و همچنين نظر ايشان به حديثى باشد كه در تفسير آيه شريفه «إنّ اللّه يأمر بالعدل و الإحسان و إيتاء ذي القربى و ينهى عن الفحشاء و المنكر و البغى.» (نحل (16) / 90) وارد شده كه عدل، پيغمبر صلى الله عليه و آله وسلماست و احسان، اميرالمؤمنين و ذىالقربى، ائمّه عليهم السلام و فحشاء و منكر و بغى، آن سه نفرند به ترتيب.
و امّا حاصل جواب امام عليه السلام از سؤال مفضل اين است كه هر كس كه اعتقاد او اين باشد كه تو از من پرسيدى، پس او در نزد من مشرك است به خداى تبارك و تعالى و شرك او ظاهر و هويداست و شكّى در آن نيست. و خبر مىكنم تو را كه اين گفتار جماعتى است كه شنيدهاند چيزى را و نفهيمدهاند معنى آن را و افترا بستهاند به خدا و رسول او. كافى است همين معنى در بيان جهل و نادانى ايشان و اگر فهميده بودند كلام خدا و رسول را بر آن وجهى كه مراد ايشان بود، بر ايشان باكى نبود ولكن سهلانگارى كردند و از حدود الاهى تجاوز كردند، و تعدّى نمىكنند از حدود خدا مگر مشركى يا كافرى.
بعد از آن فرمودند كلامى طولانى كه حاصل آن اين است كه آنچه به گوش آنها رسيده كه نماز و روزه و عبادات همه پيغمبر است، حق است؛ ولكن معنى آن اين است كه اصل دين معرفت پيغمبر و امام است. پس اگر كسى پيغمبر و امام را شناخت، نماز و روزه و اعمال به او نفع مىبخشد و كسى كه آنها را نشناخت، نماز و اعمال او صحيح نيست و در حكم عدم است. پس گويا كه عمل واقعى همان معرفت پيغمبر و امام است؛ نه اينكه هر كس پيغمبر و امام را شناخت ديگر اين اعمال از او ساقط مىشود؛ چنان كه اين ملاحده بىدين فهميدهاند. و به مضمون اين مطلب احاديث هم بسيار است.
پس چون پيغمبر و امام امر به افعال حسنه مىگويند و ايشان سبب تبليغ آن اوامرند و امتثال به آن اوامر نمىشود الّا به معرفت ايشان، پس گويا ايشان خود عباداتند و عبادات خود ايشان است چنان كه دشمنان ايشان از شياطين جنّ و انس و جبت و طاغوت امر به قبائح مىكنند؛ پس گويا قبائح نفس ايشان است و ايشان نفس قبائح. پس اين كلام صحيح است كه بگوييم كه حسنات خود اولياء خداست