بیعت - صفحه 115

7 / 2

بيعت عموم مردم

۷۷.شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديدـ به نقل از ابن عبّاس۱ـ :چون على عليه السلام وارد مسجد شد و مردم براى بيعت با او آمدند ، من ترسيدم كه مبادا يكى از دشمنان على عليه السلام كه همانا على عليه السلام پدر يا برادر يا خويشاوند او را در زمان حيات پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كشته بود ، چيزى بگويد و در نتيجه ، على از خلافت منصرف شود و رهايش كند . از اين رو، مترصّد و نگران اين اتّفاق بودم ؛ امّا هيچ كس سخنى نگفت تا اين كه همه مردم ، با رضايت و اختيار و بدون هيچ زور و اجبارى ، با او بيعت كردند .

۷۸.الفتوح :انصار [به مردم] گفتند : شما از برترى على بن ابى طالب و پيشينه او و خويشاوندى و جايگاهش نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله آگاهيد ، و مى دانيد كه او حلال و حرام شما را مى داند ، و از بين صحابه به او نيازمنديد. او هرگز از خيرخواهى براى شما، فرو گذار نخواهد كرد . اگر كس ديگرى را مى شناختيم كه از او برتر ، و براى اين امر، زيبنده تر و سزاوارتر از على باشد ، قطعاً شما را به او فرا مى خوانديم .
مردم همگى يك صدا گفتند : با ميل و رغبت، او را مى پذيريم .
على عليه السلام به آنان فرمود : «به من بگوييد اين كه گفتيد : با ميل و رغبت او را مى پذيريم، آيا اين را يك وظيفه الهى بر خود مى دانيد ، يا يك نظر شخصى است كه داريد ؟».
گفتند : نه ، وظيفه اى است كه خداوند عز و جل آن را در قبال تو بر ما واجب گردانيده است .

۷۹.الجملـ به نقل از عبد الحميد بن عبد الرحمان، از ابن ابزى ـ :آيا آنچه را دو چشمم ديد و دو گوشم شنيد ، برايت نگويم ؟ ! چون مردم در كنار بيت المال جمع شدند ، على به طلحه گفت : دستت را بگشاى تا با تو بيعت كنم .
طلحه گفت : تو به اين كار (خلافت)، از من سزاوارترى . مردم، آن چنان كه به تو گرايش دارند، به من گرايش ندارند .
[على عليه السلام ] به او فرمود : «ما از جانب كسى جز تو، نگران نيستيم !».
طلحه گفت : نگران مباش؛ زيرا ـ به خدا سوگند ـ ، از جانب من ضربه اى نخواهى ديد .
عمّار بن ياسر و ابو هيثم بن تيّهان و رِفاعة بن مالك بن عجلان و ابو ايّوب خالد بن زيد بر خاستند و به على عليه السلام گفتند : اوضاع، خراب است ، و تو رفتار عثمان و مخالفت هاى او با كتاب و سنّت را ديدى . پس دستت را بگشاى كه با تو بيعت كنيم تا اوضاع تباه شده امّت را به سامان آورى .
على عليه السلام فرمود : «مرا معاف داريد» و فرمود : «شما ديديد كه با من چه شد ، و نظر مردم را دانستيد . پس مرا به آنان نيازى نيست» .
آن عدّه رو به انصار كردند و گفتند : اى گروه انصار ! شما ياران خدا و ياران پيامبر او هستيد ، و خداوند متعال، شما را به وجود پيامبر صلى الله عليه و آله [در ميانتان]، گرامى داشت. شما از برترى على و پيش گامى او در اسلام ، و خويشاوندى با پيامبر صلى الله عليه و آله و جايگاهش در نزد او آگاهيد . اگر او زمام امور را در دست گيرد، شما را به خير و نيكى مى رساند .
انصار گفتند : ما راضى ترين مردم به او هستيم ، و هيچ كس را به جاى او نمى خواهيم .
پس ، گرد على عليه السلام را گرفتند و چندان اصرار ورزيدند تا سرانجام با او بيعت كردند .

1.اين گفته ، جاى دقّت دارد؛ چرا كه عبد اللّه بن عبّاس در آن زمان ، نماينده عثمان در امور حج بود و پس از بيعت مردم با امام على عليه السلام ، وارد مدينه شد. پس شايد راوى ، عبيد اللّه بن عباس يا قُثَم بن عباس باشد .

صفحه از 187