در پرتو کلام حسینی (حکمت های عقیدتی سیاسی (2)) - صفحه 16

5 / 5

تعداد امامان اهل بيت

۱۸۷.كفاية الأثرـ به نقل از ابراهيم بن يزيد سمّان ، از پدرش ، از امام حسين عليه السلام ـ: عربى باديه نشين بر پيامبر خدا درآمد و مى خواست مسلمان شود و مارمولكى داشت كه از صحرا صيد كرده و در آستين خود ، جاى داده بود . پيامبر خدا ، اسلام را بر آن باديه نشين عرضه كرد .
عرب گفت : اى محمّد! به تو ايمان نمى آورم تا اين كه اين مارمولك ، به تو ايمان بياورد . سپس، مارمولك را از آستينش پرتاب كرد . مارمولك از مسجد بيرون پريد و گريخت .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى مارمولك ! من كيستم ؟» .
گفت : تو محمّد بن عبد اللّه بن عبد المطّلب بن هاشم بن عبد مناف هستى .
فرمود : «اى مارمولك ! چه كسى را مى پرستى ؟» .
گفت : كسى را مى پرستم كه دانه را آفريد و خلق را پديد آورد و ابراهيم را خليل خود گرفت و با موسى راز گفت و تو را ـ اى محمّد ـ برگزيد .
عرب گفت : گواهى مى دهم كه خدايى جز خداوند يكتا نيست و تو ، پيامبر برحقّ خدايى . پس اى پيامبر خدا! به من بگو آيا پيامبرى پس از تو هست ؟
فرمود : «نه . من ، آخرين پيامبرم ؛ امّا پس از من ، امامانى از نسل من هستند كه به عدالت ، قيام مى كنند و به عدد نقيبان بنى اسرائيل اند . نخستين آنها ، على بن ابى طالب است كه امام و جانشين پس از من است و نُه تن از امامان از پشتِ او هستند» و دستش را بر سينه من نهاد و افزود : «و نهمين آنان ، قائم است و در آخِر زمان ، به دينْ قيام مى كند ، همان گونه كه من در اوّل زمان به آن قيام كردم» .
پس اعرابى چنين سرود :
هان ، اى پيامبر خدا ! تو راستگويىپس بر مهدى و هادى ات (ره يافته و راهنمايت) مبارك باد!
دين حنيف را براى ما آوردىاز پىِ آن كه طاغوت هايى همچون خر را مى پرستيديم.
اى بهترين برانگيخته و اى بهترين فرستادهبه سوى اِنس و جِن ! دعوتت را اجابت كرديم .
در زندگى و مرگ ، ميان همه مبارك باشىولادت و آمدنت مبارك باد!
پيامبر خدا فرمود : «اى برادر بنى سُليمى ! آيا مالى دارى ؟» .
گفت : به آن كه تو را به نبوّت ، گرامى داشت و به رسالت ، اختصاص داد ، ميان چهار هزار خانه بنى سليم ، فقيرتر از من نيست .
پيامبر صلى الله عليه و آله او را بر ماده شترى سوار كرد و او به سوى قومش بازگشت و ماجرا را بازگو كرد .
گفتند : عرب ، به طمع شتر ، اسلام آورد ! پس بقيّه روز را در صُفّه ۱ ماند و چيزى نخورد و صبحِ فردا به نزد پيامبر خدا آمد و گفت :
اى مردى كه او را از دست نمى دهيم!تو پيامبرِ بر حقّ خدايى . اين را مى دانيم .
و دين تو ، اسلام ، دينى است كه آن را بزرگ مى داريمامّا با اسلام ، چيزى هم مى خواهيم كه بخوريم.
تو حقيقت را آوردى و [نيز] چيزى براى خوراندن .
پيامبر صلى الله عليه و آله لبخند زد و فرمود : «اى على ! نياز باديه نشين را برآور» .
على عليه السلام او را به منزل فاطمه عليهاالسلام برد و سيرش كرد و ماده شترى و مقدار زيادى خرما به او بخشيد .

1.صُفّه به ايوان مسجد پيامبر خدا گفته مى شود كه يك پلّه از زمين، بالاتر بود و محلّ زندگى فقيران و غريبان بود .

صفحه از 55