن كه خود ، پرهيز كنى؟ گفت : نه . پرسيد : آنگاه كه كنار نشانه و نمرات ايستادى ، نيّت كردى كه آن ها گواه طاعت هاى تو باشند و به دستور خداوندِ آسمانها همراه نگهبانان به نگاهبانى تو پردازند؟ گفت : نه . فرمود: پس نه در عرفات وقوف كرده اى، نه از جبل الرحمه بالا رفته اى و نه نمره را شناخته اى ونه دعا كرده اى ونه كنار نمرات ايستاده اى!
سپس پرسيد : آيا بين دو نشانه مرور كردى و قبل از گذشتن از آن جا ، دو ركعت نماز خواندى؟ به مزدلفه رفتى و آن جا سنگريزه جمع كردى؟ بر مشعر الحرام گذشتى؟ گفت : آرى . پرسيد : وقتى دو ركعت نماز خواندى ، نيّت كردى كه آن نماز ، نماز شكر شب دهم است، هرمشكلى را بر طرف مى سازد و هر آسانى را فراهم مى آورد؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى از ميان دو نشانه گذشتى و به چپ و راست توجه نكردى ، آيا نيّت كردى كه از دين حق ، به چپ و راست روى نگردانى ، نه با قلب ، نه با زبان و نه با اعضايت؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى به مزدلفه رفتى و از آن جا سنگريزه جمع كردى ، نيت كردى كه هرمعصيت و نادانى را از خويش بزدايى و هرعلم و عمل صالحى را در خود ملكه سازى؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى بر مشعر الحرام گذر كردى ، نيّت كردى كه دلت را به بينش اهل تقوا و خوف از خدا بيارايى؟ گفت : نه . فرمود : پس نه بر دو نشانه گذشته اى ، نه دو ركعت نماز خوانده اى ، نه به مزدلفه رفته اى ، نه از آن سنگريزه برداشته اى و نه از مشعر الحرام عبور كرده اى!
سپس به او فرمود : آيا به منى رسيدى و سنگريزه پرتاب كردى و سرت را تراشيدى و قربانى ات را سربريدى و در مسجد خيف ، نماز گزاردى و به مكّه برگشته ، «طواف كوچ» را انجام دادى؟ گفت: آرى . فرمود : وقتى به منى رسيدى و رمى جمرات كردى ، آيا نيّت كردى كه به خواسته ات رسيدى و خداوند ، همه حاجتهايت را بر آورده است؟
گفت: نه. پرسيد: وقتى سنگريزه به جمرات زدى، نيّت كردى كه دشمنت، ابليس، را سنگ باران كرده و با تمامى حج گرانبهايت، او را به خشم آورده اى؟ گفت : نه . پرسيد : وقتى سرت را تراشيدى ، آيا نيّت كردى كه از آلودگيها و از تبعات مردم پاك شدى و از گناهانت بيرون آمدى ، همچون روزى كه مادرت تو را زاد؟ گفت : نه . پرسيد:وقتى در مسجد خيف نماز خواندى، نيّت كردى كه جز از خداى متعال و از گناه خويش نترسى و جز به رحمت خدا اميدوار نباشى؟ گفت : نه . پرسيد : آنگاه كه قربانى ات را سر بريدى ، نيّت كردى كه گلوى طمع را با حقيقتِ ورع و پرهيزگارى بريدى و از سنّت ابراهيم عليه السلام پيروى كردى ، كه فرزندش ، ميوه دلش و گل خوشبوى قلبش ، را به قربانگاه آورد و آن را سنّتى براى آيندگان و وسيله اى براى تقرّب به خداوند براى نسل هاى بعد قرار داد؟
گفت : نه . پرسيد : چون به مكّه بازگشتى و «طواف كوچ» كردى ، نيّت كردى كه از رحمت خدا كوچ كرده به طاعت او بازگشتى و به مودّت او چنگ زدى و واجبات الهى را ادا كردى و به قرب خدا رسيدى؟ گفت : نه . امام سجّاد عليه السلام به او فرمود : پس نه به منى رسيده اى ، نه سنگريزه پرتاب كرده اى ، نه سرت را تراشيده اى ، نه اعمال حج خود را انجام داده اى و نه در مسجد خيف نماز خوانده اى و نه «طواف كوچ» به جا آورده اى و نه به قرب خدا رسيده اى! برگرد! زيرا تو حج به جا نياورده اى .
«شبلى» شروع به گريستن كرد ، به خاطر آن كوتاهيها كه در حجش كرده بود و همواره مى آموخت ، تا آن كه سال بعد ، با شناخت و يقين ، حج انجام داد .