فهم و عقل كه در راه معرفت خدا كمال اهتمام داشته، در پى اين درآمدند كه به حقيقت ذات الاهى برسند و هرچند فكر كردند كه موجودى باشد و در جايى نباشد، چگونه مىشود؟ و از راه عقل نتوانستند به كنه كار برسند. بنا را گذاشتند به رياضت كشيدن و تصفيه باطن و مخالفت نفس امّاره و تربيت نفس ملكيه انسانيّت كه از آنجا به مقصد برسند. چون وصول به اين مطلب صورت امكان ندارد، لهذا بعضى را مجاهدات شاقّه و سخافت جسم و بدن از كم خوردن و كم خوابيدن و غيره چنان منشأ سوء مزاج شد كه به سبب غلبه سوداء از بابت صاحب ماليخوليا متابعت خيالات فاسده نمود. معراجهاى بسيار از براى خود به چشم خيالش آمد، تا آخر از جمله افكار فاسده او همين شد كه تو خدايى.
دوم: آنكه در آن حال، شيطان لعين ـ كه خصم قديم و دشمن صميم است ـ دست يافته، به مقتضاى «و إِنّ الشّياطين ليوحون إلى أوليائهم ليجادلوكم» (انعام (6) / 121) [و ] «وكذلك جعلنا لكلّ نبىّ عدوا شياطين الإنس و الجنّ يوحي بعضهم إلى بعض زخرف القول غرورا» (همان: 112) به ايشان القا مىكند و در دل ايشان مىاندازد كه تو خود خدايى. يا صدايى به آنها مىرساند؛ چنان كه شنيدى در حكايت يونسبن ظبيان و حمزهبن عمارة و ابىمنصور و غير اينها. همين كه اين معنى را يك شيخ مشار اليه در ميان قوم خود دعوى كرد و بر طبق آن هم بعضى شواهد كاذبه از تسويلات شيطانيّه به انجام آورد، جمعى از مريدان خر قبول مىكنند و آهسته آهسته، دين و طريقه مىشود و باقى اتباع به طريقه تقليد يا عصبيّت در متابعت، مرمّت آن مىكنند. و جمعى از ايشان كه در زمره اهل شرع نشو و نما كردهاند و پدران ايشان مسلمان و صاحب شريعت بوده ـ چون بالمرّة از آن هم نمىتوانند دست برداشت ـ سعى مىكنند تا بعض متشابهات آيات و اخبار را مطابق خيال فاسد خود كنند و به سبب امر بر بىخبران و كممايگان مشتبهتر و راه تاريكتر مىشود.
و اين جماعت كه مىخواهند آن طريقه را با شرع مطابق كنند، از آنهايى كه از شرع خبرى ندارند بدترند؛ به جهت آنكه دائم مكر و تزوير و فريبدادن كممايگان