گزیده سخنان امام صادق (ع) از کتاب "چشم تماشا" (ترجمه نزهة الناظر و تنبیه الخاطر)
وَمِن كلامِ الإمامِ الصادقِ أبي عَبدِ اللّهِ جَعفرِ بنِ محمّد عليهما السّلام
از سخنان امام صادق عليه السّلام ۱
۳۲۵.المؤمِنُ يُداري ولا يماري. ۲
۳۲۵.مؤمن، كسى است كه مدارا مى كند و نمى ستيزد.
۳۲۶.مَن تطأطأ للسُّلطانِ تَخَطّاهُ، ومَن تطاولَ أرداهُ. ۳
۳۲۶.پادشاه آن كه را در برابرش سر فرود آورد، لگدمال كند و آن كه را گردن افرازد بر زمين افكند.
۳۲۷.كُلُّ شَيءٍ يَحتاجُ إلى عَقلٍ إلّا شيئا واحدا، فَقيل: وما هُوَ؟ قالَ: الدُّوَلُ. ۴
۳۲۷.هر چيزى به عقل نياز دارد جز يك چيز، گفته شد: چه چيز؟ گفت: پادشاهى.
۳۲۸.الاستِرسالُ إلى المُلوك من عَلامةِ النُّوكِ ۵، والحَوائجُ فُرَصٌ؛ فَخُذوها عِندَ إسفارِ الوُجوهِ، ولا تَعَرَّضوا لَها عِندَ التَّعبيسِ والتَّقطيبِ. ۶
۳۲۸.رفت و آمد با پادشاهان از نشانه هاى حماقت است و رفع نيازها در گرو فرصت، پس آنها را هنگام گشادگى چهره ها عرضه كنيد و نه در ترشرويى و اخم.
۳۲۹.لَو عَلِمَ سَيِّئُ الخُلُقِ أنّه يُعَذِّبُ نَفسَهُ لَتَسَمَّحَ في خُلقِهِ. ۷
۳۲۹.اگر انسان بدخو مى دانست كه خود را عذاب مى دهد، آسان مى گرفت.
۳۳۰.ما ارتُجَّ امرُؤٌ، وأحَجَمَ عليه الرَّأيُ، وأعيَت بِهِ الحِيَلُ، إلّا كانَ الرِّفقُ مِفتاحُهُ. ۸
۳۳۰.هيچ كس پريشان نشد و دچار حيرت و عجز از چاره جويى نگشت جز آن كه مدارا گشايشگر كارهايش شد.
۳۳۱.آفَةُ الدّينِ العُجبُ والحَسَدُ والفَخرُ. ۹
۳۳۱.آفت دين خودپسندى و حسادت و فخرفروشى است.
۳۳۲.مَنِ اعتَدَلَ يَوماهُ فَهُو مَغبونٌ، ومَن كانَ غَدُهُ شَرَّ يَومَيهِ فَهُو مَفتونٌ، ومَن لَم يَتَفَقَّدِ النُّقصانَ في نَفسِهِ دامَ [نَقصُهُ] ومَن دامَ نَقصُهُ فَالمَوتُ خَيرٌ لَهُ، ومَن أذنَبَ مِن غَيرِ تَعَمُّدٍ كانَ للعَفوِ أهلاً. ۱۰
۳۳۲.هركس دو روزش برابر باشد، مغبون است و هركس فردايش، بدتر از امروزش باشد، مفتون است و هركس نقص خود را نبيند، نقصش بپايد و هركس نقصش بپايد مرگ برايش بهتر است و هركس نه از سر قصد گناه كند، سزاوار عفو است.
۳۳۳.وسُئل عليه السلام عَنِ الدِّقَّةِ، فَقالَ: مَنعُ اليَسيرِ، وطَلَبُ الحَقيرِ. ۱۱
۳۳۳.از حضرتش درباره فرومايگى سؤال شد، فرمود: نبخشيدن اندك و پى جويى كوچك.
۳۳۴.لا تَكمُلُ هَيبةُ الشَّريفِ إلّا بِالتَّواضُعِ. ۱۲
۳۳۴.هيبت انسان شريف جز با فروتنى كامل نشود.
۳۳۵.لا يُحفَظُ الدّينُ إلّا بِعِصيانِ الهَوى، ولا يَبلُغُ الرِّضى إلّا بِخيفةٍ أو طاعةٍ. ۱۳
۳۳۵.دين جز با سرپيچى از هواى نفس حفظ نشود و به خشنودى (خدا) جز با بيم و اطاعت نتوان رسيد.
۳۳۶.مَن كانَ الحَزمُ حارِسَهُ، وَالصِّدقُ جَليسَهُ عَظُمَت بَهجَتُهُ، وتَمَّت مُرُوَّتُهُ. ومَن كانَ الهَوى مالِكَهُ، والعَجزُ راحَتَهُ عاقاهُ عَنِ السَّلامَةِ، وأسلَماهُ إلَى الهَلَكةِ. ۱۴
۳۳۶.آن كه استوارانديشى، نگهبانش و راستى، همنشينش باشد شادمانيش فراوان و مروّتش كامل شود و هركه هوس، مالكش و ناتوانى، آسودگيش باشد، از سلامت محرومش بدارند و به هلاكتش بسپارند.
۳۳۷.قيلَ: وسألَهُ بَعضُ المُلحِدينَ، فَقالَ: ما يَفعَلُ رَبُّكَ في (هذهِ الساعةِ) فَقالَ عليه السلام: يَسوقُ المَقاديرَ إلى المَواقيتِ.
وسألَ آخرَ فَقالَ: ما فِعلُ رَبِّكَ فَقالَ: فَسخُ العَزمِ، وكَشفُ الغَمِّ. ۱۵
۳۳۷.گفته شده است كه ملحدى از حضرتش پرسيد: اكنون، پروردگات چه مى كند؟ فرمود: قضا و قدر را به جايگاه معين خود مى راند. و ملحد ديگرى پرسيد كار پروردگارت چيست؟ و امام فرمود: منصرف كردن از تصميم و زدودن اندوه.
۳۳۸.اطلُبوا العِلمَ ولَو بخَوضِ اللُّجَجِ ۱۶، وشَقِّ المُهَجِ ۱۷. ۱۸
۳۳۸.در پى دانش باشيد هر چند به درآمدن در درياها و دادن جان باشد.
۳۳۹.لَجاهِلٌ سَخِيٌّ أفضَلُ مِن ناسِكٍ بَخيلٍ. ۱۹
۳۳۹.نادان بخشنده بهتر از عابد بخيل است.
۳۴۰.ثَلاثةٌ لا يُصيبونَ إلّا خَيراً: اُولو الصَّمتِ، وتارِكو الشَّرِّ، والمُكثِرون ذِكرَ اللّهِ عزّوجلّ وَرَأسُ الخَيرِ التَّواضُعُ.
فَقالَ لَهُ بَعضُهُم: وما التَّواضُعُ؟ فَقالَ: أن تَرضى مِنَ المَجلِسِ بِدونِ شَرَفِكَ، وَأن تُسَلِّمَ عَلى مَن لَقيتَ، وأن تَترُكَ المِراءَ وَإن كُنتَ مُحِقّا. ۲۰
۳۴۰.سه دسته جز به خوبى نمى رسند: خاموشان، شرگريزان و آنان كه خداى عزيز جليل را فراوان ياد كنند، و سرآغاز خوبى فروتنى است.
كسى از حضرتش پرسيد: فروتنى به چه معناست؟ فرمود: اين كه به كمتر از شأنت رضايت دهى و هر كس را ببينى سلام دهى و ستيزه گرى را وانهى هر چند حقّ با تو باشد.
۳۴۱.وسئل عليه السلام عَن فَضيلةٍ لِأميرِ المؤمنين صَلَوات اللّهِ وسَلامُهُ عَلَيهِ لَم يَشرَكهُ فيها غَيرُهُ، [فقال] عليه السلام: فَضُلَ الأقرَبينَ بِالسَّبقِ، وسَبَقَ الأبعَدينَ بِالقَرابةِ. ۲۱
۳۴۱.از حضرتش درباره فضيلتى از اميرمؤمنان ـ درود و سلام خدا بر او باد ـ سؤال شد كه ديگرى با او در آن فضيلت شريك نباشد.
فرمود: بر نزديكان و خويشان به سبقت(در ايمان) برترى جست و بر ديگران به نزديكى و خويشى(با پيامبر خدا).
۳۴۲.خُذ مِن حُسن الظَّنِّ بِطَرَفٍ، تُرَوِّح بِهِ قَلبَكَ، وتُرَوِّجُ بِهِ أمرَكَ. ۲۲
۳۴۲.اندكى خوش گمان باش تا دلت را آسوده كنى و كارت را بگسترانى.
۳۴۳.المؤمنُ الذي إذا غَضِبَ لَم يُخرِجهُ غَضَبُه مِن حَقٍّ، وإذا رَضِيَ لَم يُدخِلهُ رِضاهُ في باطِلٍ، والَّذي إذا قَدَرَ لَم يأخُذ أكثَرَ مِمَّا لَهُ ۲۳
۳۴۳.مؤمن كسى است كه چون خشمگين شود، خشمش از حقّ بيرونش نبرد و چون خشنود گردد، خشنودى اش در باطلش فرو نبرد و چون قدرت يافت، بيشتر از حقّش برنگيرد.
۳۴۴.امتَحِن أخاكَ عِندَ نِعمةٍ تَتَجَدَّدُ لَكَ، أو نائبةٍ تَنوبُكَ. ۲۴
۳۴۴.دوستت را آن گاه بيازماى كه نعمتى به دست مى آورى و يا مصيبتى به تو مى رسد.
۳۴۵.مِنَ حَقِّ أخيكَ أن تَحتَمِل لَهُ الظُّلَم في ثَلاثةِ مَواقِفَ: عِندَ الغَضَبِ، وعِندَ الدّالَّةِ، وعِندَ الهَفوَةِ. ۲۵
۳۴۵.از حقوق برادرت است كه در سه جا ظلمش را تحمّل كنى: هنگام خشم، شهرت و لغزش.
۳۴۶.مَن ظَهَرَ غَضَبُهُ ظَهَرَ كَيدُهُ، ومَن قَوِيَ هَواهُ ضَعُفَ حَزمُهُ. ۲۶
۳۴۶.هركه خشمش پديدار شود، نيرنگش آشكار گردد و هركه هوسش نيرو گيرد، استوارانديشى اش ضعيف گردد.
۳۴۷.مَن أنصَفَ مِن نَفسِهِ رُضِيَ حَكَماً لِغَيرِهِ. ۲۷
۳۴۷.هركه از [جانب] خود انصاف دهد به داوريش رضايت دهند.
۳۴۸.مَن لَم يُقَدِّمِ الامتِحانَ قَبلَ الثِّقةِ، والثِّقةَ قَبلَ الاُنسِ أثمَرت مَوَّدَتُهُ نَدَماً. ۲۸
۳۴۸.هركس آزمودن را بر اعتماد و اعتماد را بر انس گرفتن مقدّم ندارد، دوستى اش پشيمانى آورد.
۳۴۹.الأمانةُ رأسُ المالِ. ۲۹
۳۴۹.امانتدارى، سرمايه است.
۳۵۰.لا تُتبِع أخاكَ بَعدَ القَطيعةِ وَقيعةً فيهِ، فَتَسُدَّ عَلَيهِ طَريقَ الرُّجوعِ إلَيكَ، ولَعَلَّ التَّجارِبَ أن تَرُدَّهُ إلَيكَ. ۳۰
۳۵۰.پس از بريدن از دوست از او بدگويى مكن كه راه بازگشت را مى بندى در حالى كه شايد تجربه ها او را به سوى تو بازگرداند.
۳۵۱.لَحظُ ۳۱ الإنسانِ طَرَفٌ مِن خَبَرِهِ. ۳۲
۳۵۱.نگاه انسان خبر از درونش مى دهد.
۳۵۲.أكرِم نَفسَكَ عَن هَواكَ. ۳۳
۳۵۲.جانت را ارزشمندتر از آن گير كه پيرو هوست باشد.
۳۵۳.العُجبُ يَكلِمُ المَحاسِنَ، والحَسَدُ للصَّديقِ مِن سُقمِ المَوَدَّةِ، ولَن تَمنَعَ (الناسَ) مِن عِرضِكَ إلّا بِما تَنشُرُ عَلَيهِمِ مِن فَضلِكَ. ۳۴
۳۵۳.خودپسندى به نيكويى ها لطمه مى زند، و حسادت به دوست از نادرستى دوستى است و مردم را از تعرّض به آبرويت جلو نگيرى جز با آنچه به آنان مى بخشى.
۳۵۴.وقيلَ لَهُ عليه السلام: بِمَ يُداوَى الحِرصُ. فَقالَ: لَن تنقِمُ مِن حِرصِكَ بِمِثلِ القَناعةِ. ۳۵
۳۵۴.به حضرتش گفته شد: حرص با چه چيز مداوا مى شود؟ فرمود: با هيچ چيز چون قناعت نمى توانى از حرصت انتقام بگيرى.
۳۵۵.وكانَ عليه السلام يَقولُ: اللّهُمَّ إنَّكَ بِما أنتَ لَهُ أهلٌ مِنَ العَفوِ أولى مِنّي بِما أنا لَهُ أهلٌ مِنَ العُقوبةِ. ۳۶
۳۵۵.امام صادق عليه السلام مى فرمود: خدايا بى گمان شايستگى تو به عفو بيشتر از سزاوارى من به كيفر است.
۳۵۶.استَحيِ مِنَ اللّهِ بِقَدَرِ قُربِهِ مِنكَ، وخَفُه بِقَدرِ قُدرَتِهِ عَلَيكَ. ۳۷
۳۵۶.از خدا به اندازه نزديكيش به تو حيا كن و به اندازه قدرتش بر تو بترس.
۳۵۷.كِتابُ اللّهِ عَزَّوجَلَّ أربَعةُ أشياءَ: عَلَى العِبارةِ، والإشارةِ، واللَّطائفِ، والحَقائقِ ؛ فَالعِبارَةُ لِلعَوامِّ، والإشارةُ لِلخَواصِّ، واللَّطائفُ لِلأولِياءِ، والحَقائِقُ لِلأنبِياءِ. ۳۸
۳۵۷.كتاب خدا بر چهار دسته است: عبارت و اشارت و لطايف و حقايق. عبارت براى عموم مردم، و اشارت براى خواصّ، و لطايف براى اوليا، و حقايق براى پيامبران است.
۳۵۸.مَن سَأَلَ فَوقَ قَدرِهِ استَحَقَّ الحِرمانَ. ۳۹
۳۵۸.آن كه بيشتر از اندازه خود بخواهد، سزاوار ناكامى است.
۳۵۹.العِزُّ أن تَذِلَّ لِلحَقِّ إذا لَزِمَكَ. ۴۰
۳۵۹.عزّت آن است كه در برابر حقّى كه رعايتش بر تو لازم آيد، سر فرود آرى.
۳۶۰.صَلاحُ مَن جَهِلَ الكَرامةُ في هَوانِهِ. ۴۱
۳۶۰.كسى كه كرامت را نشناسد، صلاحش در خوارى اوست.
۳۶۱.المُستَرسِلُ مُوَقَّى، والمُحتَرِسُ مُلَقَّى. ۴۲
۳۶۱.گاه انسانِ رها و بى قيد، محفوظ ماند و انسان مراقب (در دام حادثه) سقوط كند. ۴۳
۳۶۲.مَن أكرَمَكَ فَأَكرِمهُ، وَمَنِ استَخَفَّ بِكَ فَأَكرِم نَفسَكَ عَنهُ. ۴۴
۳۶۲.هركس بزرگت داشت، بزرگش دار و هر كس تو را سبك شمرد، در برابرش بزرگوارى نشان ده.
۳۶۳.وقالَ الشيرازي: قُلتُ لِلمُفيدِ الجرجرائي رحمه الله ۴۵:
رُوي عنِ الصادقِ عليه السلام أنّه قال: «الحَزمُ سوء الظَّنِّ» ۴۶ ورُوِيَ عَن أبي جَعفرٍ عليه السلام أنَّهُ قال: «مَن حَسُنَ ظَنُّهُ رَوَّحَ قَلبَهَ» ۴۷ ؛ فَما هذهِ المضادّةُ؟ قال: يُريدونَ بِسوءِ الظَّنِّ أن لاتَستَنيمَ إلى كُلّ أحدٍ فَتُودعَهُ سِرَّكَ وأمانَتَكَ، ويُريدونَ بِحُسنِ الظَّنِّ أن لاتُسيء ظَنَّكَ بأحدٍ أظهَرَ لَكَ نُصحاً، وقالَ لَكَ جَميلاً، وصَحَّ عِندَكَ باطِنُهُ ؛ وهُوَ مِثلُ قَولِهِم: احمِل أمرَ أخيكَ عَلى أحسَنِهِ حَتّى يَبدُوَ لَكَ ما يَغلِبُك لَيهِ. ۴۸.
۳۶۳.شيرازى مى گويد: به مفيد جرجرايى ۴۹ گفتم: از امام صادق روايت شده است كه فرمود: «استوارانديشى يعنى بدگمانى» و از امام باقر عليه السلام روايت شده كه «هركس خوش گمان گردد، دلش آسوده شود»؛ اين تضّاد چگونه حل مى شود؟ گفت: منظور از بدگمانى آن است كه با همه كس دوستى نكنى و راز و امانتت را نزد او نگذارى و خوش گمانى يعنى به هركس كه خيرخواهى اش را به تو نشان داده و با تو نيكو سخن گفته و باطنش درست است، بدگمان مباشى و آن مانند اين سخنشان است: كار برادرت را به نيكوترين وجه آن تفسير كن تا آن كه خلافش بر تو ثابت شود.
۳۶۴.مِن أخلاقِ الجاهِلِ الإجابةُ قَبلَ أن يَسمَعَ، والمُعارَضةُ قَبلَ أن يَفهَمَ، وَالحُكمُ بِما لا يَعلَمُ. ۵۰
۳۶۴.از ويژگيهاى نابخرد، پاسخ دادن پيش از شنيدن و ستيزه كردن پيش از فهميدن و حكم دادن به چيزى است كه نمى داند.
۳۶۵.مِن أَدبِ الأديبِ دَفنُ أدبِهِ. ۵۱
۳۶۵.از آداب شخص مودّب، پوشيده داشتن ادبش است.
۳۶۶.سِرُّكَ مِن دَمِكَ، فَلايجرِيَنَّ في غَيرِ أوداجِكَ. ۵۲
۳۶۶.راز تو از خون توست، پس آن را در غير از رگهاى خودت جارى مكن.
۳۶۷.صَدرُكَ أوسَعُ لِسِرِّك. ۵۳
۳۶۷.سينه خود تو براى رازت پرظرفيت تر است.
۳۶۸.أولَى الناسِ بِالعَفوِ أقدَرُهُم عَلَى العُقوبةِ، وَأنقَصُ الناسِ عَقلاً مَن ظَلَمَ مَن دونَهُ، وَلَم يَصفَح عَمَّنِ اعتَذَرَ إلَيهِ. ۵۴
۳۶۸.سزاوارترين مردم به گذشت، تواناترين آنهاست بر مجازات كردن و كم خردترين مردم كسى است كه به فرودست خود ستم كند و آن كه را از وى عذر خواسته نبخشد.
۳۶۹.العادَةُ عَلى كُلِّ شَيءٍ سُلطانٌ. ۵۵
۳۶۹.عادت بر هر چيزى مسلط است.
۳۷۰.المُستَبِدُّ بِرأيِهِ مَوقوفٌ عَلى مَداحِضِ الزَّلَلِ. ۵۶
۳۷۰.خودرأى، بر لغزشگاه سقوط ايستاده است.
۳۷۱.حِشمةُ ۵۷ الِانقِباضِ أبقى لِلعِزِّ مِن اُنسِ التَّلاقِ. ۵۸
۳۷۱.آزرم حاصل از دورى بيش از انس ملاقات، عزّت را ماندگار مى كند.
۳۷۲.إيّاكَ وسَقطةَ الاستِرسالِ! فَإنَّها لاتُستَقالُ. ۵۹
۳۷۲.برحذر باش از سقوط حاصل از ولنگارى و اعتماد(بى جا) كه ديگر برنخيزى.
۳۷۳.القُرآن (ظاهِرُهُ) أنيقٌ، وباطِنُهُ عَميقٌ. ۶۰
۳۷۳.قرآن ظاهرش دل انگيز و باطنش عميق است.
۳۷۴.الهَوى يَقظانُ، وَالعَقلُ نائِمٌ. ۶۱
۳۷۴.هوس، بيدار و خرد، خفته است.
۳۷۵.لا تَكونَنَّ أوَّلَ مُشيرٍ، وَإيّاكَ وَالرَّأيَ الفَطيرَ ۶۲، وَتَجَنَّبِ ارتِجالَ الكَلامِ، وَلا تُشِر عَلى مُستَبِدٍّ بِرأيِهِ، وَلا عَلى وَغدٍ ۶۳، ولا عَلى مُتَلَوِّنٍ، ولا عَلى لَجوجٍ، وخَفِ اللّهَ في مُوافَقَةِ هَوَى المُستَشيرِ ؛ فَإِنَّ التِماسَ مُوافَقَتِهِ لُؤمٌ، وَسوءَ الِاستِماعِ مِنهُ خِيانةٌ. ۶۴
۳۷۵.نخستين مشورت دهنده نباش و زنهار از نظر خام و از سخن نينديشيده بپرهيز و به خودرأى و كم خرد و ناپايدار و لجباز مشورت مده و از خدا بترس در موافقت نمودن با هوس مشورت گيرنده كه طلب موافقتش پستى و بدشنيدن ۶۵ او خيانت است.
۳۷۶.وكانَ عليه السلام يَقولُ في سُجودِهِ: اللّهمَّ احفَظ إقراري لَكَ بِالوَحدانِيّةِ، وإقراري إيّاك
بِالعِبادةِ، ورَجائي لَكَ في الشِّدّةِ. ۶۶
۳۷۶.امام صادق عليه السلام در سجده اش مى گفت: خدايا اقرارم را به يگانگى ات محفوظ بدار و نيز اقرارم را به عبوديت و اميدم را به تو در سختى ها.
۳۷۷.إنَّ القَلبَ يَحيا وَيَموتُ ؛ فَإِذا حَيَّ فَأَدِّبهُ بِالتَّطَوُّعِ، وَإذا ماتَ فَقَصِّرهُ ۶۷ عَلَى الفَرائِضِ. ۶۸
۳۷۷.دل زنده مى شود و مى ميرد، پس چون سرزنده بود، آن را با مستحبات تربيتش كن و چون پژمرده بود، به واجبات بسنده كن.
۳۷۸.أنفذ أبو عبدِ اللّه كاتبُ المَهديّ رَسولاً إلَى الصادقِ بِكتابٍ مِنهُ يَقولُ فيهِ: وحاجَتي إلى أن تُهدِيَ إِليَّ مِن تَبصيرِكَ على مُداراةِ هَذا السُّلطانِ، وتَدبير أمري كَحاجَتي إلى دُعائك لي.
فَقالَ لِرَسولِهِ: قُل لَهُ: احذَر أن يَعرِفَكَ السُّلطانُ بِالطَّعنِ عَلَيهِ في اختيارِ الكُفاةِ، وإن أخطأ في اختيارِهِم، أو مُصافاةِ مَن يُباعِدُ منهُم وإن قَرُبَتِ الأواصِرُ بَينَكَ وبَينَهُ ؛ فإنّ الاُولى تُغريهِ بِكَ، والاُخرى تُوحِشُه مِنكَ، ولكِن تَتَوَسَّطُ الحالَينِ.
واكتَفِ بِعَيبِ مَن اصطفَوا له، والإمساكِ عَن تَقريظِهمِ عِندَهُ، ومُخالَطةِ مَن اُقصوا بِالتنائي ۶۹ عَن تَقريبِهِم، وإذا كِدتَ فَتَأنَّ في مُكايَدَتِكَ.
واعلم أنّ مَن عَنُفَ بِخَيلِهِ ۷۰ كَدَحَت فيهِ بِأكثَرَ مِن كَدِحها في عَدُوِّهِ، ومَن صَحِبَ خَيلَهُ بِالصَّبرِ والرِّفقِ كان قَمِناً ۷۱ أن يَبلُغَ بِها إرادَتَهُ، وتَنفُذَ فيها مكائدُهُ.
واعلَم أنّ لِكُلّ شَيءٍ حَدّاً ؛ فَإن جاوَزَهُ كانَ سَرَفاً وإن قَصُرَ عَنهُ كانَ عَجزاً ؛ فَلا تَبلُغ بِكَ نَصيحةُ السُّلطانِ إلى أن تُعاديَ لَهُ حاشِيَتَهُ وخاصَّتَهُ ؛ فَإنّ ذلِكَ لَيسَ مِن حَقِّهِ عَلَيكَ، ولكِنَّ الأقضى لِحَقِّهِ والأدعى إليكَ لِلسَّلامةِ أن تَستَصِلحَهُم جُهدَكَ ؛ فَإنَّكَ إذا فَعلتَ ذلِكَ شَكرتَ نِعمَتَهُ، وأمِنتَ حُجَّتَهُ، وطَلَبَ عدوّك عنده. ۷۲
واعلَم أنَّ عَدُوَّ سُلطانِكَ عَليكَ أعظمُ مؤونةً مِنهُ عَلَيهِ، وذلِكَ أنَّهُ تَكيدُهُ ۷۳ في الأخصّ فالأخصّ مِن كُفاتِهِ وأعوانِهِ، فَيُحصي مَثالِبَهُم ويَتَّبِع آثارَهُم، فإن نَكَأهُ فيك وَسَمَكَ بعارِ الخِيانةِ والغَدرِ، وإن نكأهُ بِغَيرِكَ ألزَمَكَ مؤنةَ الوَفاءِ والصَّبرِ ۷۴
۳۷۸.ابو عبداللّه، كاتب مهدى عباسى، پيكى را با نامه خدمت امام صادق عليه السلام فرستاد و در آن چنين نوشت: و به راهنمايى تو نيازمندم تا مرا به شيوه مداراى با اين سلطان و تدبير امورم بينا سازى، همان گونه كه به دعاى تو نياز دارم.
پس امام به فرستاده او گفت: به او بگو: برحذر باش از اينكه سلطان تو را اين گونه بشناسد كه بر او در گزينش پيشكاران خرده مى گيرى، اگرچه واقعاً در گزينش آنان اشتباه كرده باشد و يا آن كه با هر يك از آنان كه دورى گزيده دوستى بورزى، هرچند ربط و پيمانى استوار و نزديك با او داشته باشى كه كار نخست كينه ات را بر دلش مى نهد و كار دوم او را از تو دور مى كند، بلكه حالتى ميانه داشته باش و به همين بسنده كن كه عيب كسانى را كه برايش برگزيده اند بگويى و آنان را نزد او نستايى و با آنان كه دور گشته اند درنياميزى و چون چاره انديشى كردى، در آن درنگ ورزى.
و هشيار!كه هركس به سوارانش فشار آورد، خود را بيش از دشمنش به زحمت انداخته است و هركس با شكيب و مدارا سوارانش را همراهى كند سزاوار آن است كه به مقصود خود برسد و چاره اش كارگر افتد.
و بدان كه هر چيزى حدّ و اندازه اى دارد كه اگر از آن گذشت، اسراف و زياده روى است و اگر از آن كمتر باشد، عجز و ناتوانى است، پس دلسوزى و خيرخواهى ات براى سلطان تا آنجا نرود كه با اطرافيان و خواصّ او خصومت ورزى كه اين حقّ را بر تو ندارد، بلكه آنچه حقّ او را بر تو بهتر ادا مى كند و تو را نيز به سلامت مى دارد آن است كه نهايت كوششت را براى اصلاح آنان به كار بندى كه چون چنين كردى، نعمت او را سپاس گزارده اى و حجّتى بر تو ندارد و از دشمنت كه نزد او و در پى توست آسوده مى مانى.
و بدان كه دشمن سلطانت آزارش به تو بيشتر از آزارش براى سلطان است و اين از آن روست كه تو پيشكاران خاص و ياران مخصوص او را چاره جويى مى كنى و او هم عيب هاى آنان را برمى شمرد و كارهايشان را پى مى گيرد (و پس از رسيدگى) يا سزاى تو را كف دستت مى گذارد و تو را به خيانتى ننگين متهم مى كند و يا غير تو را مجازات مى كند و بار سنگين وفادارى و شكيبايى را بر دوش تو مى نهد.
۳۷۹.يُهلِكُ اللّهُ سِتّا بِسِتٍّ: الاُمَراءَ بِالجَورِ، وَالعربَ بِالعَصَبِيَّةِ، وَالدَّهاقينَ بِالكِبرِ، وَالتُّجّارَ بِالخِيانةِ، وأهلَ الرُّستاقِ ۷۵ بِالجَهالَةِ، وَالفُقَهاءَ بِالحَسَدِ. ۷۶
۳۷۹.خداوند شش كس را به شش چيز هلاك مى كند: فرمانروايان را به ستم و عرب را به تعصّب و خرده مالكان را به تكبّر و بازرگانان را به خيانت و روستاييان را به جهالت و فقيهان را به حسادت.
۳۸۰.لاتُحَدِّث مَن تَخافُ أن يُكذِّبَكَ، ولا تَسأل مَن تَخافُ أن يَمنَعَكَ، ولا تأمَن مَن تَخافُ أن يَغدِرَ بِكَ.
ومَن لَم يُواخِ إلّا مَن لا عَيبَ فيهِ قَلَّ صَديقُهُ، وَمَن لَم يَرضَ مِن صَديقِهِ إلَا بِإيثارِهِ إيّاهُ عَلى نَفسِهِ دامَ سَخَطُهُ، وَمَن عاتَبَ عَلى كُلِّ ذَنبٍ كَثُرَ تَعبُهُ. ۷۷
۳۸۰.با كسى كه بيم دارى تكذيبت كند، سخن مگو و از كسى كه بيم دارى به تو ندهد، چيزى مخواه و از كسى كه بيم دارى به تو خيانت كند، خود را ايمن مدان و آن كه جز با بى عيبها دوستى نمى ورزد، دوستاش اندك شوند و آن كه از دوستش فقط انتظار دارد كه او وى را بر خود مقدّم بدارد، ناخشنودى اش دوام يابد و آن كه بر هر گناه سرزنش كند، خشم و سرزنشش فراوان شود.
۳۸۱.دِراسةُ العِلمِ لَقاحُ المَعرِفةِ، وطولُ التَّجاربِ زيادةٌ في العَقلِ والشَّرفِ التَّقوى، والقُنوعُ راحةُ الأبدانِ. ۷۸
۳۸۱.تمرين و تكرار آموخته ها، بارور كننده شناخت است، و تجربه هاى طولانى مايه فزونى عقل، و شرف به تقواست و قناعت مايه آسودگى بدن.
۳۸۲.مُرُوَّةُ الرَّجُلِ في نَفسِهِ نَسَبٌ لِعَقِبِهِ وَقَبيلَتِهِ. ۷۹
۳۸۲.مروّت و كرامت نفسانى مرد، مايه شرافت نسل و قبيله اوست.
۳۸۳.مَن صَدَقَ لِسانُهُ زَكا عَمَلُهُ، وَمن حَسُنَت نِيَّتُهُ زيدَ في رِزقِهِ، ومَن حَسُنَ بِرُّهُ بِأهلِ بَيتِهِ زيدَ في عُمُرِهِ. ۸۰
۳۸۳.هركس زبانش راست گردد، عملش بالنده شود و هركس خوش نيّت باشد، روزيش فراوان گردد و هركس خوب به خانواده اش نيكى كند، عمرش افزون شود.
۳۸۴.وقالَ عليه السلام لِبَعضِ شيعَتِهِ يوصيهِ لَمّا أخبَرَهُ أنَّ السُّلطانَ قَد قَبِلَهُ وأقبَلَ عَلَيهِ: اعلم أنَّ التَّشاغُلَ بِالصَّغيرِ يُخِلُّ بِالمُهِمّ، وإفرادُ المُهِمِّ بِالشُّغلِ يأتي عَلَى الصَّغيرِ ويُلحِقُهُ بِالكَبيرِ، وإنّما يُمنى بِهاتَينِ الخَلَّتَينِ السُّلطانُ الذي تَحمِلُهُ قِلّةُ الثِّقةِ عَلى تَركِ الاستِكفاءِ، فَيكونُ كَالنَّهرِ بَينَ الأنهارِ الصِّغارِ تَتَفَجَّرُ إليهِ عِظامُ الأوديةِ، فَإن تَفَرَّدَ بِحَملِ ما تؤدّي إلَيهِ لَم يَلبَث أن يَغمُرَهُ فَيَعودَ نَفعُهُ ضَرَراً، فَإن تَشَعَّبَتهُ مَجارٍ تَعلَقُ بِهِ حَمَلَ بَعضُهُ بَعضاً، فَعادَ جَنابُهُ خَصيباً.
فَابدأ بِالمُهِمّ، ولا تَنسَ النَّظَرَ في الصَّغيرِ، واجعَل للاُمورِ الصِّغارِ مَن يَجمَعُها ويَعرِضُها عَلَيكَ دُفعَتَين أو أكثَرَ عَلى كَثرَتِها وقِلَّتِها، وانصِب نَفسَك لِشُغلِ اليَومِ قَبلَ أن يَتَّصِلَ بِهِ شُغلُ غَدٍ، فَيَمتَلئ النَّهرُ الذي قَدَّمتُ ذِكرَهُ، وتَلَقَّ كُلَّ يَومٍ بِفَراغِكَ فيما قَد رَسَمتَهُ لَهُ مِنَ الشُّغلِ في أمسِ.
ورَتِّب لِكُفاتِكَ في كُلِّ يَومٍ ما يَعمَلونَهُ في غَدٍ، فإذا كانَ في غَدٍ فاستَعرِض مِنهُم ما رتَّبتَهُ لَهُم بالأمسِ، وأخرِج إلى كُلِّ واحدٍ بِما يوجِبُهُ فِعلُهُ مِن كِفايةٍ أو عَجزٍ، فأمحُ العاجِزَ وأثبِتِ الكافيَ.
وشَيِّع جَميلَ الفِعلِ بِجَمِيلِ القَولِ ؛ فَإنَّكَ لَن تَستَميلَ العاقِلَ بِمِثلِ الإحسانِ.
واجعَل إحسانَكَ إلَى المُحسِنِ، تُعاقِبُ بِهِ المُسيءَ ؛ فَلا عُقوبةَ للمُسيء أبلَغُ مِن أن يراكَ قَد أحسَنتَ إلى غَيرِهِ، ولَم تُحسِن إلَيهِ، ولا سِيَّما إن كانَ ذلِكَ مِنكَ، بِاستِحقاقٍ ؛ فَإنّ المُستَحِقَّ يَزيدُ فيما هُوَ عَلَيهِ، والمُقَصِّر يَنتَقِلُ عَمّا هُوَ فيهِ.
ومِلاكُ أمرِ السُّلطانِ مُشاوَرةُ النُّصَحاءِ، وحِراسةُ شأنِهِم، وتَركُ الاِستِفزازِ ۸۱، واستِثباتُ الاُمورِ. ۸۲
۳۸۴.امام صادق عليه السلام در سفارش به يكى از شيعيانش كه به حضرتش خبر داد كه سلطان وى را پذيرفته و به او رو آورده است: بدان كه اشتغال به كارهاى كوچك كارهاى مهم را مختلّ مى كند و تنها پرداختن به كارهاى مهم هم كارهاى كوچك را به امور مهم تبديل مى كند و فرمانروايى اين دو كار (اشتباه) را مى كند كه از سر بى اعتمادى، كسى را به كار نمى گيرد و مانند جويى در ميان جويهاى كوچك مى شود كه آب هاى فراوان درّه به آن مى ريزد، پس اگر بخواهد خود به تنهايى آن ها را ببرد، ديرى نگذرد كه آبها، آن را در خود فروبرند و سودش به زيان تبديل شود، اما اگر آن را در شاخه هاى متعددى بريزد، هريك مقدارى از آب را مى برند و گرداگرد خود را سبز و خرّم مى سازند.
پس از مهم ها بياغاز و كارهاى كوچك را هم در نظر دار و كسى را بر كارهاى كوچك بگمار تا آنها را دو بار و يابيشتر، بسته به مقدارشان، بر تو عرضه كند.
و به كار امروز بپرداز، پيش از آن كه كار فردا به آن بپيوندد كه همان جويى كه برايت گفتم پر مى شود و هر روز در اوقات فراغتت، به وظايفى بپرداز كه برايت گفتم و از روز قبل مانده است.
و هر روز وظايف فرداى هر كارمندت را مرتّب و معيّن كن و فردايش آنچه را برايشان مرتب كرده بودى از آنان بخواه و با هركس مناسب كارش رفتار كن، اگر لايق و با كفايت بوده، باقيش بگذار و ناتوانان را بر كنار كن.
و كار زيبا را با گفتار زيبا پى گير كه عاقل را با چيزى به مانند احسان جذب نمى كنى، و به نيكوكار نيكى كن كه همين كيفر بدكار است و كيفرى بدترى از آن براى او نيست كه ببيند تو به ديگران نيكى كردى و به او نيكى نكردى، بويژه اگر اين از سر شايستگى و استحقاق باشد كه در اين صورت شايستگان بر كوشش خود مى افزايند و كم كاران، رفتار خود را تغيير مى دهند.
و اساس كار سلطان، مشورت با خيرخواهان و نگهدارى از شأن آنان است و از جا به در نرفتن و درنگ در امور.
۳۸۵.تَأخيرُ التَّوبةِ اغتِرارٌ، وطولُ التَّسويفِ حَيرَةٌ، والِاعتِلالُ عَلَى اللّهِ هَلَكَةٌ، والإصرارُ (عَلَى الذَّنبِ) ۸۳ أمنٌ، و «لا يَأمَنُ مَكرَ اللّهِ إلَا القَومُ الخاسِرونَ» ۸۴. ۸۵
۳۸۵.به تأخير انداختن توبه نشانه فريب خوردن (از شيطان)، و امروز و فردا كردن نشانه سرگردانى، و بهانه تراشى در برابر خداوند، هلاكت، و پافشارى بر گناه، (نشانه) ايمن پنداشتن خويش است و جز زيان كاران (خود را) از مكر خدا ايمن ندانند.
۳۸۶.ورُوِي أنَّهُ قالَ عليه السلام ـ وقد قيلَ بِمَجلِسِهِ: جاوِر مَلِكاً أو بَحراً ـ: هذا كَلامٌ مُحالٌ، والصّوابُ: لا تُجاوِر مَلِكاً وَلا بَحراً ؛ لِأَنَّ المَلِكَ يُؤذيكَ، وَالبَحرَ لا يَرويكَ. ۸۶
۳۸۶.در محضر امام صادق عليه السلام گفته شد: يا با سلطان همراه باش يا با دريا. حضرت فرمود: اين سخنى محال است و درست آن است كه نه با سلطان و نه با دريا همراه مشو، زيرا سلطان آزارت مى دهد و دريا سيرابت نمى كند.
۳۸۷.وقالَ عليه السلام لِزُرارةَ بنِ أعيَنٍ: يا زُرارةُ، اُعطيكَ جُملةً في القَضاءِ والقَدَرِ؟ فَقالَ: زُرارةُ: نَعَم جُعلت فِداك! قالَ: إذا كانَ يَومُ القِيامةِ وجَمَعَ اللّهُ الخَلائِقَ، سَأَلَهُم عَمّا عَهِدَ إلَيهِم، وَلَم يَسأَلهُم عَمّا قَضى عَلَيهِم. ۸۷
۳۸۷.امام صادق عليه السلام به زرارة بن اعين فرمود: اى زرارة، آيا سخنى درباره قضا و قدر به تو ياد بدهم؟ زرارة گفت: بلى، فدايت گردم.
امام فرمود: چون روز قيامت رسد و خداوند آفريدگان را گرد آورد، از آنچه با ايشان عهد بسته، مى پرسد و از آنچه برايشان جارى ساخته است، نمى پرسد.
۳۸۸.ورَوَى حَريزُ ۸۸ بنُ عَبدِ اللّهِ عَن أبي عَبدِ اللّه عليه السلام أنَّهُ قالَ: النّاسُ في القَدَرِ عَلى ثَلاثَةِ أوجُهٍ: رَجُلٍ يَزعُمُ أنّ اللّهَ تعالى أجبَرَ خَلقَهُ عَلَى المَعاصي، فهذا قَد أظلَمَ اللّهَ تعالى في حُكمِهِ، فَهُوَ كافِرٌ.
ورَجُلٌ يَزعُمُ أنّ الأمرَ مُفَوَّضٌ إلَيهم فَهذا أوهَنُ في سُلطانِ اللّهِ، فَهُو مُنافِقٌ.
ورَجُلٌ يَزعُمُ أنَّ اللّهَ تَعالى كَلَّفَ العِبادَ ما يُطيقونَ، ولَم يُكَلِّفهُم مالا يُطيقونَ، فإذا أحسَنَ حَمِدَ اللّهَ، وإذا أساءَ استغفر اللّهَ تَعالى فَهُو مُسلِمٌ بالِغٌ. ۸۹
۳۸۸.حريز بن عبداللّه از امام صادق عليه السلام چنين نقل مى كند: مردم در مسئله قضا و قدر سه دسته اند:
كسى كه مى گويد خداوند متعال آفريدگانش را به نافرمانى وا مى دارد؛ اين شخص در حكم خود خداى متعال را ظالم دانسته، پس كافر است، و كسى كه مى گويد كارها به بندگان سپرده شده است، اين شخص تسلّط خدا را سست پنداشته و منافق است، و آن كه مى گويد: خداوند متعال در حدّ طاقت بندگان به آنها تكليف داده و آنها را بيش از حدّ توان مكلّف نكرده است، پس چون نيكى كند، خدا را ستايد و چون بدى كند، از خداى متعال آمرزش بخواهد، اين شخص مسلمان و (به حقيقت) رسيده است.
۳۸۹.وقال عليه السلام لِهشامِ بنِ الحَكَمِ: إنّ اللّهَ لا يُشبِهُ شيئاً، ولا يُشبهُه شَيءٌ، وكُلُّ ما وَقَعَ في الوَهم فَهُوَ بِخِلافِهِ. ۹۰
۳۸۹.و به هشام بن حكم فرمود: خداوند شبيه چيزى نيست و چيزى هم شبيه او نيست و هرچه كه در وهم آيد، مغاير با اوست.
۳۹۰.ماكُلُّ مَن أرادَ شَيئا قَدَرَ عَلَيهِ، ولا كُلُّ مَن قَدَرَ عَلى شَيءٍ وُفِّقَ لَهُ، ولا كُلُّ مَن وُفِّقَ أصابَ لَهُ مَوضِعاً، فإذا اجتمَعَتِ النِّيَّةُ والقُدرةُ والتَّوفيقُ والإصابةُ فَهُناكَ تَجِبُ السعادةُ. ۹۱
۳۹۰.اين گونه نيست كه هركس چيزى را كه بخواهد، بر آن قدرت يابد و نيز هركس كه بر چيزى قدرت يافت، بدان توفيق يابد و نه هركس كه توفيق يافت، به هدفش برسد، پس چون خواست و قدرت و توفيق و رسيدن به هدف گرد آمد سعادت لازم آيد.
۳۹۱.مَن أمَّلَ رَجُلاً هابَهُ، وَمَن قَصَرَ عَن شَيءٍ عابَهُ. ۹۲
۳۹۱.هركس به كسى اميد بندد، بزرگش مى دارد و هركس دستش به چيزى نرسد معيوبش مى شمارد.
۳۹۲.لا يزالُ العِزُّ قَلِقاً حَتّى يَدخُلَ داراً قَد أيِسَ أهلُها مِمّا في أيدي الناسِ فُيوطِنُها. ۹۳
۳۹۲.عزّت مى چرخد و نمى ايستد تا آن كه به خانه اى داخل گردد كه ساكنانش از آنچه در دست مردم است، چشم طمع بركنده اند؛ پس در آن جا استقرار مى يابد.
۳۹۳.إنّ الزُّهّادَ في الدُّنيا نورُ الجَلالِ عَلَيهِم، وأثَرُ الخِدمةِ بَينَ أعيُنِهِم، وكَيفَ لا يَكونونَ كَذلِكَ وإنّ الرَّجُلَ لَيَنقَطِعُ إلى بَعضِ مُلوكِ الدُّنيا فَيُرى أثَرُهُ عليه، فَكَيفَ لِمَن يَنقَطِعُ إلى مَلِكِ المُلوكِ لا يُرى أثَرُهُ عَلَيهِ ۹۴ ؟!
۳۹۳.در دنيا جلال الهى بر سيماى زاهدان پرتو افكنده و اثر خدمت بر پيشانى اشان نقش بسته است و چگونه اين گونه نباشند؟! چه، كسى كمر به خدمت پادشاهى از پادشاهان دنيا مى بندد و اثرش بر او جلوه كند، پس چگونه بر كسى كه كمر به خدمت پادشاه پادشاهان بسته است نمايان نشود؟!
۳۹۴.صِلَةُ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الحِسابَ يَومَ القِيامةِ، قالَ اللّهُ تَبارَكَ و تعالى: «وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ مَآ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ» ۹۵. ۹۶
۳۹۴.پيوند و ارتباط با خويشان محاسبه روز قيامت را آسان مى كند خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: «وآنان كه به آنچه خداوند به برقرارى پيوند با آن فرمان داده مى پيوندند و از خداى خويش بيم دارند و از سختى حساب مى هراسند.».
۳۹۵.ما شَيءٌ أحَبَّ إلَيَّ مِن رَجُلٍ سَلَفَت مِنّي إلَيهِ يَدٌ أتبَعتُها اُختَها وَأحسَنتُ رَبَّها ۹۷ ؛ لِأَنّي رَأَيتُ مَنعَ الأَواخِرِ يَقطَعُ لِسانَ شُكرَ الأوائِلِ. ۹۸
۳۹۵.هيچ چيز نزد من محبوب تر از اين نيست كه در پى احسانى كه به كسى كرده ام نيكى ديگرى به او كنم و دارنده اش را نيكو بدارم، چون ديده ام كه بازداشتن در پايان، سپاسگزارى (احسان) آغازين را قطع مى كند.
۳۹۶.يَنبَغي للمؤمِنِ أن يَكونَ فيهِ ثَمانُ خِصالٍ: وَقورٌ عِندَ الهَزاهِزِ، صَبورٌ عِندَ البَلاءِ، شَكورٌ عِندَ الرَّخاءِ، قانِعٌ بِما رَزَقَهُ اللّهُ، لا يَظلِمُ الأعداءَ، ولا يَتَحامَلُ للأصدِقاءِ، بَدَنُهُ مِنهُ في تَعَبٍ، والناسُ مِنهُ في راحةٍ إن العِلمَ خَليلُ المؤمنِ، والحِلمَ وزيرُهُ، والعَقلَ أميرُ جُنودِهِ، والرِّفقَ أخوهُ، والبِرَّ والدُهُ. ۹۹
۳۹۶.سزاوار است كه مؤمن هشت صفت را دارا باشد. در تندباد حوادث باوقار و پا برجا، در بلاها پرشكيب، در آسايش پرسپاس و به روزى خداداده اش قانع باشد، به دشمنانش ستم روا ندارد و براى دوستانش (گناهى را) به گردن نگيرد، پيكرش از او در رنج و مردم از او آسوده.
دانش دوست مؤمن، و بردبارى دستيار او، و خرد فرمانده لشكريانش، و مدارا برادرش، و نيكى پدر اوست.