اشک ریختن (بکاء) - صفحه 37

۴۸.امام باقر عليه السلامـ در بيان داستان موسى و خضر عليهماالسلام ـ :چون خواست از او جدا شود ، موسى عليه السلام به او گفت : مرا سفارشى كن . خضر گفت : ... اى پور عمران! هيچ كس را به واسطه خطايش سرزنش و عيبجويى مكن و بر خطاى خويش گريه كن .

۴۹.امام كاظم عليه السلام :معبودا ! تو آن را كه به تو گمان نيك بَرَد، وعده پاداش داده اى ، و آن را كه به تو بدگمان باشد، به كيفر، تهديد كرده اى . خدايا! گمان نيك من به تو كه از آتش، آزادم مى كنى و لغزشم را مى بخشى و از من در مى گذرى ، اشكم را روان ساخته است .

۵۰.عيسى عليه السلام :از اين كه مرگ هنوز به سراغ شما نيامده است ، به خود نگوييد كه اجل هايتان به اين زودى ها نخواهد آمد ؛ زيرا گويى مرگ [ديرى است] بر شما فرود آمده و شما را كوچانده است . پس ، از هم اكنون دعوت [مرگ] را آويزه گوشتان سازيد ، و از هم اينك بر خود سوگوارى كنيد ، و از هم اينك بر خطاها و گناهان خويش بگرييد ، و از هم اكنون بار بر بنديد و ساز و برگ سفر فراهم آوريد ، و در توبه كردن به درگاه پروردگارتان بشتابيد .

2 / 3

گريستن به خاطر آماده نبودن براى مرگ

۵۱.امام زين العابدين عليه السلامـ در دعاى ابو حمزه ـ :مرا به درجه توبه به پيشگاهت منتقل فرما ، و در گريستن بر حال خويشتن كمكم كن ؛ زيرا عمرم را به امروز و فردا كردن
[براى توبه] و به آرزوها بر باد دادم ، و به جايى رسيده ام كه از خير [و اصلاح] خود، نوميد گشته ام .
پس كيست بد حال و روزتر از من، اگر با چنين حال وروزى به قبرم منتقل شوم ، در حالى كه آن را براى خفتنم آماده نساخته ام ، و براى آرام گرفتن، فرش نكرده ام ؟! چرا گريه نكنم، در حالى كه نمى دانم سرنوشتم چه خواهد بود ؟ و نَفْسم مرا مى فريبد ، و روزهايم با من حيله مى كنند ، و [مرغِ] مرگ بر بالاى سرم بال مى زند . پس چرا گريه نكنم ؟!
براى رفتن جانم مى گريم . براى تاريكى گورم مى گريم . براى تنگى لَحدم مى گريم . براى سؤال مُنكِر و نَكير از من مى گريم . براى آن گاه مى گريم كه برهنه و خوار و با كوله بارى از گناه، از گورم بيرون مى آيم و گاه به راست و گاه به چپ خويش مى نگرم و خلايق، هر كس در كار خويش است. «در آن روز ، هر كسى از آنان را كارى است كه او را به خود مشغول مى دارد . در آن روز، چهره هايى درخشان اند ، خندان و شادان اند ، و در آن روز ، چهره هايى هستند كه بر آنها غبار نشسته و آنها را تاريكى پوشانده است» و خوارى .

صفحه از 262