اشک ریختن (بکاء) - صفحه 165

7 / 8

گريستن امير مؤمنان عليه السلام

۲۶۲.امام على عليه السلام :به خدا سوگند ـ سوگندى كه در آن ، خواست خدا را جدا مى سازم ـ نفس خويش را چنان رياضتى دهم كه هر گاه قرص نانى را براى خوردن بيابد ، شادمان گردد ، و به نانخورشِ نمك بسازد ، و تخم چشم خويش را وا گذارم تا [آن قدر گريه كند كه] چونان چشمه آبى كه آبش تهى مى شود ، اشك هايش خالى گردد .

۲۶۳.امام حسن عليه السلام :هرگز بر پدرم وارد نشدم ، مگر اين كه او را گريان يافتم .

۲۶۴.امام باقر عليه السلام :امير مؤمنان عليه السلام نماز صبح را با مردم در عراق خواند و پس از آن ، ايشان را موعظه كرد و از ترس خدا ، هم خود گريست و هم آنان را به گريه انداخت .

۲۶۵.نهج البلاغة :ضرار بن حمزه ضبائى ، هنگامى كه به نزد معاويه رفت و معاويه از او در باره امير مؤمنان عليه السلام پرسيد ، در جوابش گفت : گواهى مى دهم كه او را در يكى از
جايگاه هايش ديدم ، در حالى كه شب ، پرده هايش را فرو افكنده بود و او در محرابش ايستاده و محاسنش را گرفته بود و چون مارْ گزيده ، به خود مى پيچيد و مانند مصيبت زده مى گريست و مى گفت : «اى دنيا! اى دنيا! از من دور شو . آيا خود را بر من عرضه مى كنى ، يا آرزومند منى ؟! مباد آن روز كه مرا بفريبى . هيهات! ديگرى را بفريب . مرا به تو نيازى نيست . من تو را سه طلاقه كرده ام كه در آن ، رجوعى نيست . زندگى در تو ، كوتاه است و اهمّيت تو ، اندك و اميد به تو ، حقير . آه از كمىِ توشه و درازى راه و دورى سفر و عظمت آن جا كه وارد مى شويم!».

صفحه از 262