بدعت - صفحه 19

فصل دوم : معيار شناخت سنّت و بدعت

۷.امام على عليه السلامـ در توصيف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ :[خداوند] به واسطه او ، شريعت هاى (احكام و قوانين الهى) ناشناخته را آشكار نمود و بدعت هاى وارد شده [به دين ]را در هم كوبيد .

۸.امام على عليه السلامـ در سفارش به كميل بن زياد ـ :اى كميل! دين ، از آنِ خداست. پس خداوند از اَحَدى نمى پذيرد كه به [رهبرى] آن بپردازد ، مگر آن كه فرستاده[ ى خدا ]باشد يا پيامبر يا وصى [و جانشين پيامبر]. اى كميل! [زيرا از سه حال ، خارج نيست : ]نبوّت است و رسالت و امامت . از اينها كه بگذرد يا دنباله رو و پيرو هستند يا سرگردانِ بدعت گذار. خداوند، در حقيقت، از پرواپيشگان مى پذيرد.

۹.امام على عليه السلام :سنّت ها ، روشن اند و نشانه هايى دارند، و بدعت ها نيز آشكارند و نشانه هايى دارند . بدترينِ مردم در نزد خدا ، پيشواى منحرفى است كه خود ، گم راه است و سبب گم راهى ديگران نيز مى شود ، سنّت هاى به كار رفته را مى ميرانَد ، و بدعت هاى وا نهاده شده را زنده مى گردانَد .

۱۰.امام على عليه السلامـ در يكى از سخنرانى هايش ـ :خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را به حق برانگيخت ( / با پيام حق فرستاد) تا بندگانش را از بت پرستى به خداپرستى، و از فرمانبرى شيطان به فرمانبرى خويش بكشانَد و به واسطه قرآنى روشن و استوار ، بندگان ، پروردگار خود را كه نشناخته اند ، بشناسند، و به وجود او كه نفى اش كرده اند ، اقرار نمايند و او را كه منكرش گشته اند ، اثبات كنند ؛ چه، خداوند سبحان در كتاب خويش ، خود را بر آنان هويدا ساخت، بى آن كه [به چشم سر] او را ديده باشند ؛ بلكه با نشان دادن قدرت خويش به آنان، و ترسانيدنشان از خشم خويش، و اين كه چگونه مردمانى را كه بايد نابود مى كرده ، با كيفرها نابود كرده ، و آنان را كه بايد درو مى كرده ، با انتقام هايش درو كرده است .
به زودى، پس از من، روزگارى بر شما مى آيد كه در آن روزگار ، چيزى پنهان تر از حق ، پيداتر از باطل، و فراوان تر از دروغ بستن به خدا و پيامبرش نباشد، و در ميان مردمِ آن روزگار ، كالايى بى رونق تر از كتاب [خدا] ـ آن گاه كه به راستى خوانده شود ـ ، نيست، و نه [ كالايى ] پُررونق تر از آن ـ آن گاه كه دست خوش تحريف و جا به جايى گردد ـ . در شهرها چيزى منكرتر از معروف و معروف تر از منكر نباشد . قرآن را ، حاملان آن ، به دور مى افكنند و حافظانش ، آن را به فراموشى مى سپارند . پس در آن روز، قرآن و پيروانش، دو رانده شده و تبعيدى اند، و دو يارِ همراهى كه كسى پناهشان نمى دهد. در آن روزگار، قرآن و پيروانش ، هم در ميان مردم اند و هم در ميانشان نيستند، هم با مردم اند و هم با آنان نيستند؛ زيرا گم راهى با هدايت نمى سازد، اگر چه در كنار يكديگر باشند .
مردم [در آن روزگار] ، بر جدايى هم داستان اند و از جماعت ، پراكنده. تو گويى آنان ، پيشواى قرآن اند ، نه قرآن ، پيشواى آنان ! از قرآن در ميان ايشان ، جز نامش نمانده است، و جز خط و نوشته آن را نمى شناسند. پيش از آن [كه چنان زمانى فرا رسد] ، به نيكان ، انواع شكنجه ها را روا مى دارند، و سخن [و باور ]راستِ آنان را دروغ بستن بر خدا مى نامند و نيكى را به سانِ بدى ، كيفر مى دهند.
كسانى كه پيش از شما بودند، در حقيقت، به سبب درازىِ آرزوهايشان و از ياد بردن اَجَل هايشان ، به هلاكت در افتادند، تا آن كه مرگ بر آنان فرود آمد ؛ مرگى كه عذرپذير نيست و مجال توبه اى را باقى نمى گذارد و مصيبت و كيفر را با خود مى آورد.
اى مردم! هر كه از خدا راه نمايى جويد ، توفيق ، رفيقِ او مى شود، و هر كه سخن او را راه نما بر گيرد ، [به درست ترين راه ، ] راه نمايى مى شود؛ زيرا پناهنده به خدا ، در امان است و دشمن او در هراس . براى آن كه بزرگى خدا را بشناسد ، نسِزَد كه بزرگى بفروشد؛ زيرا بزرگى كسانىِ كه بزرگىِ خدا را مى شناسند ، در اين است كه براى او فروتنى كنند، و سلامت آنان كه قدرت خدا را مى دانند ، در آن است كه در برابرش سرِ تسليم ، فرود آورند . پس، از حق، به سانِ گريختن شخص سالم از آدم گَر، و چونان گريختن تن درست از بيمار، مگريزيد و بدانيد كه شما ، هرگز راه درست را نخواهيد شناخت ، مگر اين كه كسى را كه آن را رها كرده است ، بشناسيد . هرگز به پيمان قرآن ، وفا نمى كنيد ، مگر آن گاه كه كسى را كه پيمان آن را شكسته است ، بشناسيد ؛ و هرگز به قرآن چنگ نمى زنيد ، مگر آن گاه كه كسى را كه آن را به دور افكنده است ، بشناسيد .
اين همه را از اهل قرآن بخواهيد؛ زيرا آنان ، [ مايه ] حيات دانش و مرگ نادانى اند ؛ همانان كه داورى شان ، به شما از [ميزان] دانش آنان ، خبر مى دهد، و سكوتشان ، از سخنشان، و برونشان ، از درونشان . نه با دين ، مخالفت مى ورزند و نه در آن ، اختلاف دارند. دين در ميان آنان ، گواهىْ راستگو و خاموشىْ گوياست.

صفحه از 85