حال، براى تبيين خرافات و تحريفات، بايد به اين نكته مهمّ توجّه شود كه بخشى عمده از اجزاء تشكيلدهنده خرافات، «حقايق قطعيّه»اند كه به دليل «همراهى با مطالب سست و نادرست»، به جهتگيرى غلط مىانجامند.
خرافه، هيچگاه بر مبناى مطلب جعلى يا هدف دروغين، شكل نمىگيرد؛ بلكه هدفى را ادّعا مىكند كه در نفس خود، هدفى مقدّس و حقيقتى استوار است؛ امّا با رويكردى خاصّ كه به خرافه و تحريف مىرسد. پس در اينجا بايد با نگاهى «كلاننگر» به پديده خرافه نگريست، نه «خُردنگر». در نگاه خُرد، برخى از اجزاى خرافه و حقيقت، به هم شباهت دارند. بدين روى، بايد به كلّ ديوار بنگريم نه آجرهاى آن. كسى كه ديوار كج را توجيه و تبليغ مىكند، آجرهاى سالم آن ديوار را به رُخ ديگران مىكشد؛ امّا عاقل آن است كه به جاى توجّه به تكتكِ آجرها، به كلّ ديوار بنگرد كه آيا راست است يا كج؟! و بر اين مبنا، حكم كند.
5. سؤال اصلى اين است كه: «ديوار، راست است يا كج؟» كج بودنِ ديوار را چگونه بايد فهميد؟ كسى كه ديوار راست را نمىشناسد و نديده است، چگونه بفهمد كه ديوارى كج است يا نه؟ براى اين كار، به كمك وسيلهاى مانند شاقول بايد ديوار راست را بشناسد. اگر وسيلهاى مانند شاقول به كار گرفته نشود، چگونه مىتوان فهميد كه ديوار، كج است؟! جانِ كلام همينجاست: ما براى اينكه «خرافه بودنِ خرافه» را ابتدا خود بشناسيم و سپس به ديگران بشناسانيم، چه ابزارى درست كردهايم و چه ابزارى به دست ديگران دادهايم؟
هشدارهاى فرهنگمداران در مورد ضرورت شناسايى و تبيين خرافه و تحريف، بسيار پسنديده و ضرورى است؛ امّا در مرحله تعيين اهداف كلّى برنامهها و ديدگاههاى فرهنگى. ولى هر هدف كلّى، راهكارهايى مناسب خود را در مرحله اجرا مىطلبد. يكى از اين راهكارها، شناختن و شناساندن حقيقت است تا مانند شاقول به دست گيريم و خرافه را باز شناسيم.