439
حج و عمره در قرآن و حديث

۷۶۲.امام صادق عليه السلام :يونس بن متّى عليه السلام بر كناره هاى «روحاء» گذر كرد ، در حالى كه مى گفت : «لبّيك، كشّاف الكربِ العظام ، لبّيك» . و عيسى بن مريم عليه السلام بر كناره هاى روحاء گذشت ، در حالى كه مى گفت : «لبّيك ، عبدك و ابن امتك ، لبّيك» . و محمّد صلى الله عليه و آله بر كناره هاى روحاء عبور كرد ، در حالى كه مى گفت : «لبّيك ذا المعارج لبّيك» .

5 / 3

حجّ پيامبر صلى الله عليه و آله

۷۶۳.معاوية بن عمار :امام صادق عليه السلام فرمود : رسول خدا صلى الله عليه و آله ده سال در مدينه ماند و حج نكرد . سپس خداوند ، اين آيه را نازل فرمود : «ميان مردم ، اعلام حج كن ، مردم ، پياده و سوار بر هرمركب لاغر ، از هرراه دورى بيايند» . پس به [جارچيان] دستور داد با رساترين صدايشان اعلام كنند كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله امسال به حج مى رود . اين را همه مردم مدينه و كوه نشينان و باديه نشينان دانستند ، پس گرد آمدند . رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز حج گزارد ، آنان تابع بودند ، منتظر فرمان بودند تا پيروى كنند ، يا اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله كارى كند تا آنان هم همان كار را انجام دهند . رسول خدا صلى الله عليه و آله چهار روز از ذيقعده مانده ، بيرون شد . چون به «ذوالحُليفه» رسيد و ظهر شد ، غسل كرد و بيرون شد ، تا به مسجدى كه نزديك درخت است آمد . نماز ظهر را در آن جا خواند و تصميم به «حجِ اِفراد» گرفت . به راه افتاد ، تا به بيداء رسيد ، نزديك ميل اوّل . مردم در دو رديف ، براى او صف كشيدند . لبّيك حجِ اِفراد را گفت و شصت و شش ، يا شصت و چهار شتر به عنوان قربانى همراه آورد ، تا آن كه آخر روز چهارم ذيحجّه به مكّه رسيد . هفت دور ، كعبه را طواف كرد و پشت مقام ابراهيم عليه السلام دو ركعت نماز خواند . سپس به طرف حجرالأسود بازگشت و دست بر آن كشيد . در آغاز طواف خود نيز آن را لمس كرده بود . سپس فرمود : صفا و مروه از شعائر خداست ، از جايى آغاز كنيد كه خداوند آغاز كرده است . مسلمانان مى پنداشتند سعى ميان صفا و مروه ، از ساخته هاى مشركان است . خداوند متعال ، اين آيه را نازل فرمود :
«ان الصفا و المروة من شعائر اللّه ، فمن حجّ البيت او اعتمر فلا جناح عليه ان يطّوّف بهما ؛ صفا و مروه از شعائر الهى است . پس كسى كه به حج يا عمره رود ، اشكالى بر او نيست كه ميان آن دو را طواف كند» . سپس به صفا آمد و بر بالاى آن رفت و روى به ركن يمانى نمود . خدا را حمد و ثنا گفت و دعا كرد ، به اندازه اى كه سوره بقره با آرامش خوانده شود . سپس به سوى مروه روان شد و آن جا نيز به اندازه توقّف در صفا ايستاد ، تا آن كه از سعى خود فارغ شد .
در حالى كه بالاى مروه بود ، جبرئيل آمد و فرمان داد كه مردم را دستور دهد تا از احرام در آيند ، مگر آنان كه با خود ، قربانى آورده اند . مردى گفت : آيا از احرام در آييم ، در حالى كه هنوز از عبادات خويش فراغت نيافته ايم؟ فرمود : آرى .
چون رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از فراغت از سعى ، بر مروه ايستاد ، روى به مردم كرد و پس از حمد و ثناى الهى فرمود : اين جبرئيل است [و با دست ، اشاره به پشت سر خود كرد ] كه فرمانم مى دهد كه دستور دهم هر كه قربانى همراه نياورده ، از احرام در آيد . اگر من نيز اين را پيشتر مى دانستم ، آنچنان مى كردم كه به شما دستور مى دهم ، ولى من قربانى همراه آورده ام و براى كسى كه قربانى آورده ، روا نيست كه از احرام در آيد ، تا آن كه قربانى به محلّ خود برسد .
مردى از آن ميان گفت : آيا ما به عنوان حاجيان بيرون آييم ، در حالى كه از موهاى ما آب ۱ بچكد؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود : امّا تو ، پس از اين هرگز ايمان نخواهى آورد! سراقة بن مالك كنانى گفت : يا رسول اللّه ! دينمان را به ما چنان بياموز كه گويى امروز آفريده شده ايم . اين كه فرمودى ، براى امسال است ، يا براى آينده؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : براى هميشه است ، تا روز قيامت . آنگاه انگشتانش را در هم فرو برد و فرمود : تا روز قيامت ، عمره را داخل حج كردم .
على عليه السلام از يمن بر رسول خدا صلى الله عليه و آله كه در مكّه بود وارد شد. نزد فاطمه عليهاالسلام رفت، در حالى كه از احرام در آمده بود و بوى خوش به مشام على عليه السلام رسيد و بر تن فاطمه عليهاالسلامجامه هاى رنگى ديد . گفت : اى فاطمه! اين چه كارى است؟ فاطمه عليهاالسلام گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين دستور داد. على عليه السلام خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفت ، در حالى كه نسبت به فاطمه عليهاالسلامحالتِ سؤال و عتاب داشت و گفت :يا رسول اللّه ! فاطمه را ديدم كه از احرام به در آمده و لباس هاى رنگى بر تن داشت . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : من به مردم چنين دستور دادم و تو يا على! چگونه احرام بستى؟ گفت : يا رسول اللّه ، گفتم : مُحرِم مى شوم ، به همان نحو كه رسول خدا صلى الله عليه و آله احرام بسته است . آن حضرت فرمود : پس مانند من بر احرامت باقى بمان ، تو در قربانى من ، شريك منى .
امام صادق عليه السلام فرمود: پس پيامبرخدا صلى الله عليه و آله و اصحابش در مكّه ، در وادى شهر فرود آمدند و وارد خانه ها نشدند . چون روز ترويه (هشتم ذيحجّه) فرا رسيد ، هنگام ظهر به مردم دستور داد كه غسل كنند و براى حج ، محرم شوند. و اين همان سخن خداوند است كه بر پيامبرش نازل فرمود: «فاتّبعوا ملّةَ ابراهيم: از آيين ابراهيم پيروى كنيد» . رسول خدا واصحاب با حالتِ احرام حج بيرون آمدند، تا آن كه به منى رسيدند. حضرت ، نماز ظهر ، عصر ، مغرب ، عشاء و صبح را آن جا خواند ، سپس اوّل روز ، همراه مردم حركت كرد . قريش ، پيشتر از مزدلفه كوچ مى كردند و نمى گذاشتند مردم از آن جا كوچ كنند . رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد ، در حالى كه قريش ، اميد داشتند كه كوچ پيامبر صلى الله عليه و آله از جايى باشد كه آنان مى روند . خداوند ، اين آيه را بر پيامبرش نازل فرمود : «سپس از آن جا كوچ كنيد كه مردم كوچ مى كنند و از خداوند ، آمرزش بطلبيد» . يعنى ابراهيم ، اسماعيل و اسحاق و پس از آنان كه از آن جا كوچ مى كردند . قريش ، چون ديدند كه هودج پيامبر صلى الله عليه و آله عبور كرد ، گويا چيزى در دلشان وارد شد ، به خاطر آن كه اميد داشتند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از محلّ كوچ آن ها ، كوچ كند . تا آن كه به نمره رسيدند ، كه وادى «عرنه» است ، در مقابل اراك ۲ . رسول خدا صلى الله عليه و آله خيمه زد . مردم هم خيمه هايشان را آن جا زدند. چون ظهرشد، رسول خدا صلى الله عليه و آله بيرون آمد، در حالى كه قريش همراه او بودند و غسل كرد و لبّيك گفتن را قطع نمود ، تا آن كه در مسجد ايستاد و مردم را موعظه و امر و نهى فرمود . آنگاه نماز ظهر و عصر را با يك اذان و دو اقامه خواند و به موقف رفت ووقوف كرد. مردم شتابان شروع كردند به فرود آمدن و وقوف در نزديكى محلّ گام هاى شتر پيامبر . آن حضرت ، ناقه را دورتر برد ، آنان نيز چنان كردند . پس فرمود : اى مردم! موقف ، تنها جاى گام هاى شتر من نيست! همه اين منطقه ]و با دست به موقف اشاره فرمود [موقف است . پس مردم پراكنده شدند . در مزدلفه نيز چنين كرد، وقوف نمود تا آن كه قرص خورشيد غروب كرد . آنگاه كوچ كرد و مردم را به آرامش فرا خواند . تاآن كه به مزدلفه، كه همان مشعرالحرام است رسيد . نماز مغرب و عشاء را ، با يك اذان و دو اقامه خواند و آن جا ماند ، تا آن كه نماز صبح را آن جا برگزار كرد و شبانه ضعفاى بنى هاشم را زودتر به منى فرستاد و به آنان دستور داد جمره عقبه را سنگ نزنند ، تا خورشيد طلوع كند . پس چون روز ، روشن شد ، كوچ كرد تا به منى رسيد . جمره عقبه را سنگ زد. پيامبر صلى الله عليه و آله ، شصت و چهار، يا شصت و شش قربانى آورده بود. على عليه السلام هم سى و چهار ، يا سى و شش قربانى آورده بود . رسول خدا صلى الله عليه و آله شصت و شش شتر ، قربانى كرد و على عليه السلام سى و چهار شتر . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دستور داد از هر قربانى ، پاره اى از گوشت آن را بردارند و در ظرفى نهاده ، بپزند . پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام از آن خوردند و از آبگوشت آن تناول نمودند و به قصّاب ها چيزى از پوست ، شكمبه ها و . . . . آن ها نداد و آن را صدقه داد. پيامبر صلى الله عليه و آله سرش را تراشيد و خانه خدا را زيارت كرد و به منى بازگشت و تا روز سوم از روزهاى تشريق در منى ماند ، سپس جمره ها را سنگ زد و كوچ كرد تا به وادى مكّه رسيد . عايشه گفت : يا رسول اللّه ! همسرانت با حج و عمره برگردند و من تنها با حج برگردم ؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله در آن وادى ماند و عبدالرحمن بن ابى بكر را همراه عايشه به «تنعيم» فرستاد . عايشه از آن جا احرام عمره بست . سپس آمد و خانه خدا را طواف كرد و كنار مقام ابراهيم عليه السلام دو ركعت نماز خواند و ميان صفا و مروه سعى كرد ، آنگاه پيش پيامبر صلى الله عليه و آله رفت . رسول خدا صلى الله عليه و آله همان روز كوچ كرد و ديگر وارد مسجد الحرام نشد و كعبه را طواف نكرد . (هنگام آمدن) از بالاى مكّه ، از گردنه مدنى ها وارد شد ، و از پايين مكّه از ذى طوى خارج گشت .

1.يعنى ما بتوانيم آميزش داشته و غسل جنابت كرده باشيم ؟

2.نام محلّى است در نزديكى نمره در عرفات .


حج و عمره در قرآن و حديث
438

۷۶۲.الإمام الصادق عليه السلام :مَرَّ يونُسُ بنُ مَتّى عليه السلام بِصِفاحِ الرَّوحاءِ ۱ وهُوَ يَقولُ : لَبَّيكَ كَشّافَ الكُرَبِ العِظامِ لَبَّيكَ . ومَرَّ عيسَى بنُ مَريَمَ عليه السلامبِصِفاحِ الرَّوحاءِ وهُوَ يَقولُ: لَبَّيكَ عَبدُكَ ابنُ أمَتِكَ (لَبَّيكَ). ومَرَّ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آلهبِصِفاحِ الرَّوحاءِ وهُوَ يَقولُ : لَبَّيكَ ذَا المَعارِجِ لَبَّيكَ ۲ .

5 / 3

حَجُّ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله

۷۶۳.مُعاوِيَةُ بنُ عَمّارٍ عَنِ الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أقامَ بِالمَدينَةِ عَشرَ سِنينَ لَم يَحُجَّ ، ثُمَّ أنزَلَ اللّهُ عَلَيهِ : «وأذِّن فِي النّاسِ بِالحَجِّ يَأتوكَ رِجالاً وعَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأتينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ۳فَأَمَرَ المُؤَذِّنينَ أن يُؤَذِّنوا» بِأَعلى أصواتِهِم : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَحُجُّ مِن عامِهِ هذا ، فَعَلِمَ بِهِ مَن حَضَرَ المَدينَةَ وأهلُ العَوالي والأَعرابُ ، فَاجتَمَعوا فَحَجَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وإنَّما كانوا تابِعينَ يَنتَظِرونَ ما يُؤمَرونَ بِهِ فَيَصنَعونَهُ ، أو يَصنَعُ شَيئًا فَيَصنَعونَهُ ، فَخَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في أربَعٍ بَقينَ مِن ذِي القَعدَةِ ، فَلَمَّا انتَهى إلى ذِي الحُلَيفَةِ فَزالَتِ الشَّمسُ ثُمَّ اغتَسَلَ ، ثُمَّ خَرَجَ حَتّى أتَى المَسجِدَ الَّذي عِندَ الشَّجَرَةِ فَصَلّى فيهِ الظُّهرَ ، وعَزَمَ بِالحَجِّ مُفرَدًا ، وخَرَجَ حَتَّى انتَهى إلَى البَيداءِ عِندَ المَيلِ الأَوَّلِ ، فَصَفَّ النّاسُ لَهُ سِماطَينِ ، فَلَبّى بِالحَجِّ مُفرَدًا ، وساقَ الهَديَ سِتًّا وسِتّينَ أو أربَعًا وسِتّينَ ، حَتَّى انتَهى إلى مَكَّةَ في سَلخِ أربَعٍ مِن ذِي الحِجَّةِ ، فَطافَ بِالبَيتِ سَبعَةَ أشواطٍ ، وصَلّى رَكعَتَينِ خَلفَ مَقامِ إبراهيمَ عليه السلام ، ثُمَّ عادَ إلَى الحَجَرِ فَاستَلَمَهُ ، وقَد كانَ استَلَمَهُ في أوَّلِ طَوافِهِ .
ثُمَّ قالَ : إنَّ الصَّفا والمَروَةَ مِن شَعائِرِ اللّهِ ، فَابدَؤوا بِما بَدَأَ اللّهُ بِهِ .
وإنَّ المُسلِمينَ كانوا يَظُنّونَ أنَّ السَّعيَ بَينَ الصَّفا والمَروَةِ شَيءٌ صَنَعَهُ المُشرِكونَ ، فَأَنزَلَ اللّهُ تَعالى : «إنَّ الصَّفا والمَروَةَ مِن شَعائِرِ اللّهِ فَمَن حَجَّ البَيتَ أوِ اعتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيهِ أن يَطَّوَّفَ بِهِما۴. ثُمَّ أتى إلَى الصَّفا ، فَصَعِدَ» عَلَيهِ فَاستَقبَلَ الرُّكنَ اليَمانِيَّ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ودَعا مِقدارَ ما يُقرَأُ سورَةُ البَقَرَةِ مُتَرَسِّلاً ، ثُمَّ انحَدَرَ إلَى المَروَةِ ، فَوَقَفَ عَلَيها كَما وَقَفَ عَلَى الصَّفا ، حَتّى فَرَغَ مِن سَعيِهِ .
ثُمَّ أتاهُ جَبرَئيلُ عليه السلام وهُوَ عَلَى المَروَةِ فَأَمَرَهُ أن يَأمُرَ النّاسَ أن يُحِلّوا إلاّ سائِقَ الهَديِ . فَقالَ رَجُلٌ : أنُحِلُّ ولَم نَفرُغ مِن مَناسِكِنا ؟ فَقالَ : نَعَم .
قالَ [ عليه السلام] : فَلَمّا وَقَفَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِالمَروَةِ بَعدَ فَراغِهِ مِنَ السَّعيِ أقبَلَ عَلَى النّاسِ بِوَجهِهِ فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : إنَّ هذا جَبرَئيلُ ـ وأومى بِيَدِهِ إلى خَلفِهِ ـ يَأمُرُني أن آمُرَ مَن لَم يَسُق هَديًا أن يُحِلَّ ، ولَوِ استَقبَلتُ مِن أمري مِثلَ مَا استَدبَرتُ لَصَنَعتُ مِثلَ ما أمَرتُكُم ، ولكِنّي سُقتُ الهَديَ ، ولا يَنبَغي لِسائِقِ الهَديِ أن يُحِلَّ حَتّى يَبلُغَ الهَديُ مَحِلَّهُ .
قالَ [ عليه السلام] : قالَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ القَومِ : لَنَخرُجَنَّ حُجّاجًا وشُعورُنا تَقطُرُ ! فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أما إنَّكَ لَن تُؤمِنَ بَعدَها أبَدًا . فَقالَ لَهُ سُراقَةُ بنُ مالِكِ ابنِ جَعشَمٍ الكِنانِيُّ : يا رَسولَ اللّهِ ، عَلِّمنا دينَنا كَأَنَّما خُلِقنَا اليَومَ ، فَهذَا الَّذي أمَرتَنا بِهِ لِعامِنا هذا أم لِما يُستَقبَلُ ؟ فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : بَل هُوَ لِلأَبَدِ إلى يَومِ القِيامَةِ ، ثُمَّ شَبَّكَ أصابِعَهُ بَعضَها إلى بَعضٍ وقالَ : دَخَلتُ العُمرَةَ فِي الحَجِّ إلى يَومِ القِيامَةِ .
وقَدِمَ عَلِيٌّ عليه السلام مِنَ اليَمَنِ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ بِمَكَّةَ ، فَدَخَلَ عَلى فاطِمَةَ عليهاالسلاموهِيَ قَد أحَلَّت ، فَوَجَدَ ريحًا طَيِّبَةً ، ووَجَدَ عَلَيها ثِيابًا مَصبوغَةً ، فَقالَ : ما هذا يا فاطِمَةُ ؟ ! فَقالَت : أمَرَنا بِهذا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . فَخَرَجَ عَلِيٌّ عليه السلامإلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آلهمُستَفتِيًا مُحرِشًا عَلى فاطِمَةَ عليهاالسلام فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنّي رَأَيتُ فاطِمَةَ قَد أحَلَّت وعَلَيها ثِيابٌ مَصبوغَةٌ ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أنَا أمَرتُ النّاسَ بِذلِكَ ، وأنتَ يا عَلِيُّ بِمَ أهلَلتَ ؟ قالَ : قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، إهلالاً كَإِهلالِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : كُن عَلى إحرامِكَ مِثلي ، وأنتَ شَريكي في هَديي .
قالَ [ عليه السلام] : ونَزَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِمَكَّةَ بِالبَطحاءِ هُوَ وأصحابُهُ ، ولَم يَنزِلِ الدّورَ ، فَلَمّا كانَ يَومُ التَّروِيَةِ عِندَ زَوالِ الشَّمسِ أمَرَ النّاسَ أن يَغتَسِلوا ويُهِلّوا بِالحَجِّ ، وهُوَ قَولُ اللّهِ الَّذي أنزَلَهُ عَلى نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله : «فَاتَّبِعوا مِلَّةَ إبراهيمَ حَنيفًا۵فَخَرَجَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وأصحابُهُ مُهِلّينَ بِالحَجِّ حَتّى أتَوا مِنى ، فَصَلَّى» الظُّهرَ والعَصرَ والمَغرِبَ والعِشاءَ الآخِرَةَ والفَجرَ ، ثُمَّ غَدا والنّاسُ مَعَهُ ، وكانَت قُرَيشٌ تُفيضُ مِنَ المُزدَلِفَةِ ـ وهِيَ جَمعٌ ـ ويَمنَعونَ النّاسَ أن يُفيضوا مِنها ، فَأَقبَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آلهوقُرَيشٌ تَرجو أن تَكونَ إفاضَتُهُ مِن حَيثُ كانوا يُفيضونَ ، فَأَنزَلَ اللّهُ عَلى نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله «ثُمَّ أفيضوا مِن حَيثُ أفاضَ النّاسُ واستَغفِرُوا اللّهَ۶، يَعني : إبراهيمَ وإسماعيلَ وإسحاقَ عليهم السلام في إفاضَتِهِم» مِنها ومَن كانَ بَعدَهُم . فَلَمّا رَأَت قُرَيشٌ أنَّ قُبَّةَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَد مَضَت ، كَأَنَّهُ دَخَلَ في أنفُسِهِم شَيءٌ لِلَّذي كانوا يَرجونَ مِنَ الإِفاضَةِ مِن مَكانِهِم ، حَتَّى انتَهى إلى نَمِرَةَ ـ وهِيَ بَطنُ عُرَنَةَ بِحِيالِ الأَراكِ ۷
ـ فَضَرَبَ قُبَّتَهُ ، وضَرَبَ النّاسُ أخبِيَتَهُم عِندَها . فَلَمّا زالَتِ الشَّمسُ خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ومَعَهُ فَرَسُهُ ، وقَدِ اغتَسَلَ وقَطَعَ التَّلبِيَةَ حَتّى وَقَفَ بِالمَسجِدِ ، فَوَعَظَ النّاسَ وأمَرَهُم ونَهاهُم ، ثُمَّ صَلَّى الظُّهرَ والعَصرَ بِأَذانٍ واحِدٍ وإقامَتَينِ ، ثُمَّ مَضى إلَى المَوقِفِ فَوَقَفَ بِهِ ، فَجَعَلَ النّاسُ يَبتَدِرونَ أخفافَ ناقَتِهِ يَقِفونَ إلى جَنبِها فَنَحّاها ، فَفَعَلوا مِثلَ ذلِكَ ، فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ، إنَّهُ لَيسَ مَوضِعَ أخفافِ ناقَتِي المَوقِفُ ، ولكِنَّ هذا كُلَّهُ مَوقِفٌ ـ وأومى بِيَدِهِ إلَى المَوقِفِ ـ فَتَفَرَّقَ النّاسُ . وفَعَلَ مِثلَ ذلِكَ بِمُزدَلِفَةَ ، فَوَقَفَ حَتّى وَقَعَ القُرصُ ـ قُرصُ الشَّمسِ ـ ثُمَّ أفاضَ . وأمَرَ النّاسَ بِالدَّعَةِ حَتَّى انتَهى إلَى المُزدَلِفَةِ ـ وهِيَ المَشعَرُ الحَرامُ ـ فَصَلَّى المَغرِبَ والعِشاءَ الآخِرَةَ بِأَذانٍ واحِدٍ وإقامَتَينِ ، ثُمَّ أقامَ حَتّى صَلّى فيهَا الفَجرَ ، وعَجَّلَ ضُعَفاءُ بَني هاشِمٍ بِاللَّيلِ ، وأمَرَهُم أن لا يَرمُوا الجَمرَةَ ـ جَمرَةَ العَقَبَةِ ـ حَتّى تَطلُعَ الشَّمسُ ، فَلَمّا أضاءَ لَهُ النَّهارُ أفاضَ حَتَّى انتَهى إلى مِنى ، فَرَمى جَمرَةَ العَقَبَةِ . وكانَ الهَديُ الَّذي جاءَ بِهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آلهأربَعًا وسِتّينَ ، أو سِتًّا وسِتّينَ ۸ ، فَنَحَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِنها سِتًّا وسِتّينَ ، ونَحَرَ عَلِيٌّ عليه السلامأربَعًا وثَلاثينَ بَدَنَةً ، وأمَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن يُؤخَذَ مِن كُلِّ بُدنَةٍ مِنها جَذوَةٌ مِن لَحمٍ ، ثُمَّ تُطرَحَ في بُرمَةٍ ۹ ثُمَّ تُطبَخَ ، فَأَكَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِنها وعَلِيٌّ عليه السلاموحَسَيا مِن مَرَقِها ، ولَم يُعطِ الجَزّارينَ جُلودَها ولا جِلالَها ولا قَلائِدَها ، وتَصَدَّقَ بِهِ . وحَلَقَ وزارَ البَيتَ ، ورَجَعَ إلى مِنى ، فَأَقامَ بِها حَتّى كانَ اليَومُ الثّالِثُ مِن آخِرِ أيّامِ التَّشريقِ ، ثُمَّ رَمَى الجِمارَ ، ونَفَرَ حَتَّى انتَهى إلَى الأَبطَحِ ، فَقالَت لَهُ عائِشَةُ : يا رَسولَ اللّهِ ، تَرجِعُ نِساؤُكَ بِحَجَّةٍ وعُمرَةٍ مَعًا ، وأرجِعُ بِحَجَّةٍ ؟ ! فَأَقامَ بِالأَبطَحِ وبَعَثَ مَعَها عَبدَ الرَّحمنِ بنَ أبي بَكرٍ إلَى التَّنعيمِ ۱۰ فَأَهَلَّت بِعُمرَةٍ ، ثُمَّ جاءَت فَطافَت بِالبَيتِ ، وصَلَّت رَكعَتَينِ عِندَ مَقامِ إبراهيمَ عليه السلام ، وسَعَت بَينَ الصَّفا والمَروَةِ ، ثُمَّ أتَتِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله ، فَارتَحَلَ مِن يَومِهِ ، ولَم يَدخُلِ المَسجِدَ ، ولَم يَطُف بِالبَيتِ ، ودَخَلَ مِن أعلى مَكَّةَ مِن عَقَبَةِ المَدَنِيّينَ وخَرَجَ مِن أسفَلِ مَكَّةَ مِن ذيطُوًى ۱۱ .

1.الصفاح : موضع بين حُنين وأنصاب الحرم يسرة الداخل إلى مكّة . والروحاء : موضع بين الحرمين الشريفين على ثلاثين أو أربعين ميلاً من المدينة (تاج العروس: ۴ / ۱۲۴ وص ۶۷) .

2.الكافي : ۴ / ۲۱۳ / ۴ ، علل الشرائع : ۴۱۹ / ۴۷ كلاهما عن هشام بن الحكم .

3.الحجّ : ۲۷ .

4.البقرة : ۱۵۸ .

5.آل عمران : ۹۵ .

6.البقرة : ۱۹۹ .

7.قد مرّ ذكره في آداب الوقوف بعرفات .

8.، وجاءَ عَلِيٌّ عليه السلام بِأَربَعٍ وثَلاثينَ ، أو سِتٍّ وثَلاثينَ (۱۰۴۴ ـ ) الترديد من الراوي .

9.البُرمة : القِدْر مطلقًا ، وهي في الأصل المتّخذة من الحَجَر المعروف بالحجاز واليمن (النهاية: ۱ / ۱۲۱) .

10.التَّنْعيم : وهو موضع في الحلّ قريب من مكّة ، وراجع معجم البلدان: ۲ / ۴۹ .

11.التهذيب : ۵ / ۴۵۴ / ۱۵۸۸ ، الكافي : ۴ / ۲۴۵ / ۴ نحوه .

  • نام منبع :
    حج و عمره در قرآن و حديث
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    دوم
    پیوند معرفی کتاب :
    http://www.hadith.net/post/49394
عدد المشاهدين : 243122
الصفحه من 655
طباعه  ارسل الي